جنگ ناسیونالیستی بر سر زبان!

توضیح: این بخش سوم از سلسله مقالات تحت عنوان ستم ملی در آذربایجان و راه حل آن”  به قلم محسن ابراهیمی دبیر کمیته آذربایجان حزب کمونیست کارگری است که قبلا در شماه 5 “سهندنشریه کمیته آذربایجان منتشر شده است. به مناسبت فرا رسیدن روز جهانی زبان مادری این بخش را مجددا منتشر میکنیم.

ebrahimi1917@gmail.com

 

در بخش دوم این سلسله مقالات میخواستیم به خصوصیات مشترک ناسیونالیسم ایرانی و ناسیونالیسم ترک بپردازیم. با توجه به اینکه روز جهانی زبان مادری را به تازگی پشت سر گذاشتیم این قسمت را به ناسیونالیسم و مساله زبان اختصاص میدهیم. مخصوصا اینکه یک وجه مهم خصوصیات مشترک ناسیونالیستها – مستقل از اینکه در حاکمیت هستند یا در اپوزیسیون – استفاده سیاسی از زبان به عنوان وجه مهمی از هویت سازی ملی است.

لازم است در همین آغاز مجددا تاکید کنیم که ناسیونالیسم تحت ستم نداریم. این مردم هستند که تحت ستم هستند و ناسیونالیسم کارش این است که با مراجعه به ستم بر مردم معینی مظلوم نمایی کند و برای اهداف ارتجاعیش مشروعیت و حقانیت کسب کند. این ادعا در مورد زبان هم صادق است. این مردم تحت ستم هستند که در رابطه با زبان مادریشان مورد تبعیض قرار میگیرند. این مردم ترک زبان هستند که هم در نظام سلطنتی و هم در نظام جمهوری اسلامی از تحصیل و آموزش و فعالیت فرهنگی و هنری به زبان مادری محروم بوده اند. کار ناسیونالیسم ترک سرمایه گذاری روی این ستم بوده تا اهداف سیاسی خودش را پیش ببرد. (در مورد اهداف ناسیونالیسم ترک به بخش اول این سلسله مقالات  تحت عنوان “معنای ناسیونالیسم و ستم ملی در آذربایجان” مراجعه کنید.)

زبان فقط یک ابزار بی خاصیت نیست!

زبان به خودی خود و بدون ارتباط انسانها در روابط اجتماعیشان وجود خارجی ندارد. تصور اشاره ها و تصاویر و علایم و کلمات و واژه ها و جملات بدون افراد در روابط اجتماعیشان غیر ممکن است. زبان همراه و به موازات رابطه انسان با طبیعت و انسانهای دیگر شکل گرفته، تکامل یافته و نهایتا به مرحله پیچیده کنونی رسیده است. تصور زبان بدون انسان اجتماعی، همانگونه که تصور انسان اجتماعی بدون زبان، غیر ممکن است.

اگر زبان بدون انسان اجتماعی وجود خارجی ندارد پس زبان الزاما همراه همین انسان و تکامل فکری و اجتماعی و سیاسی اش کارکردهای متنوع و پیچیده تری را عهده دار میشود. زبان ابزار فکر کردن است، وسیله ابراز وجود عاطفی، اجتماعی و سیاسی است. ابزار تهییج و تبلیغ و بسیج کردن است. ابزار تشجیع است. ابزار ارعاب است. ابزار افشاگری است. ابزار پنهانکاری است. ابزار حقیقت گویی است. ابزار وارونه کردن حقایق است. می بینیم که زبان یک ابزار فردی در خود و  بی خاصیت نیست. تصور زبان به مثابه صرفا یک ابزار جایگاه زبان را به مثابه یک موجودیت ساده مکانیکی پایین میاورد. زبان کارکرد اجتماعی، سیاسی و ایدئولوژیک دارد و بسته به اینکه از طرف چه کسانی و برای چه اهدافی به کار برده میشود میتواند نقش کاملا متضادی ایفا کند.

همین امروز در جریان تحولات اکرایین، نقش ایدئولوژیک و سیاسی زبان را میتوان به وضوح مشاهده کرد. در اکرایین سه نیرو در مقابل هم هستند. روسیه و بورژوازی مدافع روسیه از یکطرف و غرب و اتحادیه اروپا و بورژوزی مدافعش از طرف دیگر و در مقابل همه اینها نیروی سومی که که خواهان زندگی بهتر هستند و اساسا در اعتراضات “میدان” تبلور یافته اند. حزب “آزادی” فوق ناسیونالیستی غرب اوکرایین به مثابه بخشی از تبلیغات سیاسی اش مبتکر کنار گذاشتن زبان روسی از قلمرو زبان رسمی شد. در مقابل “روشنفکران” (؟) اعلام کردند که یک روز را به عنوان اعتراض متقابل، به زبان روسی صبحت خواهند کرد. این تقابل یک جنگ سیاسی است که از مسیر استفاده سیاسی از زبان پیش میرود. مساله واقعی هیچ کدام از قطبهای این کشمکش خود زبان روسی یا اوکرایینی نیست. همه اینها دارند از ناسیونالیسم زبانی برای به فرجام رساندن یک کشکمش سیاسی پایه ای استفاده سیاسی میکنند.

ناسیونالیسم ایرانی و ستم زبانی در آذربایجان!

با این تبیین از جایگاه زبان میتوان به هدف سیاسی ناسیونالیسم ایرانی در تعرض به زبانهای دیگر از جمله زبان ترکی پی برد.

ناسیونالیسم ایرانی میراث سیاسی دوران رضاشاه است که نقش سیاسی اش این بود که جغرافیای ایران را به عنوان یک بازار کار و سرمایه بزرگ در چهارچوب “یک کشور و یک ملت و یک دولت” سازمان دهد. رضا شاه به نمایندگی از بورژوازی نوپای ایران و برای تثبیت قدرت طبقاتی این طبقه پا به میدان گذاشت. خدمت اصلی رضا شاه به سرمایه داری ایران این بود که این طبقه را صاحب وطن و دولت کرد. تغییر نام “پرشیا” به “ایران” در سال  ۱۳۱۳ (۱۹۳۳) توسط رضا شاه به تشویق سفارت ایران در برلین فقط نتیجه تمایلات فاشیستی او نبود.  ظاهرا  در فضای سیاسی عروج نژاد پرستی آریایی در اروپا، “ایران” بهتر از “پرشیا” میتوانست به عنوان یک چسب درونی ناسیونالیسم ایرانی در حال عروج  عمل کند. ناسیونالیسم ایرانی در آن دوره، به تبعیت از فاشیسم دهه سی، شعار “یک دولت، یک ملت، یک فرهنگ، یک پیشوا، یک دکترین، یک حزب” را سرمشق خود قرار داد.

زبان فارسی به مثابه زبان دولتی اجباری سراسری وجه مهمی از تامین یکپارچکی سیاسی مورد نیاز در این مقطع بود. روی دیگر اجباری کردن زبان فارسی، ممنوعیت تحصیل و آموزش و فعالیت ادبی و فرهنگی به زبانهای دیگر از جمله زبان ترکی بود. جالب است که “ترویج” زبان فارسی در آذربایجان و “توسعه معارف فارسی” بر عهده لشکر شمال  غرب گذاشته شد و به فرمان سرتیب محمد  حسین خان آیرم “انجمن ترویج زبان فارسی” تشکیل شد. (از کتاب “پان ترکیسم و ایران”، کاوه بیات).

در دوره سلطنت، در کنار سرنیزه تیمسارها، خیل وسیعی از محافل اهل ادب و فرهنگ نقش پیاده نظام فرهنگی این تعرض به حقوق زبانی را ایفا کردند. به عنوان فقط چند نمونه: مجله آینده فقط یک مورد از دهها نشریه بود که به عنوان ارگان گروه اولتراناسیونالیست “انجمن ایران جوان” علنا مبلغ “یک ملت، یک کشور، یک زبان” بود. محسنی رئیس فرهنگ استاد آذربایجان در زمان رضا شاه اعلام کرد که “هر کس ترکی حرف میزند افسار الاغ به سر او بزنید و او را به آخور ببندید”. عباس اقبال آشتیانی در مجله یادگار دولت را به شدت عمل تشویق میکرد که “نباید بگذارند که هیچ روزنامه و کتاب و مجله ای که به این زبانها (از جمله ترکی) در خارج ایران منتشرشده … داخل کشور و در بین مردم بخصوص اطفال مدارس منتشر گردد.” (سال سوم شماره های ۳ و ۶، ۱۳۲۴). دکتر محمود افشار این منطق را ترویج میکرد که “یا آزربایجان ایرانی هست، یا نیست. اگر هست ترک نمیتواند باشد … آزربایجانیان باید خودشان پیشقدم شده و زبان ملی خود را رواج دهند تا کم کم ترکی که خارجی است برود.” (“یگانگی ایرانیان و زبان فارسی”، مجله آینده، سال ۱۳۷۷)

زبان در خدمت ناسیونالیسم!

این یک وجه مشترک برجسته میان همه جریانات و جنبشهای ناسیونالیستی است که برای “ملتی” که مدعی نمایندگیش هستند تاریخ اسطوره ای میسازند. این تاریخ – مهم نیست چقدر متکی بر واقعیات باشد – باید آن “ملت” را به این باور برساند که اصیلتر از سایر ملتهاست. تاریخش کهنسالتر است. نژادش پاکتر است. فرهنگش ریشه دارتر است. و تا آنجا که به بحث این بخش مربوط است، زبانش قدیمی تر و اصیلتر است. اریک هابساوم از قول ارنست رنان نقل میکند که تصویر وارونه ار تاریخ خود، بخشی از یک “ملت” بودن است. این برعهده ناسیوسیونالیسم است که این تصویر وارونه از تاریخ یک “ملت” را تولید کند. باید اضافه کرد که تصویر وارونه درست کردن از تاریخ دیگران – هر گروه اجتماعی که بخشی از “ملت” خودی نیست – وجه دیگری از پروسه ملت سازی است. ناسیونالیسم پابپای ساختن تاریخ کاذب برای “ملت” خود، باید در عین حال از طریق وارونه سازی تاریخ دیگران ثابت کند که آنها یا اصولا “ملت” نیستند و یا در بهترین حالت “ملت” بی ریشه و بی تاریخ و بی اصالت هستند.

در بخش بعدی تحت عنوان “تشابهات ناسیونالیسم ایرانی و ترک” مفصلتر به این موضوع باز خواهیم گشت. اینجا اشاره مختصری به تاریخ سازی در زمینه زبان توسط ناسیونالیسم ایرانی از یکطرف و ناسیونالیسم ترک از طرف دیگر میپردازیم.

در کنار سرنیزه سلطنت و تبلیغات ادبا، یک فعالیت سیستماتیک توسط ایدئولوگهای ادبی و فرهنگی متعلق به صف ناسیونالیسم ایرانی این بوده است که با اسطوره سازی از زبان فارسی به سرکوب زبانهای دیگر پشتوانه تاریخی بدهد.

از نقطه نظر ناسیونالیسم ایرانی، اهمیت زبان فارسی از این سر نیست که مثلا بنا بر مشخصاتش و وسعت کاربردش چقدر میتواند مردم ایران را با پیشرفتهای علمی و اجتماعی جهان مرتبط کند.  اهمیتش در نقش تاریخی این زبان در تداوم “ایرانیت” و “هویت ایرانی” و احیای “هویت ملی” در گذر زمان است.

در آذربایجان، ستم ملی اساسا از طریق محرومیت مردم ترک زبان از آموزش و فعالیت ادبی و فرهنگی به زبان ترکی اعمال شده است و میشود. قابل فهم است که چرا ناسیونالیسم ترک که یک جریان سیاسی است به این جنبه اهمیت بیشتری میدهد. تصورش بر این است که با تمرکز بر این ستم واقعی میتواند نیرو برای اهداف سیاسی اش بسیج کند.

از نقطه نظر ناسیونالیسم ترک اثبات قدمت زبان ترکی نسبت به زبان فارسی یک امر حیاتی سیاسی است. مثل همه جریانات ناسیونالیست دیگر، ناسیونالیسم ترک هم میتواند به خیل تحقیقات باستانشناسی و تاریخی به مثابه شواهد تاریخی مستند مراجعه کند! مثلا اینکه اپرت باستان شناس فرانسوي بر تركي (التصاقي) آلتايي بودن زبان مادها اشاره کرده است و نشان داده است که قدمت زبان ترکی به دوره مادها بر میگردد. یا اینکه دياكونوف ثابت کرده است که زبان اشكانيان نيز همانند زبان مادها و از خانواده زبانهاي التصاقي و ترکی بوده است. و بالاخره اینکه بنابر ادعای همین باستانشناسان و مورخین، از ۷۰۰۰ سال تا ۲۵۰۰ سال قبل يعني مدت ۴۵۰۰ سال در منطقه جغرافيايي آذربايجان تنها و تنها اقوام التصاقي زبان (ترك ها) زندگي و حكومت كرده‌اند!

تئوری کذایی “زبان خورشید” که در سال ۱۹۳۶ با  حمایت آتاتورک راه افتاد مسخره ترین تبلور چنین اسطوره سازی از زبان ترکی است. طبق این تئوری، زبان ترکی ریشه  تمامی زبانهای فرهنگی جهانی است و نژاد ترک هم سازنده تمامی تمدنهای جهانی است و بالتبع والاترین نژاد است!

سئوال این است که چرا باید مثلا حق تحصیل کودکان به زبان مادری را به تاریخ و قدمت و اسطوره و تعداد ترک زبانان منوط کرد؟ اگر مثلا قدمت زبان ترکی به جای ۷ هزار سال هزار سال میشد تاثیری در این حق داشت؟  اگر مثلا جمعیت مردم ترک زبان کمتر از ادعای ناسیونالیستهای ترک بود تاثیری در حق آموزش کودکان به زبان ترکی داشت؟

راه رفع ستم زبانی!  

زبان اگر چه یک پدیده ایدنولوژیک و سیاسی  و فراتر از صرفا ابزار ارتباط انسانی است اما وجه مشترک همه زبانها این است که ابزار مستقیم ارتباط بخشی از انسانها هستند و دقیقا به این دلیل هیچ دولتی حق ندارد هیچ بخشی از مردم را با هیچ بهانه و توجیهی از به کار بردن این ابزار اولیه و طبیعی انسانی برای ارتباط و شرکت در کلیه فعالیتها سیاسی و احتماعی و آموزشی محروم کند. آن جریان ناسیونالیستی که میخواهد حق آموزش کودکان به زبان ترکی را از قدمت ۷ هزار ساله و یا تعداد متکلمین به زبان ترکی استخراج کند ریگی در کفش دارد. این مهم نیست که قدمت زبان ترکی به چند هزار سال پیش می رسد. مهم این است که بخشی از جامعه در ایران زبان مادریشان ترکی است و همین برای برسمیت شناختن و تضمین یکی از پایه ترین حقوق شهروندی یعنی حق صحبت و تحصیل و آموزش و فعالیت ادبی و فرهنگی به زبان ترکی کافی است.

اما ناسیونالیسم ترک مساله اش حق شهروندی متکلمین به زبان ترکی نیست. مساله اش سهم خواهی بیشتر از قدرت سیاسی برای سرمایه داری خودی و اگر بتواند تبدیل شدن به قدرت سیاسی در جغرافیای سیاسی آذربایجان است. و برای تحقق این هدف نیرو لازم دارد. سرمایه گذاری روی “هویت ترکی” فقط یک تاکتیک سیاسی برای بسیج چنین نیرویی است. یک تاکتیک سیاسی در متن یک جنگ ایدئولوژیک و سیاسی با ناسیونالیسم ایرانی است.  وقتی ناسیونالیسم ترک بر شیپور “هارای هارای من ترکم” میدمد حتی ذره ای هم در فکر این نیست که مثلا چه تعداد از کارگران ترک زبان سفره شان خالی است. چه تعداد از کودکان ترک زبان گرسنه اند و چه بر سر زنان ترک زبان میاید.

برای رفع ستم زبانی نه اسطوره ساختن از یک زبان لازم است و نه تحقیر زبانهای دیگر و نه بالا و پایین بردن آمار متکلمین به زبانهای مختلف. قبل از هر چیز باید حکومتی را که بنیادش بر انواع تبعیض از جمله تبعیض ملی و زبانی استوار است کنار زد. واین حکومت، برخلاف تبلیغات پوچ ناسیونالیستهای ترک، “حکومت ایران” نیست، حکومت “فارسیستها” نیست، بلکه جمهوری اسلامی ایران است. حکومتی است که تبعیض یک وجه ذاتی از ایدئولوژی رسمی اش یعنی اسلام است.

در آخرین بخش این سلسله مقالات به موضوع رفع ستم ملی باز خواهیم گشت. اینجا به بخشی از برنامه حزب کمونیست کارگری در باره اعتبار زبانهای رایج در کشور اکتفا میکنیم که در آن به طور موجز تصویر روشنی از موقعیت زبانهای مختلف در یک جامعه بی تبعیض و حق مردمی که به زبانی غیر از زبان متدوال آموزشی و اداری صحبت میکنند ارائه شده است. این بخش برنامه به قرار زیر است:

“ممنوعیت زبان رسمی اجباری. دولت میتواند یک زبان از زبان های رایج در کشور را بعنوان زبان اداری و آموزشی اصلی تعیین نماید، مشروط بر اینکه امکانات و تسهیلات لازم برای متکلمین به سایر زبانها، در زمینه های زندگی سیاسی و اجتماعی و آموزشی، وجود داشته باشد و حق هر کس به اینکه بتواند به زبان مادری خویش در کلیه فعالیت های اجتماعی شرکت کند و از کلیه امکانات اجتماعی مورد استفاده همگان بهره مند شود محفوظ باشد.”
رفع ستم و تبعیض در رابطه با زبان مادری منوط به این است که بعد از سرنگونی جمهوری اسلامی، وقتی که مردم اداره جامعه را بر عهده بگیرند، وقتی که مردم به عنوان شهروندان صاحب حق جامعه در شوراهای منتخب خود در باره سرنوشت سیاسی جامعه تصمیم میگیرند، نیروهایی که حقوق برابر همه شهروندان جامعه را برسمیت میشناسند چقدر در ارگانهای منتخب مردم دست بالا دارند و میتوانند این حق را به عنوان حق مسلم شهروندی مردمی که به زبانی غیر از زبان رایج اداری و آموزشی تکلم میکنند در قوانین کشور جای دهند و اجرا کنند. *

ادامه دارد

۵ مارس ۲۰۱۴، ۱۴ اسفند ۱۳۹۲

منتشر شده در سهند شماره ۵، نشریه کمیته آذربایجان حزب کمونیست کارگری ایران

اینرا هم بخوانید

موشک پرانی به اسرائیل برای مقابله با مردم- محسن ابراهیمی

بعد از پرتاب بیش از ۳۰۰ پهپاد و موشک به آسمان اسرائیل با اسم رمز …