معرفی یک کتاب!
قدم زدن در خیابانهای سرد پتروگراد در فوریه و اکتبر ۱۹۱۷ روسیه و شریک شدن در مشغلههای فعالین خیابانی و اعضای کمیتههای سازمانده انقلاب اکتبر برای کسی که علاقمند این عرصه است، برای کسی که در راه پر پیچ و خم ریشه کن کردن نابرابریهای اجتماعی و اقتصادی گام برمی دارد، یک آرزوست. این رویا و آرزو توسط مرور چیدن درست جزوات و مقالات کسانی که مستقیما درگیر بودند، دست یافتنی است.
باربارا آلن، Barbara Allen، کتاب با عنوان “جزوههای انقلاب روسیه” (Leaflets of the Russian Revolution) منتشر کرده است که گرچه از نظر من دارای اشکالات سیاسی تحلیلی است، – بخصوص آنجا که او تحلیل خودش را وارد می کند، – اما تصویری بسیار زیبا و جذابی از موضعگیریهای احزاب و سازمانهای چپ به مسائل مهم روز به دست می دهد. بخشی از این کتاب ترجمه جزواتی از احزاب مختلف درباره وقایع مهمی چون برخورد به جنگ، موضعگیری در قبال احزاب بورژوائی، دولت موقت، ارتش، دهقانان، “روزهای ژوئیه”، … است که تفاوت فاحش بین موضعگیری آنها را از زبان خودشان به رشته تحریر در آورده است. وقتی که آدم جزوات مثلا بلشویکها و منشویکها را در قبال گاردهای سرخ کارخانه میخواند، بهتر متوجه میشود که چرا لنین منشویکها را عصای دست ضد انقلاب می خواند. یا وقتی که آدم اصرار منشویکها در بسیج ارتش برای حمله، و نه صرفا دفاع، به جبهه های آلمان را می خواند، بهتر متوجه میشود که چرا کادتها و اکتبریستها با منشویکها دست به گردن هم بر علیه بلشویکها هستند. بخش مهمتر کتاب درباره اتحادیه فلزکاران و دبیر اول آن است که پائین تر به آن اشاره خواهم کرد.
در این جزوات، نیروی سومی هم به خوبی معرفی میشود. فعالین بینابینی متعددی از حزب سوسیال دمکرات کارگری روسیه، که در انشعاب در این حزب نه به بلشویکها پیوستند و نه به منشویکها، تعداد قابل توجهی از فعالیتهای میدانی ماههای اولیه انقلاب را به پیش میبرند. اینها که در ابتدا به نام “سازمانهای بینابینی” (Mezhraiontsy) فعالیت میکنند، و بخش قابل توجهی از فعالین سیاسیای که از خارج کشور، از جمله تروتسکی و رایازنوف، که به روسیه برمی گردند با این جریان همکاری می کنند و در نهایت این جریان در حزب بلشویک ادغام میشود.
مورخین متعددی به پروسه قدرتگیری حزب بلشویک در برابر احزاب دیگر چپ مثل منشویکها و سوسیالیستهای انقلابی، که در شروع انقلاب بیشترین نیرو را در میان کارگران، دهقانان و سربازان داشتند پرداختهاند، اما کار باربارا آلن از این جهت متفاوت است که جزوات این احزاب در قبال تحولات سیاسی را در لحظات وقوع اتفاقات و مسائل حاد جاری در دسترس قرار داده که خواننده خود میتواند آن پروسه را از زبان خود احزاب بخواند و مواضعشان را بهتر متوجه شود.
مورخین تاریخ انقلاب روسیه، تاریخ “بلشویکهای میانهرو” (استالین، کامنف، مولوتف) تا قبل از ورود لنین به روسیه را به خوبی به رشته تحریر درآوردهاند؛ اما کمتر به منشویکهای اولیه پرداخته شده است. آنچه را که ما از منشویکها میدانیم، انحلال آنها در دوما و تلاششان برای زائده دوما و دولت موقت کردن شورای مرکزی است؛ اما یکی از جزوات ترجمه شده تصویر متفاوتی از موضعگیری منشویکهای اولیه پتروگراد – قبل از رسیدن تسرتلی از سیبری – میدهد.
آلکساندر شیلپنیکاف، سازمانده گارد سرخ و دبیر اتحادیه فلزکاران پتروگراد
باربارا آلن آلکساندر شیلپنیکاف، شخصیت مهم و اصلی بلشویک در شهر پتروگراد در روزهای اولیه انقلاب را بیشتر از هر شخصیت دیگر انقلاب اکتبر در این کتاب معرفی میکند. آلن البته بیوگرافی سیاسی جداگانهای از شیلپنیکاف دارد که حتما خواندنش میارزد. بخش زیادی از کتاب آلن به مقالات و ارزیابیهای شیلپنیکاف اختصاص دارد. او مطالعهای همه جانبه در بیوگرافی شیلپنیکاف انجام داده و عمیقا تحت تأثیر اوست.
شیلپنیکاف، که او هم قربانی جنایات دهه ۳۰ استالین میشود، تنها عضو کمیته مرکزی حزب بلشویک در پتروگراد در فوریه ۱۹۱۷ است. او از سازماندهندگان اصلی واحدهای “گارد سرخ” کارخانجات و اولین دبیر اتحادیه فلزکاران شهر پتروگراد است. فلزکاران، از جمله کارگران فلزکار کارخانه عظیم Putilov (پوتیلوف) که نقش بسیار مهمی در اعتراضات، بخصوص اعتراضات اولیه و قبل از سرنگونی تزار داشتند، بدون تشکل بودند. شیلپنیکاف با کار پیگیر و با همکاری با فعالین کارگری احزاب دیگر و با نشان دادن انعطاف و رسیدن به اتحاد عمل، قادر به ایجاد اولین اتحادیه کارگران بخش فلزکار پتروگراد میشود. پوتیلوف و کل “خانواده فلزکار” در پتروگراد نقش مهمی در انقلاب فوریه داشتند؛ اما علی العموم دو رگه و گرایش در بین فعالین کارگری آن دست بالا داشت. گرایش اتحادیهگرائی که علیالعموم توسط کارگران ماهر نمایندگی میشد؛ و کارگران به اصطلاح غیرماهر که بخش وسیعی از این کارگران را تشکیل میداد و بخش عمدهای از آنها کارگران مهاجر بودند و گرایش به “کمیتههای کارخانه” در بینشان غالب بود. آلن، با رجوع به نوشتههای شیلپنیکاف میگوید بتعویق افتادن تشکل فلزکاران روسیه و بخصوص پتروگراد ریشه در اختلافات بین کارگران ماهر و غیرماهر دارد. کارگران ماهر تلاش میکنند با ایجاد اتحادیه صنفی خود، مرز بین کارگران ماهر و غیرماهر عصر سرمایهداری مدرن را حفظ کنند. در مقابل “کمیتههای کارخانه” تلاش کارگران غیرماهر و عمدتا مهاجران تازه وارد است که شرایط کاری آنها با شرایط کاری کارگران ماهر فوق العاده متفاوت است.
باربارا آلن در ارزیابی خود، کم لطفی زیادی نسبت به “کمیتههای کارخانه” میکند و در مقابل اتحادیههای کارگری، به نقش “کمیتههای کارخانه” اهمیت و جایگاه زیادی نمیدهد، و یا حداقل به اندازهای نمیپردازد که خواننده یک تصویر مثبتی از جایگاه آنها بدست آورد. او در پایان کتاب به مواضع لنین و دیگر بلشویکهایی که طرفدار کمیتههای کارخانه بودند در تقابل با نظرات شیلپنیکاف اشاره میکند.
در ارزیابی باربارا آلن، شیلپنیکاف تلاشی هرکولی برای اتحاد بین کارگران ماهر (پیشهور) و غیرماهر فلزکار انجام میدهد که به ایجاد “اتحادیه فلزکاران” میانجامد. او موفق میشود کارگران ۱۸۰ کارخانه و کارگاهی که فلزکاران در آنها مشغول به کار بودند را زیر چتر “اتحادیه فلزکاران” گردآورد. در بحبوحه انقلاب، شیلپنیکاف از تاکتیکی حرف میزند که هیأت مدیره اتحادیه فلزکاران از این کارگاه به آن کارخانه، این شهر به آن شهر و این ایالت به آن ایالت میرود که کارگران را قانع به سطحی از اتحاد بکنند. آلن دو مطلب مهم از شیلپنیکاف که هر دو در نشریه “فلزکار”، نشریه مرکزی اتحادیه فلزکاران درج شده بودند را ترجمه کرده، که نکات مهمی از تلاشی که فعالین کارگری برای سازمان دادن و کاهش اختلافات بین کارگران انجام داده اند را منعکس می کنند. مینویسد که سازمان دادن تقریبا یک میلیون کارگر فلزکار کار ساده ای نبود. علی العموم تجربه کارگران فلزکار در پتروگراد است که راهنمای بقیه کارگران در مراکز دیگر است. شیلپنیکاف دائم در رفت و آمد بین شهرهای اصلی روسیه، بخصوص مسکو و پتروگراد برای هماهنگی بین کارگران فلزکار است.
یکی دو مقاله، حتی از شخصیتی مثل شیلپنیکاف نمیتواند کسی را به درک واقعی و همه جانبه موقعیت کارگران پتروگراد و بخصوص فلزکاران آن شهر در سال ۱۹۱۷ کمک کند؛ اما این چند مطلب از وی برای مائی که تجارب سندیکالیسم، تجارب شوراها، مجامع عمومی و کمیتههای کارخانه را داریم، بسیار باارزش است. شیلپنیکاف که یکی از رهبران فراکسیون “اپوزیسیون کارگری” حزب بلشویک میشود، اینجا به صراحت مینویسد که رسالتشان برای رسیدن “خانوده فلزکاران” یک توافقی با صاحبان کارخانهها، رام کردن کارگران رادیکال در بحبوحه انقلاب است. او با اشاره به مطالبات متعدد کارگران و اختلافات سیاسی و غیره بر یک نکته تأکید می کند: احتیاج مبرم به یک دیسپلین در “خانواده فلزکاران”.
کتاب باربارا آلن به درک ما از انقلاب اکتبر و مواضع نیروهای سیاسی چپ درگیر کمک ارزندهای کرده است. تصویری که او از زبان یکی از رهبران اصلی آن انقلاب و یکی از سازماندهندگان “گارد سرخ” که مهمترین نقش در شکست توطئههای دولت موقت و طرح کودتای کورنیلوف داشت، بر جذابیت تاریخ انقلاب اکتبر افزوده است. خواندنش به علاقمندان تاریخ انقلاب روسیه و تاریخ جنبش کارگری کمک شایانی میکند.
۱۴ دسامبر ۲۰۱۹