انترناسیونال: آیا با روی کار آمدن مجدد ترامپ آمریکا بهسوی نظم نوین جدیدی گام بر میدارد؟ از نظر شما تفاوتها و تشابهات دوره اخیر با دوره قبلتر که با حمله نظامی به عراق مصادف بود در چیست؟
حمید تقوایی: به نظر من نظم نوینی در کار نیست. این اصطلاح اولینبار در مقطع فروپاشی شوروی برای توصیف نظم جهانی بعد از جنگ سرد مطرح شد؛ ولی در همان دوره هم از سطح یک گفتمان تبلیغاتی فراتر نرفت. در عمل “نظم نوین” با جنگ همسایهکشی در یوگسلاوی، جنگ خلیج، و افسارگسیختگی تروریسم اسلامی آغاز شد و بهسرعت معلوم شد که پایان جنگ سرد بهجز کشتار و توحش و جنگهای قومی – مذهبی، بهجز یک بینظمی خونبار، ارمغانی برای مردم دنیا نخواهد داشت. سیاست هژمونیطلبی میلیتاریستی دولت آمریکا برای حفظ زعامت خود بر جهان بعد از جنگ سرد در محور این بینظمی نوین قرار داشت. این سیاست شکست خورد. دولت آمریکا ناگزیر شد در سیاست جهانی به قول اوباما به “صندلی عقب” رضایت بدهد. عقبنشینی مفتضحانه آمریکا از افغانستان و بازگرداندن طالبان به قدرت نیز نمود دیگری از ورشکستگی هژمونیطلبی طبقه حاکمه آمریکا بود.
از سوی دیگر بحران مزمن سرمایهداری که نقطه اوج آن بحران مالی ۲۰۰۸-۲۰۰۷ بود به همگان نشان داد که اقتصاد نظم نوین، یعنی لجامگسیختگی بازار آزاد که طبق نظریات نئوکنسرواتیستی میلتون فریدمن (مکتب شیکاگو) قرار بود دنیای پساجنگ سرد را گلستان کند، خود جز تورم و گرانی و گسترش فقر و بیکاری و تعمیق شکاف بین کوه ثروت یکدرصدیها و فلاکت نود و نهدرصدیها نتیجهای در بر ندارد.
ترامپیسم حاصل این شرایط است. شعار محوری ترامپ احیای عظمت آمریکا است و این توهم، هم در میان طبقه حاکمه و هم در میان بخشی توده مردم، به دلایلی کاملاً متفاوت و متضاد، جذابیت دارد. از نظر یکدرصدیها بازگشت به دوران طلایی عظمت امریکا یعنی سلطه بلامنازع اقتصادی و سیاسیشان در سطح کشوری و جهانی، و از نظر توده مردم؛ یعنی ختم تورم و بیکاری و بیتامینی اقتصادی و ارتقای شرایط زندگی در آمریکا.
انتخاب ترامپ، هم در دوره اول ریاستجمهوریاش و هم در این دوره، اساساً بهخاطر رویگردانی مردم آمریکا از سیاستها و سیاستمداران سنتی آن کشور و توهم به مواضع و سیاستهای غیرمتعارف ترامپ بود. گرچه راسیسم و ناسیونالیسم افراطی ترامپ حمایت فارمرها و بخش کمسواد جامعه در ایالات میانی و جنوبی، بخشی که اصطلاحاً “ردنک” نامیده میشوند، به خود جلب میکرد؛ اما حتی همین بخش از مردم هم اساساً نه بهخاطر عظمتطلبی راسیستی ترامپ بلکه با توهم به بهبود شرایط زندگی خود به ترامپ امید بسته بود.
از این نقطهنظر انتخاب ترامپ با عروج احزاب راست افراطی در اروپا، بخصوص خارجیستیزی این احزاب، منطبق است. اما طبعاً عظمتطلبی ترامپیستی با مواضع و سیاستهای متعارف دول اروپایی و حتی احزاب راست نمیتوانست خوانایی داشته باشد. کمااینکه تعبیر عملی شعار احیای عظمت آمریکا نظیر تصرف گرینلند، سلطه بر کانال پاناما، الحاق کانادا بهعنوان ایالت پنجاه و یکم آمریکا، پروتکشنیسم اقتصادی و تعرفههای سنگین بر کالاهای وارداتی از اروپا و کانادا و مکزیک و چین، تصرف غزه و تبدیل آن به مرکز تفریحی و غیره همگی با مخالفت گسترده سایر دولتهای غربی و دولتهای منطقه خاورمیانه روبرو شده است.
نکته مهمتر این است که این ادعاها هیچیک عملی نیست. نه در عصر جهانیشدن سرمایه پروتکشنیسم اقتصادی امکانپذیر است و نه تصرف سرزمینهای دیگر بدون حمله نظامی و جنگ ممکن است. ترامپیسم میخواهد هژمونیطلبی میلیتاریستی شکستخورده آمریکا را با جنگ اقتصادی جایگزین کند. اما جنگ اقتصادی، از جمله نبرد بر سر تعرفهها، طرف پیروز نخواهد داشت. هم اکنون عواقب آن در سقوط شاخصهای بازار بورس در آمریکا و در سطح جهانی قابلمشاهده است تاحدیکه اقتصاددانان آمریکا از امکان دور تازهای از رکود صحبت میکنند. اگر نزدیک به دو دهه طول کشید تا بوشیسم به شکست بینجامد، ترامپیسم از هم اکنون سترونی و بینتیجگی خود را آشکار کرده است.
انترناسیونال: در دوره پیش رو باتوجهبه سیاستهای ترامپ رابطه آمریکا با چین و روسیه به کدام سو خواهد رفت؟
حمید تقوایی: ترامپیسم بهخاطر ماهیت فاشیستی خود مفتون قدرت فردی است و از این نظر دیکتاتورهای روسیه و چین و حتی کره شمالی مستقیم و غیرمستقیم مورد ستایش ترامپ بودهاند. این قدرتگرایی فردی از نظر سیاسی ترجمه میشود به دست شستن از حتی حمایت لفظی از حقوق بشر و دموکراسی لیبرالی در جامعه آمریکا و در سطح جهانی. دموکراسی لیبرالی پرچم سرمایهداری بازار آزاد از جنگ جهانی دوم تا به امروز بوده است و از این نظر جهتگیری ترامپ یک چرخش مهم در سیاست خارجی متعارف آمریکا محسوب میشود. خروج از معاهدههای جهانی مثل پیمان پاریس و سازمان بهداشت جهانی و معاهده تجاری با کانادا و مکزیک، و مخالفت با دادگاه لاهه و کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل همه نمونههای بارز این چرخش سیاسی است. از این جنبه هم عملکرد سیاست دولت ترامپ بسیار نزدیک به سیاست روسیه و چین و کره شمالی و کلاً رژیمهای غیرمتعهد به حقوق بشر و دموکراسی لیبرالی است. این جهتگیری بلوکبندی فعلی بین آمریکا و اروپا از یکسو و روسیه و چین از سوی دیگر را بسیار تضعیف میکند؛ اما به نظر من نمیتواند به بلوک تازهای با اروپا و آمریکا در دو قطب مخالف منجر شود. از نظر اقتصادی و سیاسی پیوند بین اروپا و آمریکا قویتر و نزدیکتر از آن است که با نزدیکی ترامپ به روسیه شکسته بشود. قطببندی بین اروپا و آمریکا همان اندازه عملی است که الحاق کانادا به آمریکا و یا پاکسازی قومی غزه و تبدیل آن به یک منطقه توریستی! به نظر من نزدیکی آمریکا به روسیه حداکثر یک تغییر تاکتیکی باقی خواهد ماند و دوام بیشتری از دوره ریاستجمهوری ترامپ نخواهد داشت.
انترناسیونال: آیا مقاومت در برابر ترامپیسم ممکن است؟ این مقاومت و تغییراتی که به نفع بشریت باید انجام شود به چه شکل و از چه طریقی میسر است؟
حمید تقوایی: مقاومت علیه سیاستهای ترامپ فیالحال شروع شده است. در سطح جهانی طرح ترامپ در مورد غزه و گرینلند و کانادا و همچنین تعرفههای سنگین آن با اعتراض و مخالفت تقریباً همه دولتها در غرب و در خاورمیانه مواجه شده است. در خود جامعه آمریکا نیز مخالفت با سیاستهای ترامپ حتی در میان کسانی که به او رأی دادهاند در حال گسترش است. کمپین سراسری یا هشتگ #۵۰۵۰۱، به نشانه پنجاه اعتراض در پنجاه ایالت در یک روز با شعار “رد فاشیسم و دفاع از دموکراسی”، اعتراض علیه سیاستهای زنستیزانه ترامپ که تظاهراتهای ۸ مارس در شهرهای مختلف آمریکا یک نقطه اوج آن بود، اعتراض کارکنان دولتی به بیکارسازیهای گسترده در ادارات فدرال، و کمپین برنی ساندرز علیه الیگارشی مالی، هر روز جمعیت بیشتری را به خیابانها میکشد. حتی بخشی از یکدرصدیها بهخاطر نتایج منفی سیاستهای اقتصادی دولت ترامپ به مخالفت با او برخاستهاند. بی شک این اعتراضات با آشکارشدن بیشتر عواقب سیاستهای ترامپ در جامعه آمریکا و در سطح بینالمللی گسترش خواهد یافت. این امکان نیز وجود دارد که با بالاگرفتن اعتراضات خیابانی و تشدید بحران اقتصادی نمایندگان کنگره آمریکا برای حفظ کرسیهای خود هم که شده، استیضاح ترامپ را در دستور بگذارند. اما حتی اگر ترامپ بتواند دوره ریاستجمهوریاش را به آخر برساند ترامپیسم بعد از ترامپ ادامه نخواهد یافت. در تحلیل نهایی ترامپ و ترامپیسم خود عارضه بحران اقتصادی و سیاسی آمریکا و کلاً جهان سرمایهداری است و نه راهحل آن و به همین دلیل نمیتواند جایگاه پایداری در سیاست آمریکا داشته باشد. اما تنها شکست ترامپیسم کافی نیست. جهان متمدن باید در یک سطح عمومی و پایهایتری علیه فاشیسم و راسیسم به میدان بیاید و این مهم
به عهده نیروهای چپ و مترقی در آمریکا و در سطح جهانی است که مقاومت و اعتراضات سراسری رادیکالتر و گستردهتری را علیه وضع موجود در همه کشورها سازمان بدهند.
۲۴ اسفند ۱۴۰۳، ۱۴ مارس ۲۰۲۵