خمینی در ۱۵ اسفند ۱۳۵۷ در مدرسه فیضیه قم، در جمع هوادارانش، درباره نظام جانشین دیکتاتوری شاه، (که انقلاب مردم تنها یک ماه پیش سرنگونش کرده بود) گفت: “البته نظر من این است که احتیاج به رفراندوم هم نیست.” او از طلاب خواست مردم را برای رأیدادن به “جمهوری اسلامی – نه یک کلمه زیادتر و نه یک کلمه کمتر” بسیج کنند و در برابر پیشنهاد “جمهوری” محض یا “جمهوری دموکراتیک” بایستند.
انقلاب بهمن ۵۷ علیه نظام فردی و فاسد شاه بود. اما هدف خمینی و حامیان داخلی و خارجیاش نه ساختن دولتی مدرن، بلکه سرکوب و شکست انقلاب بود؛ انقلابی که میتوانست یکی از مهمترین کشورهای عضو ناتو و سنگر آمریکا را از مدار غرب خارج کند.
دولتهای غربی نگران تغیر توازن قوا میان بلوک غرب و شرق در منطقه استراتژیک خاورمیانه بودند. ایران در منطقهای حساس و راهبردی – خلیجفارس – قرار داشت.
انقلاب بهمن ۱۳۵۷ که بزرگترین انقلاب قرن بیستم لقب گرفته بود، شوراهای کارگری در صنعت نفت در کارخانهها و محلات، و سازماندهی مستقل اجتماعی، کابوس تمام نیروهای ضدکمونیست و ضد چپ شده بود.
برای مهار و کنترل اوضاع، در کنفرانس گوادلوپ (ژانویه ۱۹۷۹)، رهبران غربی از جمله “جیمی کارتر” از “کمربند سبز” دفاعی بهدور رقیبشان شوروی بهعنوان راهحل مقابله با انقلاب ایران سخن گفته بود.
پروژهای که اسلام سیاسی ارتجاعی را علیه نفوذ شوروی و نیروهای چپ در منطقه تقویت میکرد. میلیاردها دلار سرمایه، سلاح و مشاوره امنیتی به منطقه سرازیر شد. “ژنرال رابرت هویزر” به تهران آمد تا ارتش شاه را از اقدام علیه جنبش اسلامگرا بازدارد و مانع کودتای ارتش بدون شاه شود. تبلیغات جهانی از خمینی “روحانی بیخطر” ساختند تا جایگزین رژیم شاه کنند.
جمهوری اسلامی حاصل مدیریت بحران برای سرکوب انقلاب بود، نه محصول طبیعی توسعه سیاسی یا گذار به دموکراسی. ماشین جدید، نه برنامه اقتصادی داشت و نه الگوی اداره مدرن. مأموریتش ساخت یک دولت فوق ارتجاعی و امنیتی برای پایاندادن به تجربه شوراها، آزادی خیابانی و مشارکت مردمی بود. روحانیت و شبکههای لمپنی مساجد و هیئتها ستونهای اصلی این ماشین بودند.
در حوزه اقتصاد، درک حاکمان به خمس، زکات و درآمد مذهبی محدود بود. تنها چهرهای که در قامت “اقتصاددان” مطرح شد ابوالحسن بنیصدر بود. او “اقتصاد توحیدی” را تئوریزه کرد؛ مدلی مبهم که نه بازار آزاد بود و نه سوسیالیسم دولتی. بنیصدر بر “اتکای اقتصاد به فطرت و وحی” و نقش محوری دولت در اشتغال و معیشت تأکید میکرد. این طرح غیرواقعبینانه در عمل، زیر سایه جنگ و غربستیزی، به دولت امنیتی – رانتی منجر شد و تمرکز ثروت را به دست سپاه و حلقههای قدرت سپرد.
جنگ، ابزار تثبیت قدرت
خمینی و ساختار تازهتأسیس قادر نبودند بدون بحران خارجی سرکوب کنند و مستقر شوند. سرکوب، حجاب اجباری، یورش به دانشگاهها، کردستان، ترکمنصحرا و اعتصابات، با مقاومت اجتماعی روبهرو شد. تنها کارت برنده برای ساختن دولت سرکوبگر منسجم، جنگ بود.
اشغال سفارت آمریکا در ۱۳ آبان ۱۳۵۸ نقطه عطف بود: رژیم نوپا با این اقدام اعلام جنگ با “شیطان بزرگ” کرد و توانست بحران خارجی را به ستون سیاست داخلی تبدیل کند. شعارهای “مرگ بر آمریکا”، “مرگ بر لیبرال”، “مرگ بر بازرگان”، سپس “مرگ بر بنیصدر” و “مرگ بر منافق” برای حذف نیروهای ملی، چپ و دموکرات به کار گرفته شد. “حزبالله” جانشین “حزب رستاخیز” شد و ولایتفقیه جای شاه را گرفت.
شعارهایی مثل “حزب فقط حزبالله، رهبر فقط روحالله”، “مجلس باید خط امامی باشد”، “قانون فقط اسلام” و “دانشجوی مسلمان بیدار است، علیه استکبار در پیکار است” فضای سیاسی را به آشوب کشاند.
جنگ ایران و عراق: دولت جنگی و اقتصاد رانتی
جنگ هشتساله (۱۹۸۰-۱۹۸۸) رژیم را از دولت بحرانزده به دولت جنگی تمامعیار بدل کرد.
احزاب مخالف ممنوع شدند، سانسور و بازداشت گسترده شد و اعدامهای دهه ۶۰ در بستر جنگ شکل گرفت.
در مناطق مرزی بهویژه خوزستان و کردستان آوارگی و تبعیض شدت گرفت.
بسیج و سپاه سازمان یافت و به بازوی نظامی – سیاسی و اقتصادی تبدیل شدند.
“دفاع مقدس” به نماد رسمی در آموزش و رسانه بدل شد.
پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸، سرکوب داخلی نهتنها متوقف نشد، بلکه با اعدامهای ۱۳۶۷ به اوج رسید. جنگ خارجی بهانهای شد برای تصفیه سیاسی و تثبیت دولت امنیتی.
از دفاع مقدس تا جنگهای نیابتی
پایان جنگ به سپاه و بنیادها امکان داد با شعار “بازسازی”، اقتصاد را قبضه کنند:
قرارگاه “خاتمالانبیا” سدسازی، راهآهن، نفت و گاز و پروژههای ملی را تصاحب کرد.
“بنیاد مستضعفان”، “بنیاد شهید” و نهادهای مذهبی با حمایت رهبر و سپاه بر بخش عمده اقتصاد مسلط شدند.
“اقتصاد مقاومتی” و “اقتصاد جنگی” به مبنای ساختار رانتی تبدیل شد.
دشمن خارجی همچنان ابزار سرکوب داخلی باقی ماند. هر موج اعتراض (۱۳۷۸، ۱۳۸۸، دی ۹۶، آبان ۹۸، زن، زندگی، آزادی ۱۴۰۱) با تبلیغ “توطئه غرب” سرکوب شد.
خامنهای بارها گفت: «اگر آنجا نجنگیم، اینجا باید بجنگیم» (۵ بهمن ۱۳۹۴ و ۵ تیر ۱۳۹۵)، توجیهی برای حضور نظامی در سوریه و عراق و همزمان بستن فضای سیاسی.
بحران ناکارآمدی جنگ دائمی
در “جنگ ۱۲ روزه با اسرائیل” (۲۰۲۵)، حکومت نتوانست پیروزی واقعی کسب کند. همزمان، موج دستگیریها و اعدامها را تشدید کردند:
طبق گزارش “ایران هیومن رایتس” در سال جاری دستکم ۹۷۵ نفر تاکنون اعدام شدند؛ ۱۷٪ بیشتر از سال قبل و بالاترین آمار از ۲۰۱۵.
تاکنون ۳۱ زن در این سال اعدام شدهاند؛ بیشترین رقم در ۱۷ سال گذشته.
بخش زیادی از اعدامها با اتهامات مواد مخدر، امنیتی و سیاسی صورتگرفته است.
شعارهای “اگر آنجا نجنگیم، اینجا میجنگیم” و “خون بر شمشیر پیروز است” دوباره برای توجیه سرکوب داخلی احیا شدهاند، اما دیگر توان گذشته را ندارند. بحران اقتصادی، انزوای بینالمللی و جنبش “زن، زندگی، آزادی” ماشین جنگ – رانت – سرکوب را فرسوده کرده است.
جمهوری اسلامی از ابتدا دولت نامتعارف سرمایهداری بود: محصول ائتلاف روحانیت، بازار و تکنوکراتهای ضد چپ با پشتیبانی غرب برای سرکوب انقلاب ۵۷. این نظام هیچگاه مأموریت توسعه یا ادارهٔ مدنی نداشت و ندارد، بلکه با اتکا به سه ستون جنگ خارجی، سرکوب داخلی و اقتصاد رانتی دوام آورده است.
اما امروز، با فروپاشی اقتصادی، فشار اجتماعی و شکستهای منطقهای، کارکرد «جنگ دائمی» برای تثبیت حاکمیت روبهزوال است؛ همان مسیری که رژیمهای اقتدارگرای دیگر در لحظه بحران تجربه کردهاند.
۲۷ سپتامبر ۲۰۲۵
به نقل از نشریه انترناسیونال ۱۱۴۸