“اگر تاریخ داستان تغییر است، آنگاه تاریخ واقعی تاریخ شکست نخوردگان است. تاریخ جنبش و مردمی است که همچنان تغییر میخواهند و برای تغییر تلاش میکنند. …. در تاریخ واقعی، اما، انقلاب ۵۷ جنبشی برای آزادی و رفاه بود که در هم کوبیده شد.” منصور حکمت
این روزها به بهانه چهلمین سالگرد انقلاب ۵۷ بازار تفاسیر و خاطرات در رسانه های بورژوازی داغ داغ است. چهل سال توحش را چگونه باید گرامی داشت؟ تاریخ مسموم را چگونه باید به خورد مردم داد؟ چهل سال سرکوب را چگونه میتوان به سرکوب شده قبولاند؟ در یک کلام اگر بخواهید همه این تفاسیر و خاطرات را جمع بندی کنید به این ختم میشود که “خود کرده را تدبیر نیست!”
تریبون تماما در اختیار دو جناح سرکوب کننده آن انقلاب است که یکی در خدمت شاه سرمایه بود و دیگر در خدمت شیخ سرمایه. میگویند به خمینی گفتند که آنچه میکنی خلاف حرفهایت در فرانسه است فرمود: خدعه کردم! از اولین رئیس جمهور اسلامی پرسیدند نقش شما در فرانسه چه بود؟ گفته عقل! او که فکر میکند شاهکار کرده در نقل خاطراتش مدعی است آنچه خمینی در فرانسه میگفت به او آموختیم که مبادا آبروی خودش و ما را یکجا ببرد و بدین سان معلوم است نه شخص خمینی که کل جریان خدعه و نیرنگ بوده. خدعه اما تمام نشده و تا هنگامی که چرخه استثمار تداوم دارد باید استمرار داشته باشد، نمی تواند تمام شود. اساس سیاست بورژوازی بر نیرنگ استوار است. به قولی هیچ رذلی نیست که نخواهد فرشته جلوه کند. خمینی یک شخص نیست یک جریان است. این جریان یک جنبش ضد انسانی تمام عیار است. او تمام توانش را در اختیار جنبش سیاه اسلامی گذاشت تا مردم به خیابان آمده را با سازمان دهی کردن سپاه و اطلاعات و کل دولت سرکوب کند، و اکنون گویی قصه هزار و یک شب را دارد تعریف میکند با راز آمیزی و گفتن بعضی چیزها و نگفتن بسیاری چیزها روایتی که بدست میدهد این است که مردم لیاقت چیزی بیشتر از این را نداشتند.
اما اگر تاریخ، داستان تغییر است که چنین است روایت از آن انقلاب باید روایت تلاشی باشد از جنبشی که برای آزادی و رفاه بود. تلاشی که در هم کوبیده شد اما نتوانستند خاموشش کنند. این همه نه به خاطر اینکه خمیر مایه مردم ایران از جنس خاصی است بلکه به خاطر این است که پرچم جنبش آزادیخواهی وبرابری طلبی در ایران به کوشش بسیاری در اهتزاز ماند. کافی است که به بیانیه های اپوزیسیون راست این حکومت توجه کنیم تا هرچه بیشتر تلاش آزادیخواهی و برابرطلبی برجسته شود که در توان چه جنبشی است. جریان راست فقط در پی عظمت طلبی دروغین ۲۵۰۰ سال پیش هستند. در بیانیه ها و در عمل سیاسی شان یک کلام و یک قدم نمی توانید بیابید که بر این اساس باشد که دردی از مردم را دوا کند بلکه توجه شان به این است که “ایران، مبادا ایرانستان شود” که همه همت شان این است “منافع ملی ایران” تامین شود که این منافع به تجربه تلخ تاریخ بورژوازی در صد و بیست سال گذشته منافع اقلیتی استثمارگر است که به قیمت خون توده های زحمتکش تامین شده است.
منافع مردم در مبارزه برای تغییر نظامی است که اساس و پایه اش بر خشونت بی حد و حصر استثمار اکثریت نود و نه درصدی جامعه بنا شده است. کوششی که یک دم خاموش نشده است. اما دشمان مردم بسیار سعی کردند این مبارزه دیده نشود و برجسته نشود. مردم از سر شکم سیری خودشان را جلو گلوله نمی اندازند بلکه برای رهایی یافتن از دغدغه نان و در نتیجه یافتن خود به عنوان یک انسان دست به مبارزه میزنند. علم جامعه شناسی بورژوازی بسیار سعی دارد بقبولاند که جامعه دارالمجانین است که اگر مردم مهار نشوند کار دست خودشان میدهند اما در واقع مردم برای این دست به حرکت های اعتراضی (که برجسته ترین شکل اعتراض، انقلاب است) میزنند که کار دست شان دادند که تمام زندگی شان شده رنج و محنت و تحقیر. کوشش برای تغییر از اینجا سرچشمه میگیرد و تا وقتی نظام جامعه بر خشونت طبقاتی استوار است تلاش برای تغییر آن نیز وجود دارد. جنبش آزادیخواهی و برابری طلبی که فقط در کمونیسم معنی پیدا میکند پاسخی برای امر تغییر در تاریخ بشری است که امروز در تداوم انقلاب ۵۷ در ایران با تمام قدرت وجود دارد.*
کارگر کمونیست ۵۵۹
یاشار سهندی