گویا باید هر چیزی باید جریانش را طی کند و هر کاری راه و رسم خودش را دارد، نمی شودکه یکشنبه از شنبه جلو بیفتد! ظاهرا تاریخ مراحلی دارد که باید کاملا زمان هر مرحله به سر رسد حالا این وسط چندنسل بشر باید نابود شود، بشود،مهم برای برخی “حکم تاریخ” است. اما اتفاقی در تاریخ قرن بیستم افتاد که حکم بی معنی را که برای تاریخ ساخته اند را نقض کرد و نشان داد که تاریخ واقعی را جور دیگری رقم میزنند.
در یکی از حساس ترین لحظات تاریخ لنین عصر روز ٢٤ اکتبر ١٩١٧ خطاب به رفقایش نوشت :”…اکنون دیگر همه چیز به مویی بسته است و مسائلی در دستور کار قرار داردکه …حل آنها منحصرا از عهده خلقها، توده و مبارزه توده های مسلح ساخته است… نمیتوان در انتظار نشست!! ممکنست همه چیز از دست برود!!…تاخیر در اقدام برابر با مرگ است.” * و چنین بود که فرمان قیام صادر شد و در آن نامه کوتاه لنین تاکید کرد:” تصرف قدرت کار قیام است و هدف آن بعد از تصرف معلوم میشود.” و هدف آن قیام که منجر به انقلاب اکتبر شد رهایی جامعه از شر نکبت سرمایه داری بود. و تاریخ، که بیشتر نشان از رنج بشری است و امید به رهایی از این رنج هزاران ساله است به انسانی مانند لنین افتخار میکند که رهایی را معنی کردند و در زمان معین و مکان مناسب بهترین تشخیص را داد و جهان مصیبت زده را لرزاند که بعد از صد سال با وجود شکست انقلاب اکتبر ، یاد آن انقلاب هنوز زنده است و نیازش بیش از هر زمانی دیگری حس میشود چرا که بشریت هنوز از نکبت و محنت رهایی نیافته.
تز “تاریخ مراحل دارد” را جلو ما میگذارند که خیلی کارها را نکنیم و اساسا راجع به خیلی چیزها فکر نکنیم یا فکرش را از سرمان بیرون کنیم. برای همین انقلابی به عظمت انقلاب اکتبر را پیش چشم ما خوار و خفیف میکنند و به کودتا شبیه اش میکنند و آروز میکنند که کاش لنین تزهای آوریل را نمی نوشت “قطعاً دیرتر اما احتمالاً ماندنیتر” دموکراسی و شاید تهش سوسیالیسم برای روسیه ماندگار میشد! نمی گویند که در روز ٢٥ اکتبر یک قطره خون از دماغ کسی نریخت، یادآور نمی شوند با یک فرمان همه قراردادهای استعماری تزاری ملغی شد، سخت شان است بگویند که فنلاند بی هیچ کشمکشی استقلال یافت، نمی گویند زنان برابر با مردان قلمداد شدند، به یاد نمی آورند در هنگامه جنگ فراگیر جهانی اول روسیه بلشویکی قرارداد صلح امضا کرد و و و…. و این همه ممکن شد چون در عصر روز ٢٤ اکتبر تصمیم درست و به موقعی گرفته شد.
به روی مبارک شان نمی آورند که ١٤ کشور حمله همه جانبه ای به روسیه کردند و جنگ داخلی راه انداختند تا شاید انقلاب اکتبر را از نفس بیندازند. در عوض تا توانستند جنگ داخلی، قحطی و اعدام های وسیع، کشتار خانواده رومانف ها،ووو… را به حساب لنین نوشتند تا از عظمت انقلاب اکتبر بکاهند (و این را البته درست تشخیص داده اند اگر لنین نبود اساسا این حرکت عظیم به وقوع نمی پیوست.) تسویه های خونین بورژوازی در داخل حزب کمونیست روسیه، و همه آنچه بعد از لنین تا دهه ٩٠ قرن بیستم گذشت را به “لنینیسم” ربط میدهند تا شاید انقلاب اکتبر را از سکه بیندازند؛ اما بحران جهانی سرمایه داری در دهه اول قرن بیست یکم و موجی از چپ که از جنبش اشغال براه افتاد ثابت کرد که همه تلاشهایشان بیهوده بود است.
موج عظیمی از رهایی که انقلاب اکتبر راه انداخت همه دنیا را تحت تاثیر خودش قرار داد. این موج به ایران هم رسید و به شدت طبقه کارگر نوخاسته ایران را تحت تاثیر خودش قرار داد. هر چند که از سالیان پیش بخشی از فعالین طبقه تحت تاثیر سوسیال دموکراسی روسیه بودند و در همکاری نزدیک به آنها که مسیر رسیدن نشریات حزبی به داخل روسیه از ایران میگذشت. طبقه کارگر ایران هنوز پا نگرفته بود خود را در میان شور و هیجان یک انقلاب دید، انقلاب مشروطه؛ و در فردای شکست انقلاب مشروطه خودش را درسیمای انقلاب اکتبر شناخت. اگر طبقه کارگر در انگلستان بعد از یک قرن از شکل گیری اش و یک قرن تجربه مبارزه به حقوق صنفی خود پی ببرد و تشکیلات متناسب با آن را سازمان داد و بنیان گذار جنبش اتحادیه ای شد طبقه کارگر ایران ره صد ساله را یک شبه طی کرد و همه تجربه کارگران در اروپا و اکنون تجربه انقلاب کارگری در دسترسش بود. و این شد گناه نخستین، گاز زدن به میوه ممنوعه!
محسن حکیمی در آخرین مصاحبه اش نمونه کسی است هنوز که هنوز است به شماتت تاریخ میپردازد که چرا ایران راه انگلستان را نرفته؛ “در ایران سرمایه داری از بالا شکل گرفت و همچون سرمایه داری انگلستان خودپو و از پایین نبود…به همین دلیل، جنبش کارگری به آن صورت که در انگلستان شکل گرفت، در ایران وجود نداشت. جمع های ضعیفی به صورت محافل کارگری وجود داشتند که بعدها به تدریج به اتحادیه های کارگری تبدیل شدند که رفته رفته تحت تاثیر فضای ناشی از انقلاب اکتبر گسترش یافتند… در واقع اولین نطفه جمع ها و اتحادیه ها با واردشدن افکار سوسیال دموکراتیک و سپس بلشویکی توسط کارگران نفتی باکو به ایران بسته شد ….بعد از پیروزی انقلاب اکتبر فضا کاملا تغییر کرد ….از اینجا به بعد شاهد تاثیر انقلاب اکتبر در جنبش کارگری ایران هستیم…” و حکیمی در ادامه تاکید میکند جنبش کارگری ایران ایدئولوژی زده است و قبل از احزاب سیاسی انگلس کائوتسکی و پلخانف و لنین مقصرند و بعد هم احزاب سیاسی بودند و هستند که سعی کردند در جنبش کارگری نفوذی داشته باشند و گویا این همه ممکن شده چون قبلا “دگردیسی کمونیسم مارکس ، ایدئولوژیک کردن و حزبی کردن (یا فرقه ای کردن) جنبش کارگری روسیه ” و به طبع آن جنبش کارگری ایران (ایضا همه جهان) صورت گرفته بود.
امواج این انقلاب چنان عظیم بود “که هر کس در هر گوشه دنیا خواسته ای داشت یک جورهای خودش را سوسیالیست معرفی میکرد.” حال در ایران که طبقه کارگر در تماس نزدیک با انقلاب اکتبر بود انتظار دارند که طبقه کارگر ایران چشم اش می بست و مراحل را گام به گام طی میکرد. اما اولین درس انقلاب اکتبر این بود وقتی نیرویش را داری و توازن قوا به تو اجازه میدهد باید پا جلو بگذاری. اکنون با توجه به قطبی شدن شدید کل دنیا و ایضا ایران، تجربه مهم انقلاب اکتبر( پیروزی و شکست آن)، به کار کارگران و کمونیستها می آید و مهمترین درس همان است که لنین در عصر روز ٢٤ اکتبر ١٩١٧ یاد آور شد:” تاریخ انقلابیونی را که میتوانند امروز پیروز شوند (و یقینا امروز پیروز خواهند شد) ولی چنانچه کار را به فردا بیندازند بیم آن میرود بسی چیزها از دست بدهند،بیم آن میرود همه چیز را از دست بدهند، در مقابل تاخیری که روا دارند نخواهد بخشید.”
*مجموعه آثار لنین- نامه به اعضاء کمبته مرکزی٠ ترجمه پور هرمزان
یاشار سهندی
کارگر کمونیست493