تشکل، اساس هویت طبقاتی کارگران

توضیح کارگر کمونیست:

مطلب زیر بخشی از نوشته “جایگاه تشکل و تشکلیابی برای طبقه کارگر” از حمید تقوائی است که قبلا بطور کامل در کارگر کمونیست ضمیمه شماره ۴۵۶ در فوریه ۲۰۱۷ منتشر شده است. این بخش که در اینجا بازنشر میشود در واقع برخی نکات پایه ای درباره ویژگی تشکل برای طبقه کارگر و تفاوت آن با تشکلهای سایر اقشار جامعه را بر اساس جایگاه طبقاتی کارگران توضیح میدهد. بدلیل اینکه موقعیت طبقه کارگر و جنبش کارگری به یک فاکتور اساسی در اوضاع سیاسی ایران و تحولات پیش رو تبدیل شده است، مساله تشکل کارگری و برپائی این تشکلها نیز بیش از قبل به مشغله کمونیستها و رهبران و فعالین کارگری بدل شده است. از اینرو نشریه کارگر کمونیست قصد دارد که مجددا این بحث را باز کند و از زوایای مختلف به آن بپردازد. بحث را از هفته آینده با گفتگوئی با حمید تقوائی شروع خواهیم کرد و تلاش میکنیم امکان انعکاس نظرات و مباحث مختلف حول موضوع را فراهم کنیم. از خوانندگان و بویژه فعالین کارگری و علاقمندان به موضوع دعوت میکنیم که مطالب، نظرات و سوالات احتمالی خود را برای کارگر کمونیست ارسال کنند تا در نشریه منعکس شود.

*****

 

بحث حاضر در مورد  نفش و جایگاه ویژه تشکل برای طبقه کارگر است. تشکل برای کارگران و دیگر بخشهای مردم ظرف و ابزار مبارزه است اما برای طبقه کارگر نقش و جایگاه تشکل فراتر از ابزار مبارزاتی است. این ویژگی از موقعیت و خصلت طبقاتی کارگران و جنبش کارگری ناشی میشود. ابتدا سعی میکنم این نکته را توضیح بدهم.

 

خصلت جمعی مصرف نیروی کار و خصوصیت فردی مبادله نیروی کار

قبل از هر چیز لازمست مساله را در یک سطح پایه ای و در چارچوب اقتصاد سیاسی بررسی کنیم.

هم ضرورت و هم امکانپذیری تشکل برای طبقه کارگر از یک تناقض پایه ای در اقتصاد سرمایه داری  نشات میگیرد: تناقض میان خصلت جمعی تولید و خصلت فردی مبادله یا خرید و فروش نیروی کار. سرمایه داری کارگر را در واحدهای تولیدی بشکل جمع سازمان میدهد. تولید صنعتی و نوین بر خلاف دوره استاد و شاگردی در دوره های ماقبل سرمایه داری، بر کار جمعی متکی است. کارگران در کارخانه ها در جمعهای ده، صد و هزاران نفره سازمان پیدا میکنند و در خط تولید به یک کار گروهی هماهنگ و مشترک میپردازند. محصول کار ثمره این کار جمعی است و نه کار این یا آن فرد کارگر به تنهائی. به این ترتیب تولید سرمایه داری خواه ناخواه کارگران را بعنوان تولید کنندگان دور هم جمع میکند و به یک کار  مشترک و هماهنگ و سازمان یافته وا میدارد.

از طرف دیگر خرید و فروش نیروی کار مبادله ای است بین خریدار و فروشنده و بر اساس منطق بازار امری است فردی. امری است بین دو فرد فروشنده و خریدار. بر مبنای مکانیسم بازار قیمت نیروی کار (یا دستمزد)  مثل هر کالای دیگری بر اساس عرضه و تقاضا تعیین میشود و مبادله نیروی کار بر مبنای رضایت فرد فروشنده و فرد خریدار صورت میگیرد. منطق بازار چنین حکم میکند که اگر تعداد کارگران بیکار و لذا عرضه زیاد باشد – در دوره های بحران سرمایه داری – قیمت نیروی  کار کاهش پیدا کند و برعکس با بالا رفتن تقاضای کار – دوران رونق- ارزش نیروی کار افزایش یابد.

در بدو شکل گیری نظام سرمایه داری زمانی که دهقانان کنده شده از زمین در برابر صاحبان سرمایه قرار میگیرند مبادله نیروی کار تماما بر اساس این منطق و مکانیسم بازار انجام میشود. منفعت سرمایه دار تا همین امروز ایجاب میکند که این مبادله به همین شکل باقی بماند. چرا که مستقل از سطح عرضه و تقاضا و نوسانات ارزش نیروی کار، نفس  خصلت فردی این مبادله به نفع خریدار (سرمایه دار) است.

این تناقض در یک سطح انتزاعی تر تناقضی است میان مصرف نیروی کار (روند تولید) و مبادله نیروی کار؛ تناقضی که نهایتا با نفی خصلت کالائی نیروی کار- یعنی لغو کار مزدی- حل خواهد شد. اما در چارچوب نظم سرمایه داری نیز این تناقض مبنای یک کشمکش بیوقفه بین طبقه کارگر و سرمایه دار است که در مبارزات هر روزه کارگران بر سر ارتقای شرایط فروش کار متجلی میشود.

 

سرمنشا تشکل و تشکلیابی کارگران

ما تا اینجا  خصلت فردی مبادله نیروی کار را بعنوان یک امر مربوط به حیطه اقتصاد و منطق و مکانیسم بازار سرمایه داری بررسی کردیم اما واقعیت اینست که مساله در این سطح محدود نمی ماند. نیروی کار یک کالای بیجان نیست، فعالیت فیزیکی کارگر و بخش مهمی از زندگی اوست و معیشت و بقای کارگر و خانواده او تماما به شرایط فروش این “کالا” گره خورده است. به این دلیل مساله از اقتصاد فراتر میرود و به حیطه جامعه و سیاست و مبارزه طبقاتی کشیده میشود. تولید جمعی، یا تشکل کارگر در تولید، امریست صرفا در حیطه اقتصاد و ضروریات اقتصادی ولی تشکل کارگر بعنوان فروشنده نیروی کار امریست تماما طبقاتی- اجتماعی و به این اعتبار کاملا سیاسی. تشکل کارگر در تولید خواه ناخواه به تشکل کارگر بعنوان فروشنده نیروی کار منجر میشود و کارگر را بعنوان یک طبقه اجتماعی که چیزی جز نیروی کار خود برای فروش ندارد متحد و متشکل میکند.  ضرورت این تشکل طبقاتی دیگر نه از روند تولید کالائی، بلکه از ضرورت تامین معیشت و بقای طبقه تولید کننده نشات میگیرد.

برای شناخت دقیق تر روند تشکلیابی کارگران باید بر پروسه تولید کمی بیشتر مکث کنیم. سرمایه دار بعد از خرید نیروی کار در بازار (استخدام کارگر) این نیروی کار را در کارخانه و در خط تولید بکار می اندازد. اینجا دیگر کارگر جزئی از جمع است. منافع سرمایه دار ایجاب میکند که کارگران در روند تولید جمعی و تیمی کار کنند هماهنگ و متحد باشند و نبضشان با هم بزند، روحیه جمعی و تیمی داشته باشند، فراموش نکنند که کار فردی  آنها جزئی از یک فعالیت مشترک است و کالای تولید شده ثمره این فعالیت مشترک است. گردش سرمایه و روند عینی سودآوری و ارزش افزائی سرمایه ایجاب میکند که کارگر هویت جمعی داشته باشد و این ضرورت ناگزیر به کارگر هویتی طبقاتی می بخشد. در تولید جمعی است که تولید کننده یعنی کارگر به منافع طبقاتی اش پی میبرد، متحد میشود، تشریک مساعی میکند، و بطور عینی و در فعالیت روزانه اش به این واقعیت واقف میشود که همانطور که درتولید جزئی از یک تیم و یک گروه است و تولید فردی معنائی ندارد، در تامین شرایط بهتر زندگی برای خود و خانواده اش، تامین شرایط بهتر فروش نیروی کار، نیز عضوی از یک گروه و جمع است و  تلاش و کشمکش فردی بجائی نمی رسد. به این ترتیب از تجمع کارگر در روند مصرف نیروی کار  تجمع کارگر در روند تعیین شرایط فروش نیروی کار زاده میشود. و این، هم از نظر تحلیلی و هم از نظر تاریخی، سرمنشا تشکل و تشکلیابی کارگری است.

اولین تشکلهای کارگری حول خواست قراردادهای جمعی ((collective bargaining شکل میگیرد. در تاریخ جنبش کارگری اولین اتحادیه ها از اینجا سر بلند میکنند. امر و هدف این تشکلها بهبود شرایط فروش نیروی کار است. از مساله دستمزدها تا ساعات کار- که تا امروز دو خواست پایه ای و مشخص جنبش کارگری هستند- تا مطالبات و خواستهای متعدد دیگری نظیر بیمه بیکاری، سن بازنشستگی، ایمنی محیط کار، مزایا و غیره و غیره، همه به شرایط فروش نیروی کار مربوط میشود. اینها همه جزئی از خواست و تلاش هر روزه کارگران است برای بهبود شرایط فروش نیروی کار یا بعبارت دیگر برای ارتقای سطح زندگی خود و خانواده هایشان. تشکل و متشکل شدن برای انعقاد قراردادهای جمعی با صاحب سرمایه- نفی خصلت فردی مبادله نیروی کار- محور و اساس این تلاش و مبارزه جمعی کارگران است.

یک دستاورد این مبارزات تحمیل قانون کار به طبقه و دولتهای سرمایه داری است. قانون کار در واقع  شکل رسمیت یافته و حقوقی قراردادهای جمعی است. این مبارزه هیچگاه متوقف نمیشود. دولتهای سرمایه داری همواره  سیاست نفی دستاوردهای جنبش کارگری و زیر پا گذاشتن عملی و حتی رسمی دستاوردهای قانونی طبقه کارگر را دنبال میکنند. در مقابل طبقه کارگر ناگزیر است هر روز برای به روز کردن قانون کار و  حفظ و ارتقا و تثبیت قانونی خواستهایش مبارزه کند. نه تنها در کشورهائی نظیر ایران بلکه در جوامع غربی هم زدن بیمه ها و بالا بردن سن بازنشستگی و کاهش و یا ثابت نگاهداشتان سطح دستمزدها و غیره، آنچه ریاضتکشی اقتصادی نامیده میشود، یک گرایش و سیاست مسلط و رایج است. حتی  امروز این بحث مطرح است که دستمزدها را  به بازار واگذار کنیم و لازم نیست قانون حداقل دستمزد را تعیین کند. بنابراین ارتقای شرایط فروش نیروی کار، رسمیت بخشیدن قانونی به آنها و حتی تثبیت دستاوردهای تاکنونی جنبش کارگری موضوع مبارزه هر روزه کارگران است.

تا همین جا باید روشن شده باشد که تشکل و فعالیت جمعی برای ارتقای شرایط زندگی صرفا از ابزار مبارزه فراتر میرود. تشکل پیش شرط تعین طبقاتی کارگران است. هویت اجتماعی طبقه کارگر از طریق تشکل ابراز میشود و  تجلی پیدا میکند. وجدان جمعی، همراهی و هم سرنوشتی، پی بردن به منافع مشترک و به ضرورت فعالیت جمعی برای تحقق خواستهای خود، همه اینها با تشکل شکل میگیرد و ممکن میشود.

مارکس میگوید طبقه کارگر در روند جدال اش با طبقه سرمایه دار از یک  طبقه “در خود” به طبقه ای”برای خود” تبدیل میشود. یک پیش شرط مهم این گذار تشکل است. با اقتصاد سرمایه داری طبقه کارگر نیز بعنوان تولید کننده زاده میشود اما وقوف بر این واقعیت، آگاهی او به هویت طبقاتی اش و قد علم کردنش در مقابل طبقه سرمایه دار، با متشکل شدن او بر سر ارتقای شرایط فروش نیروی کار آغاز میشود.

 

تفاوت کیفی میان تصمیمگری جمعی و فردی

یک جنبه دیگر این بحث فرق اساسی و کیفی ای است که بین تصمیمگیری و اقدام جمعی و فردی وجود دارد. این تفاوت را منصور حکمت در نوشته دموکراسی تعابیر یا واقعیات در نقد دموکراسی مطرح کرده است اما به این بحث مشخص ما نیز مربوط میشود. از نظر ما تفاوت بین دموکراسی شورائی و پارلمانی صرفا این نیست که اولی مستقیم و بلاواسطه است و دومی نیابتی و غیر مستقیم، و یا شورا ها میتوانند هر زمان اراده کنند مسئولین را نصب و عزل کند و یا هم تصمیم میگیرند و هم اجرا میکنند و غیره. اینها همه خصوصیات ویژه شوراها است ولی یک ویژگی اساسی تشکلهای شورائی که بخصوص به این بحث ما مربوط میشود اینست که فرد در جمع بهتر تصمیم میگیرد، بهتر منافع جمعی و در نتیجه منافع خودش را تشخیص میدهد و به اقدام مشترک برای تحقق خواستها و اهداف جمعی دست میزند. در مقابل، دموکراسی بورژوائی فرد را در انزوا نگاه میدارد و در روز معینی به پای صندوق رای میکشاند. این اشکالش تنها این نیست که چندسال یکبار صورت میگیرد یا مردم آلترناتیوی ندارند بلکه مساله  اینست که افراد در انزوا و بطور فردی تصمیم میگیرند تحت تاثیر تبلیغات و مغزشوئی و مهندسی افکار و غیره. حتی اگر این تبلیغات هم نمی بود در هر حال برای هر فرد  در تنهائی و انزوا خواه ناخواه رقابتها و کشمکشها و منافع شخصی برجسته میشود. اگر همین فرد را در جمع قرار بدهید، حتی وقتی موضوع انتخابات و انتخاب مسئولین است، خودبخود منافع و مصالح جمعی و اهداف و خواستهای جمع راهنمای تصمیمگیری و عمل میشود و رای افراد به این سمت سوق پیدا میکند. تصمیم  جمعی  صرفا جمعبندی و معدل نظرات و تصمیمات افراد جداگانه نیست بلکه اساسا کیفیت دیگری است. کیفیتی که حاصل و تعین هویت اجتماعی افراد است. شورا و مجمع عمومی- که پائین تر به آن میپردازیم- بهترین شکل بروز این هویت جمعی است  ولی در مورد هر نوع تشکلی این امر صادق است.

کارگری که جمع شده است و در تشکل خودش بحث میکند و تصممیم  میگیرد منافع جمعی- و در نتیجه منافع فردی خودش-  را بهتر و درست تر تشخیص میدهد. رقابتها و کشمکشها که همیشه بین بخشهای مختلف طبقه وجود دارد- بین کارگر بیکار و شاغل، کارگر مهاجر و بومی، کارگر ساده و ماهر و غیره- در تشکل و تصمیمگیری جمعی رنگ میبازد. سرمایه داران و دولتهایشان همیشه بر این رقابتها و تفاوتهای درونی طبقه کارگر متکی میشوند و بعنوان ابزار تفرقه در جنبش کارگری از آن استفاده میکنند. اولین گام در مقابله با این تلاشهای طبقه سرمایه دار تشکل و مشورت و تصمیمگیری جمعی در تشکلها است. نفس تشکل و تصمیمگیری جمعی باعث میشود این تفاوتها و تفرقه افکنی ها کنار زده شود و خواه ناخوه منافع جمعی یا طبقاتی کارگر در محور و مرکز توجه قرار بگیرد. به نظر من جنبش کارگری همانقدر قوی است و همانقدر طبقاتی است که  متشکل باشد. این البته تنها شرط نیست ولی اولین شرط است. تشکل اساس و پایه مادی احراز هویت طبقاتی برای کارگران است

این نقش و جایگاه و اهمیت تشکل یک تمایز اساسی بین جنبش کارگری و دیگر جنبشها است. جنبشها و عرصه های دیگر اعتراض در جامعه نیز به تشکل نیاز دارند ولی برای آنها تشکل تنها ابزار مبارزه است و از این فراتر نمی رود.*

کارگر کمونیست ۵۷۳

اینرا هم بخوانید

به دنبال آتش‌بس در لبنان – حمید تقوایی

مندرج در ژورنال شماره ۸۹۸ (لینک به فایل پی دی اف نشریه ژورنال برای پیاده …