در دفاع از حمید تقوایی

مقدمه
در نوشته دیگری گفتم بی شک حمید تقوایی با اتکا به دانش وسیع خود از مارکس و منصور حکمت و کمونیسم کارگری و با قدرت استدلال خود بهتر از هر کسی میتواند از خود دفاع کند و لازم نیست کسی مثل من با بیان الکن خود از او دفاع کنم. و آنچه من را وادار به نوشتن مطلب پیش رو کرده این است که دفاع از حمید تقوایی دفاع از کمونیسم کارگری و نیز دفاع از خود به عنوان یک کمونیست کارگری است؛ دفاع از تلاش چهار دهه فعالیت در کنار حمید تقوایی و منصور حکمت است.


معبد منصور حکمت!
در یک سخنرانی منصور حکمت از کاهنان معبد سرخ گفت و اشاره اش به چپی بود که نمیخواست و نمی خواهد وارد قسمت گود استخر سیاست شود و دلخوش به دنیایی کوچکی است که پیرامون خود ساخته. منصور حکمت در آخرین سخنرانی خود خطاب به رفقای “بالای حزب” تاکید کرده بود بعد از من خواهند رفت کتابهای من را خواهند خواند تا بفهمند کجای کار هستند تا خط کمونیسم کارگری را درک کنند و اتفاقات بعد از درگذشتش موید نظر او بود و در این پروسه کسانی نرفتن منصور حکمت و کمونیسم کارگری را بخوانند این خود “منصور حکمت” که به سرعت برای ایشان به معبدی سرخ تبدیل شد و معبد بدون کاهن عین اسلام بدون روحانیت است!
اولین نکته ای از منصور حکمت آموختیم این بود که نقد مارکس را باید مال خود کرد و بر این اساس پراتیک کرد نه اینکه از نقد او سخنان قصار بیرون کشید و هر تحولی که در دنیای امروز می افتد به فصل مربوطه آثار او مراجعه کرد و برای برخی نقد منصور حکمت نه اساس پراتیک بلکه به حکم های خشک تبدیل شده و هر اتفاقی که امروز بعد از دو دهه از درگذشت او می افتد، فلان نوشته او بازنشر میشود و گویی نعل به نعل همان اتفاق افتاده و همه تحولات بیست ساله آخر هیچ انگاشته میشود. بی جهت نبود منصور حکمت ناامید از “بالای حزب” در همان سخنرانی آخر با دلی مغموم گفت بر حزب، خط منصور حکمت و خط کمونیسم کارگری حاکم نیست و موتور این حزب، کمونیسم کارگری نیست. و تاکید کرد همه منتظر من هستند که یک کاری به پیش برود، شاید نبودم باعث شود بروند برای ادامه راه آثار من یعنی کمونیسم کارگری را بخوانند و موتور کمونیسم کارگری را روشن نگه دارند.( نقل به معنی)
و بعد از درگذشت او دو خط اصلی به مصاف هم رفتند اول کسانی که خواستند موتور کمونیسم کارگری موتور حزب باشد و کسانی که منصور حکمت و کمونیسم کارگری چیزی برای ایشان نداشت جز سخنان قصار. ایشان سیاست دیگری در پیش گرفتن و تئوریهای خود را در لعابی از “منصور حکمت” پوشاندن. منصور حکمت نه نماینده یک جنبش فعال و پویا و پر جنب و جوش بلکه مجسمه ای در معبدی تاریک وهم آلود که نور به اندازه کافی نیست و در انتهای معبدی در میانه دودی که منشا آن معلوم نیست با چشمانی بی حالت، سرد و خاموش ایستاده است. این خط دوم همیشه نوری را در انتهای تونل نشان میدهند که بقولی این نور نه روشنایی بیرون بلکه چراغ قطاری است که به سرعت پیش می آید.
کاهنان معبد چند دسته اند. آنهای که از منصور حکمت تنها یک نوستالژی برایشان مانده است،تنها میتوان دلسوز ایشان بود. دسته دیگر از “حکمتیسم” فراخوان به بی عملی میدهند،این دسته واقعا شاهکار هستند. دسته دیگری کاهنانی هستند که به هر قیمتی میخواهند دیده شوند. هیاهوی بسیاری راه می اندازند. نقد منصور حکمت را به احکام خشک و بی روحی تبدیل ساخته اند و پشت سر هم حکم صادر می کنند. چنان احکام سنگینی که در وهله اول انسان به همه فعالیتهای که تاکنون انجام داده شک میکند. این دسته برای اینکه بیشتر به چشم آیند حتی زحمت اینکه برای فعالیتها خود نامی بامسما بجویند و در پشت عناوینی سنگر می گیرند که ایده اش مال منصور حکمت بوده و این سنگرها در روزگار خود سنت شکن و ایجاد کننده تحول بود. اما همینکه قدری از هیاهوی آنها دور شوید متوجه میشود این هیاهو فقط برای بسیار دیده شدن است. وضعیت ایشان مضحک است و انسان را یاد فیلم “دیکتاتور بزرگ” چاپلین می اندازد که در جبهه جنگ میان دود و مه فرمانده خود را گم میکند و بعد خود را در میان صفوف دشمن می یابد!


تقابل حمید تقوایی و منصور حکمت!
بعد از درگذشت منصور حکمت کسانی به اشکال گوناگون از حزب رفتن مدعی این تقابل شدن و برای اثبات حرفشان به کنایه فلان نامه منصور حکمت به “حمید عزیز” را یادآور شدند و گویا کلا بحث سلبی و اثباتی بحثی علیه “خط حمید تقوایی” و شخص حمید تقوایی است! و بارها و بارها بی دلیل و با دلیل به بازنشر آن همت گماشتند چون گویا منصور حکمت شاهد تسلط “خط حمید تقوایی” بر حزب بوده و در مقام دفاع از خود این بحث را پیش کشیده است. منصور حکمت به عنوانی خطی که سعی دارد نقد مارکس، به بیان صحیح تر یعنی پراتیک کردن نقد او برای جمعیتی که خواهان تغییر است فرموله کند و راه نشان دهد و تمام عمر سیاسی او چیزی جز این نبوده به نقد شخصی علیه حمید تقوایی جلوه میدهند.علی جوادی بار دیگراکنون پرچمدار این خط و سیاست شده. تا به چشم آید، تا دیده شود. در آخرین نوشته علی جوادی این تقابل کاذب برجسته تر از همیشه است. علی جوادی منصور حکمت را مرور می کند تا سخنان قصار از آنها بیرون بکشد و تا شاید به مدد آن به حمید تقوایی حمله کند.
در سوی دیگر حمید تقوایی در تمام دو دهه گذشته “بعد از نادر”، با اتکا به نقد منصور حکمت و نظرات او بخصوص تفاوتهای ما ،مبانی کمونیسم کارگری، بحث حزب و جامعه و بحث سلبی و اثباتی؛ خط منصور حکمت، موتور کمونیسم کارگری را به خط حزب و موتور حزب کمونیست کارگری تبدیل ساخت. مباحثات حمید تقوایی در مورد انقلاب و حزبیت و سازماندهی حزبی ، نقد ناسیونالیسم کرد و ایرانی عظمت طلب و نقد مذهب و روش چگونگی برخورد به مذهب، و بحث اخلاقیات و ازخود بیگانگی انسان و نیز بحث تعین بخشی فعالین کارگری و تشکیلات کارگری و آخرین بحث در این زمینه بحث حق تشکل در جنبش کارگری؛ نوشت و کنفرانس و سمینار برگزار کرد و با تلاش مستمر و بسیار قابل تحسین کاری کرد که حزب در دوران “بعد از نادر” بر زمین نماند. بر همین زمینه حزب کمونیست کارگری توانست فعالیتهای خود علیه اعدام وسنگسار و حقوق کودک و جنبش زنان و گسترش جنبش دادخواهی و سازماندهی مبارزات کارگران به خوبی سازماندهی و گسترش دهد و خود را به مثابه حزب گسترش اعتراضات به حکومت هار اسلامی سرمایه و ایضا کل بوررژوازی تحمیل کند. و این همه در زمانه ای بود که کسانی نام حکمتیست بر خود گذاشتند و عملا به بی عملی رسیدند و کسانی به بهانه حزب سازمانده و رهبر ( و همین را هم از منصور حکمت کش رفتن) رفتند و منحل شدن و حمید تقوایی و همه رفقای حزب کمونیست کارگری باید در مقابل همه شبه افکنی ها مقاومت و روشنگری میکردن و بعد این لیچار”لجن آنلاین” را تحمل میکردند.
حمید تقوایی از چپ ایدئولوژیک می گوید تا سیاسی بودن حزب کمونیست کارگری تاکید کرده باشد و اینکه لازمه دست بردن به قدرت، سیاسی بودن است علی جوادی خودش را وسط می اندازد که نه خیر ما حزب ایدئولوژیک هستیم و خود استدلالی ارائه نمی دهد در میان آثار منصور حکمت میگردد و چون فکر میکند فلان پارگراف از سخنان منصور حکمت در تقابل با حمید تقوایی است آنرا برجسته میکند و انصافا هم در گفته خودش که ما حزب ایدئولوژیک هستیم صادق است و با شدت و حدت تمام در تلاش است که از منصور حکمت بت ایدئولوژی بسازد. برای او کمونیسم کارگری و منصور حکمت و مارکس جز یک دسته احکام و سخنان قصار چیزی نیست برای همین شیوه بیانش حکمی است، حکم های کلیشه ای و در جدلهایش با نیروهای راست و سطنت طلب هم بهمین منوال پیش می رود.


مرگ شاملو و شجریان و توهم کشف تقابل دو دیدگاه
در آخرین یادداشت علی جوادی که به مباحث پیرامون درگذشت شجریان پیش آمده می پردازد مدعی است این مسئله از:”… یك ارزیابی مشخص و یا یك تاكتیك معین فراتر رفته و به جدل پیرامون متدلوژی و سیاست عمومی در قبال شخصیتهای اجتماعی و روش برخورد كمونیسم كارگری در قبال این مساله منتج شده است.” و بعد سعی میکند که از دو دیدگاه بگوید که یکی منصور حکمت و دیگری حمید تقوایی و اطمینان میدهد قاعدتا یک دیدگاه درست است و یکی غلط!
خب در همین سه هفته گذشته حمید تقوایی سمیناری در مورد حزبیت در قرن بیست یکم برگزار کرد که نوشته “پیامد درگذشت شجریان” و نوشته “احزاب سیاسی و چهره هایی نظیر شجریان” که از سوی حمید تقوایی منتشر شده چیزی جدا از این بحث نیست اما اگر شما یک جمله در نقد این سمینار مهم از سوی علی جوادی دیدید به من هم نشان دهید! علی جوادی فکر می کند مچ حمید تقوایی را گرفته و به زعم او دیدگاه منصور حکمت در مورد مرگ شاملو نوشته ای در تقابل با نوشته حمید تقوایی است. برای کسی مانند علی جوادی که منصور حکمتی بودن این حکم را پیدا کرده که عین جملات او را تکرار کند (و فقط تکرار کند) و پشت آن هیچ استدلالی نیست باید هم وقتی اصل نوشته منصور حکمت را درک نکرده ، اصل حرف حمید تقوایی را نیز درک نکند. بر خط منصور حکمت بودن، بر خط کمونیسم کارگری بودن، بر خط مارکس بودن نه تکرار طوطی وار جملات ایشان و از حیزوانتفاع ساقط کردن آنها بلکه گرفتن اساس نقد آنها به یک پدیده مشخص است. انسان وقتی چیزی را مال خود نکرده و میخواهد بگوید من هم هستم چاره ای ندارد جز تکرار و تکرار حرفی که دریافت نکرده اصل حرف چیست.
نامه منصور حکمت پاسخ به سوالی است که چرا در مورد مرگ شاملو حزب بیانیه نداد و نه خودش و دارد توضیح میدهد کار حزب کمونیست کارگری چرا اصولی بوده و حمید تقوایی هم بر همین تاکید میکند. مرگ شاملو در زمانی اتفاق افتاد که اعتراضات مردم تا این حد به سرنگونی جمهوری اسلامی نزدیک نشده بود که در زمان مرگ شجریان. و نوشته منصور حکمت دارد تلاشی است برای بیان این حرف که حزب کمونیست کارگری به دنبال ساختن “ملک الشعرای بهار” نیست و قرابتی سیاسی و اجتماعی با شاعری مانند شاملو احساس نمی کند چرا که در هیچ فعالیتی که خواسته ای روشن اجتماعی داشته باشد شرکت نکرده و از سوی دیگر هم درست نیست، در شب مرگ شاعری “خوشنام و محترم و انسانى” انتقادها یمان را مطرح کنیم: “… بعنوان حزب، اين صحيح نبود. آدم خوشنامى فوت کرده است، حزب سياسى نبايد مرزبنديهايش را درست همانروز بگويد.”


اما مرگ شجریان در متن تحولاتی در جامعه اتفاق افتاده که خواست سرنگونی رژیم توده گیر شده است و در یک همچین زمینه ای حمید تقوایی تاکید میکند امثال شجریان هر چقدراز رژیم زاویه بگیرند این به نفع جنبش سرنگونی است و اشاره میکند اگر در تجمع مقابل بیمارستان شعارهای ضد جمهوری اسلامی شکل میگیرید به نفع جنبش اعتراضی مردم است اما علی جوادی میگوید به این “بهانه ها” نباید زیاد دلخوش باشیم و از هر اعتراضی استقبال کنیم و گرنه دنبال رو توده ها میشویم. و در یک مغلطه ناشیانه به تظاهرات مردم در آذربایجان و شعارهای ناسیونالیستی اشاره میکند و میگوید:” : اما بهانه و حركت توده های مردم در هر شرایطی نمیتواند نعل به نعل به مبنای تاكتیك سیاسی توسط جنبش كمونیسم كارگری تبدیل شود. هر حركت توده ای قابل دفاع نیست. هر سیاستی در هر حركت اجتماعی قابل دفاع نیست.” باید پرسید کی و کجا حمید تقوایی گفته هر حرکت اجتماعی قابل دفاع است؟ آیا این ما را یاد آن حرفهای دوستمان نمی اندازد که چشم امید به هخا داشتیم!
در یک مغلطه آشکار دیگر که علی جوادی میخواهد دوگانه سازی که در ذهن اش پرورانده ثابت کرده باشد با اشاره به یک جمله از حمید تقوایی که همزمان با پیشرفت جنبش سرنگونی نقد واعتراض کسانی مانند شجریان میتواند عمیق تر و آنها بیشتر و بیشتر به سمت آزادیخواهی و برابری طلبی و آرمانهای انسانی سوق پیدا کنند، علی جوادی به سراغ انقلاب 57 میرود و میگوید با تعمیق آن انقلاب مگر “شجریان ها و سیمین دانشور ها و ابتهاج جا و امثالهم آزادیخواه و برابری طلب شدند یا با خمینی بیعت كردند؟” مغلطه اینجاست که حمید تقوایی با اطمینان از وجود جنبش قوی کمونیسم کارگری و حزب کمونیست کارگری (تجلی حزبی آن) در جامعه امروز ایران این استدلال را ارائه میدهد و علی جوادی با آگاهی کامل از نبود چپ رادیکال و انسان دوست در سال 57 آن تصویر را میدهد. این اگر مغلطه نیست پس چیست؟


علی جوادی بسیار مُصر است حمید تقوایی به راست چرخیده و چپ را ول کرده و به دنبال جلب ملی اسلامیون “از هم گسیخته” از نوع شجریان و مسیح علی نژاد است. واقعا؟ کدام نوشته و سخنرانی و سمینار حمید تقوایی پیامی بوده برای جلب ملی اسلامیون از هم گسیخته. قضیه درست برعکس است؛ علی جوادی باید خوب به یاد داشته باشد که در چه مقطع زمانی حمید تقوایی به رفقایی که از حزب کمونیست کارگری به اشکال گوناگون رفتند فراخوان داد همه مباحث که تاکنون بوده کنار گذاشته شود برای تشکیل یک حزب بزرگ که میتوان حتی بر سر نام جدیدی به توافق رسید اقدام کرد. علی جوادی لطف کند و نشان دهند که چه کسی به این فراخوان پاسخ مثبت داد.
حرف حمید تقوایی در مورد چهرهایی نظیر شجریان این است: “…جامعه اول انقلاب فکری عقیدتی نمیکند و بعد انقلاب سیاسی. چهره ها و سلبریتی ها تحت تاثیر جنبشهای اجتماعی و سرنگونی طلبی در میان توده مردم به مخالفت با حکومت برمیخیزند. و لذا با پیشرفت جنبش سرنگونی طلبانه نقد و اعتراض آنها نیز میتواند عمیق تر و ریشه ای تر بشود و عقاید و گرایش سیاسی آنان نیز بیشتر و بیشتر به سمت آزادیخواهی و برابری طلبی و آرمانهای انسانی سوق پیدا کند. این یعنی تفوق خیابان بر کریدورهای لابی ایسم و سناریوهای ناسیونالیستی و ملی- اسلامی استحاله و رژیم چنج….معیار ما در برخورد به احزاب و شخصیت های سیاسی اپوزیسیون کاملا از برخورد به افراد و چهره ها باید متفاوت باشد. دسته اول مدعی مبارزه با حکومت هستند و بر همین مبنا هر جا از این امر حتی یک میلیمتر عدول کردند باید یقه شان را گرفت و نقد و افشایشان کرد ولی در مورد افراد و چهره های ادبی و هنری و ورزشی برعکس، هر یک میلیمتر دوری شان از رژیم را باید بفال نیک گرفت، برجسته کرد و تلاش کرد این فاصله هرچه بیشتر و عمیق تر بشود. راه رادیکالیزه کردن این افراد به رخ کشیدن گذشته شان و یا ” افشای” شناسنامه ملی- مذهبی یا ناسیونالیستی آنها، یا نسبت داده شده به آنها، آنهم درست در زمانی که به مخالفت علیه رژیم برخاسته اند نیست، بلکه نمایندگی کردن هر درجه تعرض و مخالفت آنان با حکومت و تعمیق این اختلاف و تعرض است….” ( خط تاکید از من است) و نکته مهم حرف حمید تقوایی همین جاست. رفیق مان اگر درک می کرد که ما نماینده کل جامعه در قبال حکومت هستیم خیلی از مشکلات شان حل می شد.


دو گانگی اگر در حزب کمونیست کارگری ایران باشد، نه دو گانگی حمید تقوایی و منصور حکمت بلکه دوگانگی رفقای است که این حزب را بستر اصلی کمونیسم کارگری در ایران میدانند و در آن عضو هستند و از سوی دیگر پرچم مبارزه با آن را بلند کرده اند. حمید تقوایی مساوی با حزب کمونیست کارگری نیست، سمبل مهم آن است. خط حمید تقوایی آن سیاست روشن و صریحی بوده که حزب کمونیست کارگری را پرتوان و پرتحرک در طی دو دهه گذشته نمایندگی کرده و اکنون در بطن جنبش سرنگونی یکی از طرفهای اصلی و مهم ماجرا است.

اینرا هم بخوانید

اول مه فرصتی برای ابراز چپ اجتماعی- یاشار سهندی

میثاقی در شش بند از سوی هشت تشکل کارگران، بازنشستگان، دادخواهان، پرستاران و زنان به …