مهدی پرپنجی یکی از مدیران تلویزیون ایران اینترنشنال در انتهای پیامی در شبکه ایکس هشدار میدهد:
“اگر جامعه امروز ایران، ناظر خاموش وقایع جاری باشد و تلاشی برای ایفای نقش فعال در آن نکند، اگر این شکست به نقطهای برای بیداری بدل نشود، سرنوشت ایران چیزی نخواهد بود جز تکرار ناکامیهای گذشته در شکلی سهمگینتر؛ یک سرزمین سوخته و ملتی شکستخورده، گرفتار در چنبره نظامی که نه توسعه میفهمد، نه آداب دوران مدرن را میشناسد، نه صلاح ملک را درمییابد، نه میداند چگونه بجنگد، و نه چگونه صلح بسازد.”
لازم به توضیح است که “شکست” در متن بالا اشاره به این دارد بعد از جنگ 12 روزه بین جمهوری اسلامی و اسراییل :” شکاف میان جمهوری اسلامی …، دیگر صرفاً سیاسی یا نسلی نیست؛ بلکه به سطحی تمدنی رسیده است… حتی جنگی با این ابعاد نیز نتوانست انسجامی عاطفی یا ملی حول حاکمیت پدید آورد؛ برعکس، احساس شکست، بیپناهی و بیاعتمادی را در دل جامعه عمیقتر کرد.”
نویسنده پیام اشاره ای به جنگ چالدران، نبرد میان دولت عثمانی و شاه اسماعیل صفوی و شکست شاه اسماعیل دارد؛ و در این جا هم تاکید بر ناامیدی جامعه دارد:” شکست جمهوری اسلامی در جنگ با اسرائیل را باید در امتداد شکستهای تاریخی ایران، از چالدران تا ترکمانچای، درک کرد: لحظاتی که ضعف ساختاری، غرور بیپشتوانه و انکار واقعیت، به تحقیر ملی انجامید… آن شکستها، هرچند تلخ، به بیداری نخبگان و آغاز مسیر اصلاح انجامید. اما امروز، خطر بزرگتر است: نظامی که نهتنها شکست میخورد، بلکه جامعه را از توان بازسازی و امید نیز تهی کرده است.”
در این متن “جامعه ایران” دلسوزانه در جایگاه متهم نشانده شده است! جامعه ای که ۴۶ سال پیش در نبرد با یک دیکتاتوری شاهانه آنرا سرنگون ساخت و بعد در مواجه با دستپخت بورژوازی برای “نجات ایران از سقوط به دامن کمونیسم” دست به انبان سیاه ترین بخش تاریخ بشری بردند و “روحانیت معظم” را با “پرواز انقلاب” بر این جامعه تحمیل کردند؛ جامعه ایران اما ساکت نماند. از “حق تعیین سرنوشت خویش” ( چنان که درخواست کنندگان رفراندم و مبارزه خشونت پرهیز مدعی اند) دفاع کرد و جوابی نگرفت جز گلوله و بمباران و شلاق و شکنجه و اعدام. نمونه این فجایع به اندازه طول عمر جمهوری اسلامی است، که از همان قبل از سقوط رژیم سلطنتی شروع شد، به وقتی که در 22 بهمن به مردمی که در خیابانهای در حال تعیین تکلیف سرنوشت خویش بودند خمینی بوسیله بی بی سی و سیل گله های آخوند گفت: “من هنوز فرمان جهاد ندادم!” و به خاطر این نافرمانی کشتار در حضور خودش در پشت بام مدرسه ای که اقامت داشت شروع شد و این خط جنایت تاکنون ادامه دارد.
جمهوری اسلامی اتفاقا خوب میداند”چگونه بجنگد” همان گونه شاه اسماعیل صفوی میدانست. به تاریخ خونبار دوران این شاه، فقط به یک نمونه که در ویکی پدیا درج شده است، اشاره شود کافی است: ” شاه اسماعیل پس از تسلط بر تبریز، با نهایت بیرحمی با گروه مخالفان رفتار کرد؛ چنانکه بسیاری از مردم، از ملایان گرفته تا زنان و کودکان را ریز ریز کرد. او فرمان داد تا استخوانهای عاملان کشته شدن پدرش شیخ حیدر از گور بیرون آورده و در ملأ عام در کنار سرهای بریده شده دزدان و روسپیان سوزانده شوند؛… ۲۰ هزار نفر از مردم شهر تبریز در این قضایا کشتار شدند و سرانجام همه مردم پیرامون آن سامان، فرمان شاه اسماعیل را گردن نهادند و همه ساکنان شهر شعار او را که لباسی قرمزرنگ بود به تن کردند. .. پس از دومین ورود شاه اسماعیل به تبریز، وی ۱۲ نفر از زیباترین جوانان خانوادههای ثروتمند تبریزی را برای بهرهگیری جنسی «عمل شنیع» به اقامتگاه خود در کاخ هشت بهشت تبریز انتقال داد و سپس آنان را به امرای زیر دست خود سپرد که آنها نیز همان کنند. “
جنگ اصلی همه حاکمان مستبد درسراسر تاریخ با “مردم خودی” است. بخصوص جمهوری اسلامی هم از این قاعده مستثنی نیست، چرا که در جنگ با جامعه ای است که کوتاه نیامده است. با وجود همه مصایبی که بر سرش آوار شده است کوتاه نیامده است. اوج این مقاومت و مبارزه در انقلاب زیبا و جهانی زن زندگی آزادی به نمایش گذاشته است.
جامعه ایران و مردم ایران حداقل در 46 سال گذشته به تجربه ای سخت خونبار و سهمگین همیشه محکوم بوده اند که “لیاقت شان همین است!” مگر کم گفتند و در این دو سه سال اخیر بسیار بی پرواتر توده مردم ایران را مورد توهین و تحقیر قرار میدهند: ” که هر چه بر ایران حاکم است نتیجه ندانم کاری و بی سپاسی، از شکم سیری ملتی است که خوشی زیر دلشان را زده بود و علیه خاندان ایران ساز عنقلاب کردند!” نتیجه این بی پروایی و وقاحت را میتوان در آن متینگی مشاهده کرد که یک متهم به شکنجه و کشتار، معاون یک دستگاه سرکوبگر و شکنجه گر به اسم ساواک با عنوان “عالیجناب” بعد از چهار دهه با افتخار جلو دوربین ها ظاهر شده و او را به عنوان یک برَند معتبر امنیتی علَم کردند.
جمهوری اسلامی پیش از آنکه جنگ را به اسراییل ببازد از مردم ایران شکست خورده است. یک عدد از ذوب شدگان ولایت شاهزاده پهلوی در بی بی سی مدعی بود زور مردم نمی رسد و لازم بود از سوی “عامل خارجی” بمباران صورت بگیرد! (توجه داشته باشید “عامل خارجی” بزرگترین اتهامی است که از سوی دیکتاتوری حاکم امروز و دیروز علیه مردمی بکار برده میشود و شده است که هر بار به خیابان آمدند احقاق حقی کنند نظامیان و نیروهای انتظامی بی پروا به سوی مردم بی سلاح آتش گشودند.) حقیقت این است که جنگ 12 روزه یک هدف دیگرش عقب راندن توده مردم بوسیله “عامل خارجی” بود.
از زمانی که ترامپ به ریاست جمهوری امریکا جلوس کرد، تلویزیونی که مهدی پرپنجی یکی از مدیران ارشد آن است، سیاست کلی برنامه هاش بر این قرار گرفت که ترامپ را “عامل خارجی نجات بخش”، جلوه دهند. در زمانی از او ناامید و دلخور شدند، امید به “بی بی (نتانیاهو )” بستند که “حداقل یک حمله محدود” انجام دهد. حمله گسترده 12 روزه موجب شعف و شادمانی ایشان شد، چرا که فراتر از انتظارشان بود. و فکر کردند در پایان ماجرا حکومتی بر سر کار خواهند آورد که “آداب دوران مدرن را میشناسد، صلاح مُلک را درمییابد، میداند چگونه بجنگد، و چگونه صلح بسازد”؛ اما اینگونه نشد و “آتش بس” شد. و ایشان سخت برآشفتند و اکنون در انتظار یک یورش دیگر هستند؛ و چون ممکن است صورت نگیرد از هم اکنون ما مردم متهمیم که ایفای نقش به روایتی که ایشان مایلند انجام ندادیم.
دو نیروی کثیف و فاشیست و جنگ طلب و متهم به جنایت جنگی، در جنگی 12 روزه خباثت خود را با استفاده از امکانات مدرن دنیای امروز در کشتار و ایجاد دلهره به تمام و کمال به نمایش گذاشتند، این وسط ما مردم ایران محکوم هستیم که “ایفای نقش فعال” نکردیم!
ایا ما مردم ایران واقعا ایفای نقش نکردیم؟ از دشت ترکمن صحرا تا شهرهای کردستان. از تظاهرات بیکاران در کف خیابان، در اصفهان در اردیبهشت 58 ، تا اعتصابات نیشکر هفت تپه، فولاد اهواز، نساجی کردستان، ذوب آهن اصفهان ، شرکت نفت و … تا تظاهراتهای هفتگی بازنشستگان در سالهای اخیر و انبوه اعتراضات و اعتصابات کارگران در سراسر ایران، از اول ماه مه در دهه 60 سنندج سرخ تا مراسمات در تهران و شهرستانهای مختلف در کف خیابان تا کوه و دشت، از مقاومت دانشجویان در هجوم وحشیانه به نام انقلاب فرهنگی در اردیبهشت 59 تا 18 تیر 76 ، و تا دی ماه 96 که دانشجویان شعار دادند: اصلاح طلب و اصولگرا دیگه تمام ماجرا، تا 16 آذر های سرخ. از مقاومت و جان فشانی زندانیان سیاسی از تابستان 58 تا کشتار بی وقفه در دهه 60 ، تا همین امروز که اسیر شکنجه گران هستند. و نیز نبرد بی وقفه زنان از 8 مارس 57 تا همین امروز، همین لحظه؛ اینها همه “ایفای نقش فعال” یک جامعه نیست پس چیست؟
جنگ 12 روزه ظاهرا فرصتی به بورژوازی داده است که این دستاوردهای جنبش های چپ اجتماعی در ایران را عقب براند. حمله همه جانبه به مردم که مقصر شمایید که حکومت سرپاست و اینکه عده ای دوباره فیلشان یاد هندوستان کرده و رفراندوم و مجلس موسسان با وجود جمهوری اسلامی را پیش میکشند، بدین خاطر است که در این جنگ 12 روزه ایشان هم احساس شکست میکنند. و برای همین به مرحله ای برگشت به عقب زده اند که جامعه ایران از آن گذر کرده است.
جامعه ایران اتفاقا خیلی خوب ایفای نقش کرده است که بورژوازی را چنان به وحشت انداخته که هر طور هست میخواهد این حکومت را حفظ کند، حتی به قیمت اجرایی کردن “مکانیسم ماشه” که در واقع، نهایتا حمله دیگری به زندگی ما توده مردم است.
در ایران جنبش های وسیع توده ای علیه شکنجه و اعدام، علیه مذهب. برای آزادی بی قید و شرط سیاسی، برای برابری کلیه آحاد جامعه، برای رفاه همگانی، خندیدن به سو دای جان. برای روزی که به قول شاعر کمترین سرود بوسه باشد. این ها را بارها و بارها جامعه ثابت کرده است. جامعه اگر خموده و فعال نباشد دست به هیچ مقاومتی و مبارزه ای دست نمیزند چه رسد به انقلابی برای زیرو رو کردن همه چیز. آنچه جامعه ایران را خاص کرده است این است که انقلاب زن زندگی آزادی رو به آینده دارد نه “گذشته با شکوه تاریخ ایران” که در عین حال عملا نگاهش به بیرون از مرزهای ایران است. آنچه جامعه ایران در پی اش است انسانی و جهانشمول و در نتیجه سوسیالیستی است و بهمین خاطر به سرعت درجهان مورد استقبال قرار گرفت. این بزرگترین خطری است که بورژوازی را تهدید میکند. چون همه چیزهای که موجب شکل گیری این انقلاب شد هنوز به قوت خود باقی است.
انقلاب ثمره یک جامعه فعال است. کافی است نگاهی به کف جامعه انداخت و در عین نگاهی عمیق به بیانیه های تشکلهای اجتماعی داشت که چگونه “همه خوشبختی” هدف است نه اعتبار بخشیدن به پاسپورت ایرانی و ” توسعه ایران” که اسم رمزی است برای تمدید بساط استثمار و سرکوب. و مهمتر اینکه این انقلاب بدون بمباران و ایجاد وحشت بلکه با رقص و شادی دستاوردهای معین و بزرگی تاکنون داشته است.