در جامعهی که دین حاکم است.
انسان بودن و انسانیت یک واژه بیگانه ست
من یک بی دینم
اما تنها بی دینی کافی نیست
باید خبر رسانی کرد و گفت ونوشت
زندانی دهه شصتم
سالخورده و عصا بدست،
اما نباید بچه های نوجوان را
که در کف خیابانها، در این مبارزه ی نابرابر!
تنها گذاشت، باید همراهی شان کرد
باید سپر گلوله های رها شده جانیان که بسوی آنان روان است، شد…
زندگی با بودن نوه ها و بچه ها زیباست ما هم در همراهی با آنها، می توانیم خیابانها را زبیاتر کنیم
امروز مساجدوحسنیه نباید جای ما باشد
نباید جای هیچ کسی باشد،
بی دینی و دور شدن از این خانه های شوم یک حرکت انقلابی ست،
باید هر کجا مراسم مذهبی یا مکان مذهبی چون مساجد و تکیه و خانقا هست دور شد
[دین یک صنعت است یک باراز داد و ستد…
که انسان را از انسانیت دور می کند. از خود بیگانه و پوچ می کند…»
باید این بازار پر درآمد حکومت اسلامی و آخوندها را ترک کرد..
تا آنها فکر نکنند هم می توانند خون بچههایمان را بریزند وحمایت جیب ما را….
آنها باید بفهمند که ما بدون آنها می توانیم زندگی را زیباتر تصور کنیم
هر کجا مومنی، آخوندی یا آیتالله ی هست
آنجا نه تنها جهل و جنایت هست بلکه حیله و ریا با دو دروِیی ریشه داراست…
بجز انقلاب، ما انتخاب دیگری نداریم
باسرنگونی جمهوری اسلامی، نفرتمان را به پای درخت جهل که آیتالله ها برآمده از آنند، باید بریزیم….
و دنیا خالی از عواطف می شود.
هیچی دینی، هیچ باوری
مقدمتر ازاز یک تار موی زن نیست
که در رقص با باد
ستون جهل را فرو می ریزد
مقدسات را در هم می شکند
زندگی را معنا می کند
شعور انسانی می آفریند
زنده باد آزادی بی قید و شراط زنان..
۳اکتبر ۲۰۲۲میلادی
“شمی صلواتی”