یک حکم کلی که در ابتدای این نوشته باید بر آن تأکید کنم این است که سیر اوضاع در ایران حقانیت سیاستها و تحلیلهای حزب را در مورد جمهوری اسلامی قویاً اثبات کرده است. امروز رویکرد حزب و جامعه در مقابل جمهوری اسلامی کاملاً بر هم منطبق است. یک شعار محوری انقلاب ۱۴۰۱ این بود که «بهش نگین اعتراض اسمش شده انقلاب» و این در جامعه تماماً تثبیت شده است. سرنگونی جمهوری اسلامی مسئله محوری در ایران است و این معیار مهمی برای سنجش جریانات مختلف سیاسی است. ما از بدو تشکیل حزب بر سرنگونی جمهوری اسلامی با یک انقلاب و برچیدن دولت مافوق مردم تأکید کردهایم و در طول چند دهه در این راستا فعالیت سیاسی، تبلیغی و میدانی فوقالعاده زیادی انجام دادهایم. در مقابل دو خردادیها و اصلاحطلبان حکومتی در شرایطی که ملی اسلامیها، تودهایها و اکثریتیها و امثال رضا پهلوی و بسیاری از روشنفکران و هنرمندان و روزنامهنگاران و غیره برای خاتمی غشو ضعف میکردند، حزب قاطعانه اعلام کرد که این حکومت نه قابلاصلاح است و نه اصلاحشدهاش به درد میخورد و باید سرنگون شود. هر تحلیلگر منصفی میتواند تأثیرات حزب بر جامعه را ببیند. این یکی از نقاط درخشان حزب کمونیست کارگری است.
اما نهتنها این حکم کلی بله همچنین بسیاری از اهداف برنامهای و سیاستهای حزب که در طول بیش از سه دهه حزب حول آن کارزارهای متعددی سازمان داده و در زمینهها و عرصههای مختلف سنگر به سنگر جنگیده است، اکنون به ذهنیت بخش وسیعی از فعالین و تودههای مردم تبدیل شده است. شاید بسیاری از مردم و حتی برخی فعالین سیاسی ندانند که فیالمثل لغو مجازات اعدام، بهعنوان قتل عمد دولتی که اکنون به مطالبه کلیه فعالین، دادخواهان، تشکلهای مردمی و انقلابی و بسیاری از سازمانهای سیاسی تبدیل شده و یا آزادیهای بیقیدوشرط بیان و عقیده و اعتصاب و اعتراض اولینبار توسط این حزب و یا منصور حکمت، بنیانگذار این حزب، مطرح شده و با کارزارهای سیاسی و تبلیغی وسیع حزب اکنون به مطالبهای جاافتاده در جامعه تبدیل شده است. همینطوراهمیت مقابله با حجاب و آپارتاید جنسیتی، بهعنوان کلیدیترین خواست زنان، یا اهمیت مقابله با مذهب، تأکید بر حقوق کودکان و کشاندن آن به عرصه سیاست، مقابله با راهحلهای انحرافی و مخربی که توسط بخشی از اپوزیسیون تبلیغ میشد؛ مانند رفراندوم و رژیمچنج و حمله نظامی یا حتی اینکه انقلاب ایران انقلابی زنانه است که از بیست و سه سال قبل بر آن تأکید کردهایم و بسیاری مسائل دیگر که امروز در منشورها و بیانیههای مختلف در ایران دیده میشود، یکباره از آسمان نازل نشده است. جریاناتی علیه این مطالبات و سیاستها موضع گرفتندو علیه حزب افشاگری! و یا پاپوشدوزی کردند، انقلاب را خشونت نامیدند و حزب را به دلیل مقابله با خاتمیچیها دیکتاتور خواندند، اما تحولات جامعه ایران بهویژه از دیماه ۹۶ به این جریانات مهر باطل زد و حقانیت حزب و برنامه، تحلیلها و سیاستهایش را هر چه بیشتر نشان داد.
حزب کمونیست کارگری در طول سالیان دراز حول این سیاستها فعالیتهای گسترده سیاسی و میدانی در داخل و خارج کشور و تبلیغات شبانهروزی در تلویزیون کانال جدید در طول بیست سال گذشته انجام داده است. لازم است مردمی که پا به انقلاب و فعالیت سیاسی میگذارند احزاب سیاسی و سیاستهای آنها را بهخوبی بشناسند تا انتخاب سیاسی درستی که امیال آنها را نمایندگی کند داشته باشند.
خمینی و جریان اسلامی نماینده انقلاب ۵۷ نبود، سرکوبگر آن بود
قبل از اینکه وارد سیاستها و فعالیتهای حزب علیه جمهوری اسلامی بشوم، لازم است یک نکته مهم در مورد انقلاب ۵۷ و رابطه خمینی و جریان اسلامی با این انقلاب را یادآور شوم. سیاستمداران و مدیای غربی و همینطور جریانات متعددی در اپوزیسیون جمهوری اسلامی انقلاب ۵۷ را انقلاب اسلامی و خمینی را رهبر آن میدانند. این تبیینها عیناً همان روایت جمهوری اسلامی از انقلاب ۵۷ است. از نظر حزب نه انقلاب ۵۷ اسلامی بود و نه خمینی و جریان اسلامی رهبر آن. انقلابی بود علیه ظلم و ستم و ساواک و خفقان و فساد دوران شاه. مردم به امید یک زندگی بهتر، برای آزادی و عدالت پا به میدان مبارزه گذاشته بودند. حکومت شاه از پس سرکوب انقلاب مردم برنیامد. دول غربی زیر بال جریان اسلامی و خمینی را گرفتند و آنها را برجسته کردند، خمینی را به پاریس بردند و زیر نورافکن گذاشتند، رسانههایشان را در اختیار این جریان ارتجاعی و ضدانقلابی گذاشتند و آن رابهعنوان رهبر انقلاب به خورد جامعه دادند. ارتش را هم دودستی تحویل جریان اسلامی دادند. ترسشان این بود که اگر از جریان اسلامی حمایت نکنند، چپ جامعه یک پای مهم قدرت خواهد بود و اوضاع بر وفق مراد آنها پیش نخواهد رفت. اعتصاب پرقدرت کارگران نفت و فضای چپ دانشگاهها را دیده بودند و تردیدی نداشتند که با گشایش فضای سیاسی ناشی از انقلاب کارگر و کمونیسم بهسرعت به نیرویی غیرقابلمهار تبدیل میشود. قیام ۲۲ بهمن که علیرغم میل خمینی و جریان اسلامی و خارج از کنترل آنها شکل گرفت، توافقات دول غرب و ارتش با جریان اسلامی را به درجاتی و برای دورهای به هم ریخت. حکومت سلطنتی ساقط شد؛ اما انقلاب ادامه یافت. مردمی که برای رفاه و آزادی به میدان آمده بودند در پرتو آزادیهای محدودی که با سرنگونی حکومت شاه و ازهمپاشیدن ساواک و نیروی سرکوب آن بهدستآمده بود، امکان یافتند برای مطالبات سرکوب شده خود وارد میدان شوند. انقلاب عمیقتر و سازمانیافتهتر ادامه یافت. اعتصابات بهسرعت گسترش یافت. شوراهای زیادی در مراکز کارگری و برای اداره برخی شهرها توسط مردم و در تقابل با ارگانهای حاکمیت جمهوری اسلامی تشکیل شد. دانشجویان و کارگران به تحرک وسیع سیاسی روی آوردند. در کردستان مردم مانع حاکمیت جمهوری اسلامی شدند و نزدیک به دو سال کنترل شهرها را در دست گرفتند. در ترکمنصحرا شروع به تقسیم زمینهای اربابان کردند. دهها هزار نفر در روز جهانی زن در ۱۷ اسفند ۵۷ علیه حجاب و تعرضات اوباش اسلامی در تهران و برخی شهرستانها دست به تظاهرات زدند. صدها هزار نفر در روز جهانی کارگر در ۱۱ اردیبهشت ۵۸ راهپیمایی کردند. سازمانهای چپ بهسرعت شروع به رشد کردند. جامعه شخمخورده بود و انقلاب هر روز چپتر میشد و عمق بیشتری مییافت.
در چنین فضایی جمهوری اسلامی که به کمک دول غرب و روی دوش سازمانهای فکسنی جبهه ملی و حزب توده و روشنفکران ناسیونالیست و اسلامزده سر کار آمده بود، شروع به بازسازی نیروی سرکوب کرد و سرکوب گستردهای را در دستور کار قرار داد و سرانجام با دستگیری دهها هزار فعال سیاسی و اعدام هزاران نفر از انقلابیون و مخالفین حکومت و یک نسلکشی و جنایات عظیم کار ناتمام حکومت شاه در سرکوب انقلاب را در خرداد ۱۳۶۰ به سرانجام رساند. خمینی و جریان اسلامی نماینده انقلاب نبودند، ضدانقلاب بودند و انقلاب آزادیخواهانه مردم را همین ضدانقلاب اسلامی شکست داد. اختلاف ما با بسیاری جریانات سیاسی دیگر، از ملی اسلامیها تا اپوزیسیون دست راستی حکومت و رسانهها و دول غربی از همینجا شروع میشود.
نکته دوم در مورد اسلامی نامیدن ایران است. نهتنها خود جمهوری اسلامی بلکه دولتها و رسانههای غربی ایران را جامعهای اسلامی تعریف میکنند تا خدشهای بر اسلام نیفتد و مراودات خود با حکومت اسلامی را مشروع جلوه دهند. متأسفانه برخی از جریانات اپوزیسیون نیز در اسلامی نامیدن جامعه ایران شریکاند. جمهوری اسلامی را نماینده انقلاب ۵۷ میدانند و با زدن مارک اسلامی به جامعه ایران به جمهوری اسلامی مشروعیت میدهند. ما صریحاً اعلام کردهایم که ایران جامعهای اسلامی نیست و بهطورکلی با تعریف یک جامعه بر اساس ایدئولوژی یا اقوام شدیداً مخالفیم. ایران نهتنها جامعهای اسلامی نیست؛ بلکه یک جنبش عظیم ضد مذهب در ایران جریان دارد که در سالهای اخیر بسیار عمیقتر و گستردهتر شده است. در نوشته دیگری به این موضوع و برنامه حزب و برخورد حزب به مذهب مفصلتر خواهم پرداخت.
مقابله با اصلاحطلبان حکومتی
یک مسئله مهم دیگر برخورد به دو خردادیها و اصلاحطلبان حکومتی است. ما بر خلاف برخی جریانات اپوزیسیون یا بهتر است گفته شود شبه اپوزیسیونی که به رفسنجانی دل بستند یا به خاتمی تبریک گفتند و با روی کار آمدن اصلاحطلبان حکومتی، به دفاع از آن برخاستند، قاطعانه علیه این جناح حکومت نیز ایستادیم و اعلام کردیم هر دو جناح حکومت مرتجع، سرکوبگر و آدمکش هستند و کلیت حکومت باید سرنگون شود. ما جمهوری اسلامی را وصله ناجوری بر پیکر جامعه ایران میدانیم و از بدو فعالیت در حزب کمونیست کارگری و قبل از آن در سازمانهای دیگری که فعالیت میکردیم، بدون هیچ اما و اگری خواهان سرنگونی جمهوری اسلامی بوده و سرنگونی حکومت محور اصلی فعالیتهای ما در داخل و خارج کشور بوده است. افشای جریاناتی که از اصلاح حکومت و اصلاحطلبان حکومت حمایت کردند و برای جمهوری اسلامی وقتخریدند، نیز یک محور مهم فعالیت ما بوده و در افشای آنها و حاشیهای کردن آنها نقش قابل توجهی ایفا کردیم.
در دوره خاتمی، درحالیکه در داخل کشور به قتل و جنایت مشغول بودند، تلاش کردند که در خارج کشور به کمک جریانات تودهای، اکثریتی و ملی – اسلامیها برای حکومت وجهه بخرند. خاتمی از دیالوگ تمدنها صحبت میکرد و دول غربی و رسانههای غربی نیز اصلاحطلبان را نماینده خواستهای مردم ایران معرفی میکردند. شبه اپوزیسیون طرفدار خاتمی عروج کرده بود و تبلیغات وسیعی اندر باب اصلاحات و اینکه خاتمی به قدرت رسیدهو نوع خوشخیم و قابلقبولی از جمهوری اسلامی سر کار آمده شروع شد. در چنین فضایی در سال ۱۳۷۸ شمسی در آلمان کنفرانس مشهور برلین را به کمک مؤسسه هاینریش بل سازمان دادند. هدفشان عادیسازی و گسترش رابطه با غرب و زمینهسازی برای سفر خاتمی به آلمان بود. میخواستند اپوزیسیون را تست کنند، ساکت کنند و چهره قابل هضمی از رژیم اسلامی ترسیم کنند. اما حزب کمونیست کارگری این نمایش را به هم ریخت و کنفرانس برلین به صحنه یک اعتراض و افشاگری عظیم علیه کل موجودیت رژیم اسلامی و دولت آلمان و بهاصطلاح اپوزیسیون مرتجع مؤتلف رژیم بدل شد. بازماندگان نسل کشتار شده، آزادیخواهان و مقدم بر همه حزب کمونیست کارگری این خیمهشببازی را برچیدند. حقایق حاکمیت ارتجاع اسلامی و استبداد خونین در ایران را جلوی چشم همه گرفتند و خواست اکثریت عظیم مردم ایران، یعنی سرنگونی حکومت اسلامی، را فریاد زدند. به دنبال آن نیز هر جا در کشورهای غربی نمایندگان اصلاحطلبان حضور به هم رساندند حزب قاطعانه در مقابل آنها ایستاد و جلساتشان را به صحنه افشاگری علیه کل حکومت تبدیل کرد و عملاً این پروژه بهتماممعنی شکست خورد. ملی – اسلامیها و جریانات شبه اپوزیسیون، حزب کمونیست کارگری را دیکتاتور و مستبد خطاب کردند و شروع به پاپوشدوزی علیه حزب کردند. اما مدت زیادی طول نکشید که گرد و خاکها خوابید و ماهیت ارتجاعی و ضدمردمی اصلاحطلبان چنان روشن شد که دیگر نه جریانات نیمه اپوزیسیون جرئت کردند از آنها دفاع کنند و نه اصلاحطلبان قادر به برگزاری نشستهای علنی در هیچ کشوری شدند. شکست کنفرانس برلین نقطه عطفی در شکست اصلاحطلبان و شکست کلیت حکومت اسلامی بود. حزب کمونیست کارگری در خط مقدم مقابله با حکومت اسلامی اجازه نداد خاتمی را بزک کنند و به افکار عمومی غرب بفروشند. در داخل نیز مردم بهسرعت به ماهیت ارتجاعی خاتمی و اصلاحطلبان پی بردند و هشت سال بعد شعار اصلاحطلب اصولگرا دیگه تمومه ماجرا در خیزش سال ۹۶ میخی بر تابوت جنبش اصلاح رژیم و اسلام خوشخیم کوبید. این دوره یکی از مهمترین مقاطع سیاسی در تاریخ تحولات سیاسی در ایران به شمار میرود. دورهای که حائل اصلاحطلبی کنار میرود، تودههای مردم عصایاصلاحطلبی را کنار میگذارند و جنبش تودهای برای سرنگونی که از سال ۷۸ شروع شده بود بسیار تودهایتر، عمیقتر و آگاهانهتر میشود.
در مقابل اصلاحطلبی و اصلاح حکومت، حزب کمونیست کارگری همیشه بر راهحل انقلاب برای سرنگونی جمهوری اسلامی، تأکید کرده است و پروژههای رژیمچنج، رفراندوم و دخالت نظامی را که از طرف طیفهای مختلفی از محافل و جریانات اپوزیسیون راست و سلطنتطلب تبلیغ میشد، انحرافی، مخرب و درعینحالغیرواقعی اعلام کرده است. در عمل نیز این راهحلها شکستخوردهاند. خیزشهای سال ۹۶ و ۹۸ و ۱۴۰۱ پوچ بودن بهاصطلاحراهحل این جریانات را به خوبی برای مردم روشن کرد و حقانیت و عملیبودن و واقعی بودن راهحل انقلاب بهعنوان تنها راه رهایی مردم را که حزب کمونیست کارگری نماینده آن بود، به همه دنیا نشان داد. جریانات راست و لیبرال، بجای اینکه حکومت را عامل خشونت و سرکوب معرفی کنند، انقلاب را مترادف خشونت معرفی میکردند؛ چون به طور واقعی مخالف حرکت تودههای مردم از پایین و مخالف زیرورو کردن اساسی این نظام هستند و حداکثر خواهان یکسری اصلاحات هستند، اما زنجیره خیزشهای سالهای اخیر و بهویژه انقلابی که از ۱۴۰۱ شروع شد مهر باطلی به سیاست این جریانات کوبید.
خیزشهای دو دهه اخیر
حال اجازه بدهید به خیزشهای دو دهه اخیر بپردازیم. در تیرماه ۷۸ در تهران جنبش و وسیعی به بهانه بستن روزنامه سلام شروع شد و به مدت شش روز ادامه یافت. این اعتراض هر چند به بهانه توقیف روزنامه سلام متعلق به یکی از جناحهای حکومت شروع شد؛ اما از نظر ما شروع جنبش تودهای برای سرنگونی حکومت بود و بر خلاف تبلیغات خاتمیچیها نشان داد که مردم حکومت را نمیخواهند و خواهان اصلاح آن نیستند. آزادی اندیشه با ریشوپشم نمیشه یک شعار مهم این خیزش بود. خیزش ۸۸ که به بهانه تقلب در انتخابات شروع شد، با شعار مرگ بر دیکتاتور ادامه یافت، چوبدستی اصلاحطلبان را کنار گذاشت و در دیماه ۸۸ به جنبشی کاملاً سرنگونیطلبانه تبدیل شد. ۹۶ ادامه ۸۸ بود که با شعار اصلاحطلب اصولگرا دیگه تمومه ماجرا و با اشکال تعرضی و انقلابی، حمله به مؤسسات سرکوب و مراکز مذهبی سرکوب را در دستور گذاشت. با خیزش ۹۶ راهحل انقلاب علیه کل حکومت به خودآگاهی جامعه تبدیل شد و پوچی راهحلهای هم اصلاحطلبان و هم جریانات اپوزیسیون دست راستی که انقلاب را مترادف خشونت میدانند، برای مردم اثبات شد. در خیزش ۹۸ اعتراض سراسریتر شد و شعار “جمهوری اسلامی نابود باید گردد” خصلتنمای آن شد. این خیزشها هر کدام پلهای برای خیزش بعدی بود.
انقلاب ۱۴۰۱ بر دوش خیزشهای قبلی سر بلند کرد، عمیقتر، تودهایتر، با منشورهایی رادیکال، مردم تعرضیتر و حکومت دفاعیتر، مردم متشکلتر و آمادهتر و نیروی سرکوب ناآمادهتر، مردم متحدتر و حکومت متشتتتر. توازن قوا را خیزشهای قبلی عوض کرده بود و انقلاب ۱۴۰۱ ادامهدار شد. تداوم انقلاب به آن شفافیت و تعین بیشتری داد. شعار “زن زندگی آزادی” شعار و هویت این انقلاب بود و میلیونها زن بیحجاب یک ستون مهم آن. از ۲۳ سال قبل ما بر انقلاب زنانه و اهمیت سیاسی مقابله با حجاب تأکید کرده و بیوقفه فعالیت کرده بودیم و این انقلاب مهر تأییدی بر حزب و سیاستهای آن زد. در همه این خیزشها زنان نقش برجسته داشتند و این بار انقلاب کاملاً خصلت زنانه یافت. همه این خیزشها خصلت ضد مذهبی داشتند؛ اما این بار بیحجابی عمومی در شهرها و روستاها، عمامهپرانی، بروز آشکارتر فرهنگ غیرسنتی و غیرمذهبی و هزار ابتکار دیگر نشان داد که همانطور که حزب بارها تأکید کرده بود جامعه ایران مذهبی نیست بلکه میخواهدبهطورکلی با مذهب و فرهنگ و سنتهای کهنه تعیین تکلیف کند. تداوم انقلاب نیروهای بیشتری را به درون خود کشاند، خلاقیتها گل کرد، قلب مردم جهان را تسخیر کرد، ترانههای زیبا به شعار زیبای انقلاب اضافه شد، حجاب اختناق را کنار زد، چهرههای بیشماری را به جلوصحنه راند و بیربطی اپوزیسیون راست و شخصیتهای آن به جامعه و آرمانهای مردم را در بعدی اجتماعی نمایان کرد. به دول غربی نیز حالی کرد که این حکومت ناپایدار است.
خیزشهای دو دهه گذشته که به انقلاب ۱۴۰۱ فرارویید، ایران را وارد عصر تازهای کرد، باور به پیروزی را در مغز استخوان جامعه و باور به شکست را در صفوف حکومت و نیروی سرکوبش تثبیت نمود. جامعه اکنون روی پله آخر ایستاده تا بالاخره کار را به سرانجام برساند. این را حزب ما از بیش از دو دهه قبل بهروشنی توضیح داده بود.
نکته مهم دیگر در مورد معنی و محتوای سرنگونی است. حزب ما معتقد است که سرنگونی جمهوری اسلامی یعنی در هم شکستن کل ماشین سرکوب، کلیه ارگانهای نظامی و شبهنظامی حکومت، انحلال مجلس و دولت و قوه قضاییه و همینطور انحلال قانون اساسی و قانون کار و قانون قصاص و همه قوانین ضد زن، ضد کارگری و ضدمردمی، برچیدن حکومت مافوق مردم و محاکمه سران و دستاندرکاران حکومت به جرم جنایت علیه بشریت. این نیز تفاوت اساسی ما با اپوزیسیون راست را که هدفش نگهداری نیروی سرکوب و ساختارهای اصلی سیاسی و اقتصادی نظام است، نشان میدهد. از نظر ما سرنگونی حکومت به معنی ایجاد سیستمی مبتنی بر حاکمیت شوراهای مردم و پایاندادن به حکومت آقابالاسر و پایاندادن به نظام مبتنی بر استثمار و بردگی مزدی است.
فعالیت میدانی علیه جمهوری اسلامی
بدون هیچ تردیدی باید گفت که حزب کمونیست کارگری فعالترین نیروی سیاسی علیه جمهوری اسلامی در سه دهه گذشته بوده است. در طول فعالیت حزب، ما صدها کمپین قدرتمند جهانی و مؤثر علیه اعدامها، علیه سنگسار، علیه سرکوب زنان، علیه دستگیری و شکنجه فعالین سیاسی، در دفاع از مبارزات کارگران و معلمان، مقابله با حضور مقامات جمهوری اسلامی در خارج و فراریدادن آنها، علیه مماشات دول غربی با جمهوری اسلامی، علیه اسلام سیاسی و دستاندازی آن به قوانین سکولار کشورهای غربی و در دفاع از کودکان و دفاع از پناهندگان ایرانی و متشکل کردن آنها در اقصا نقاط جهان سازمان دادهایم. یک تلاش مستمر و جهانی ما دادن تصویری واقعی از ماهیت جنایتکارانه حکومت و تقابل مردم با آن به افکار عمومی غرب و جلب همبستگی آنها با مردم ایران بوده و از این طریق مانع مؤثری در سازشهای بیشتر دول غرب با جمهوری اسلامی بودهایم.
مقابله با مماشات دول غربی در خود غرب با جریانات اسلامی (که جمهوری اسلامی یک پای مهم آن بوده است) نیز یک وجه فعالیت ما در خارج کشور بوده است از جمله برچیدن دادگاه شریعه در کانادا، مقابله با مدارس اسلامی، علیه دستدرازی مساجد و امامجمعههای مساجد علیه زنان و کودکان خانوادههای منتسب به مسلمان، علیه قوانین تخفیفگرایانه در غرب با قتلهای ناموسی و سن ازدواج دختران خانوادههای اسلامی که تحت عنوان تئوری ارتجاعی و کثیف نسبیت فرهنگی توجیه میشوند. برای جلوگیری از طولانیشدن مطلب مجبورم فقط به چند نمونه از تأثیر این فعالیتها اشاره کنم. در سال ۱۳۷۵ کمپین جهانی قدرتمندی در دفاع از مبارزات کارگران نفت توسط حزب سازمان داده شد که صدها اتحادیه کارگری از سراسر جهان به حمایت از آن برخاستند. در خلال این کمپین طبقه کارگر صنعتی ایران، مبارزات و خواستهای پایهای آن در سطحی بینالمللی شناسانده شد. در سال ۱۳۸۹ کمپینی بسیار عظیم در سطح جهان برای نجات سکینه محمدی آشتیانی از سنگسار سازمان دادیم که نهایتاً باعث شد او از زندان آزاد شود و از آن تاریخ عملاً سنگسار در ایران متوقف شد. کمپینهای جهانی علیه اعدام نیز فشار زیادی در سطح جهان به جمهوری اسلامی وارد کرد و منجر به نجات برخی از محکومین به اعدام شد. این کارزارها تصویری واقعی از سبعیت جمهوری اسلامی و تقابل آن با مردم به افکار عمومی جهانی داد. در خلال این فعالیتها خواست لغو مجازات اعدام بهعنوان فجیعترین قتل عمد توسط یک حکومت نهتنها در میان فعالین بلکه در ابعادی وسیع به خواست و ذهنیت مردم تبدیل شد. قبلتر به کنفرانس برلین اشاره کردم. با تداوم این فعالیت دیگر نتوانستند کنفرانس و سمیناری علنی در دفاع از جمهوری اسلامی یا اصلاحطلبان در خارج کشور سازمان دهند. برخی مقامات حکومت از جمله آیتالله شاهرودی یا قاضی منصوری که مخفیانه برای معالجه به آلمان آمده بود با فعالیتهای حزب به ایران فراری داده شدند.
در جریان انقلاب زن زندگی آزادی نیز حزب نقش بسیار فعالی در سازماندهی تظاهراتهای تودهای در کشورهای مختلف ایفا نمود و همچنان یک پای مؤثر تداوم این مبارزه است. همزمان با این فعالیتها تلاش کردیم معنی عمیق و واقعی شعار زیبای زن زندگی آزادی را توضیح دهیم و پرده از چهره واقعی اپوزیسیون راست و سلطنتطلب، منشور ضدانقلابی، لمپنبازیهای اوباش آنها در تجمعات مردم و تقابلشان با این انقلاب برداریم و رادیکالیسم را در جامعه تقویت کنیم.
اما حزب کمونیست کارگری اساساً موجودیت داخل کشوری دارد و تأثیرات قابل توجهی در جنبشهای اعتراضی و حقطلبانه و گفتمانهای سیاسی داشته است. در مورد این وجه از فعالیت حزب، جاانداختن بسیاری از مفاهیم آزادیخواهانه، مطالبات اقتصادی، رفاهی و سیاسی مردم، نقش حزب در شکلگیری جنبش نوین کارگری، تلاش مستمر برای برجستهکردن طیفی از رهبران رادیکال کارگری، تلاش وسیع و مؤثر برای حضور خانوادههای کارگری در اعتراضات و طرح خواستها و راهکارهای متحدکننده، تلاش مستمر برای شکلگیری جنبش نوین رهایی زن و جاانداختن انقلاب زنانه، شکلدادن به گفتمان علیه اعدام و چهره دادن به آن، فعالیت مستمر علیه مذهب و مشخصاً اسلام و قوانین اسلامی و غیره در نوشتههای دیگری توضیح خواهم داد.
به طور خلاصه حزب ما در مقابل جمهوری اسلامی از ابتدا یک حزب انقلابی و سازشناپذیر بوده و بسیاری از سیاستهای حزب اکنون به اعتقاد و چراغراهنمای بخش زیادی از مردم تبدیل شده است. اکنون نیز تحلیل ما این است که جمهوری اسلامی حکومتی غیرمتعارف است و نه از نظر اقتصادی و نه سیاسی، اجتماعی و فرهنگی توان اداره جامعه را ندارد و به هیچ قیمتی از بحرانهایش نجات نخواهد یافت. مردم انقلابی نیز اعلام کردهاند که ایستادهایم تا پایان و تا سرنگونی خواهیم رفت. جمهوری اسلامی روی پله آخر بحرانهای لاعلاج خود ایستاده و راهی جز سرنگونی ندارد.
این بحث را در اینجا به پایان میبرم و در نوشتههای بعدی به سیاست و عملکرد حزب در زمینههایی مانند جنبش کارگری، مسئله زن، اعدام، مذهب و آزادیهای بیقیدوشرط و غیره خواهم پرداخت.