داشتم در اینترنت برای خودم گشت میزدم که چه خبرها هست و چه خبرها نیست، و کی چه گفته و کی چی نگفته در سایت آزادی بیان عنوانی دیدم “چرخش به راست منصور حکمت و پیروانش” که نظرم را جلب کرد. راستش از خودم ترسیدم که نکند راستی راستی گردش به راست زدم.
هنوز جای شکرش باقی بود چون از عنوان معلوم بودکه منصور حکمت و پیروانش یک وقتی چپ بودند، بعدها گردش به راست زدن!
بهرحال زیر آن عنوان ویدیوی بود از مازیار رازی که سعی کرده بود که تا آنجا که سوادش میکشد از خجالت منصور حکمت و پیروانش در بیایید. هی گفت و گفت تا ثابت کند منصور حکمت و پیروانش بلشویک نیستند و نه حزب کمونیست کارگری حزب لنینی است. چرا؟ چون یک جای لنین تاکید کرده که حزب کمونیستی کاملا مخفی است و منصور حکمت و پیروانش حزبی دارند علنی، پس در نتیجه این حزب لنینی نیست و کمونیستی نیست!
خب گفتم یک کلام رو به ایشان بگویم: شما که لالایی بلدید چرا خوابتان نمی برد!
چندین سال دیگر باید طول بکشد که شما حزب کمونیستی مخفی بسازید؟ تا بقول شما جوانان گول حزب کمونیست کارگری را نخورند؟ خب عزیز جان یک کاری بکن؟ نمیشه که همه اش حرف بزنی و خصوصیات یک حزب، یک انقلاب، یک جامعه سوسیالیستی را همین جوری برای خودتان ببافید.
تا آنجایی که من یادم میاد لنین همین که خودش را به عنوان یک معترض وضع موجود شناخت برای تغییر آن آستین ها را بالا زد و به یاری چند نفر حزبی سازمان دادند، نه اینکه مدام پر حرفی کند و در میان کلام مارکس ( چون قبل از خودش لنین نبود) در مورد مشخصات یک حزب کمونیستی چیزی پیدا کند، بعد ببیند آیا شرایط جور است، آیا طبقه کارگر افق سوسیالیستی اش شکل گرفته، آیا زمین گرد است و خورشید سر جایش میخکوب است و غیره .
بهرحال توصیه من به شما این است که به سرنوشت سیامک ستوده دچار نشوید. یک شب ایشان در برنامه تلویزیونی خود چیزی گفت که حقیقتا جگرم کباب شد. سیامک ستوده با دردمندی تمام گفت:” بیست سال است دارم می نویسم و میگویم و برنامه تلویزیونی درست میکنم اما دریغ از یک کادر که حرفهای من را عملی کند!”
بهرحال گفتن از ما و نشنیدن از شما!
