عصر جمعه 25 شهریور سال 1401، به مانند همه عصرهای جمعه نبود. خبری در ایران پیچید و ایران و جهان را دگرگون کرد. “مهسا امینی توسط گشت ارشاد به قتل رسید.” سه روز بود که همه با التهاب، خبر دست و پنجه نرم کردن مهسا با مرگ را دنبال میکردند. همگان میدانستند امید زنده ماندن مهسا تقریبا هیچ است اما یک میلی بود که “این دختر زنده بماند.” تحمل یک مرگ دیگر، قتل دیگر بسیار سخت بود. با انتشار خبر، خشم فرو خورده ۴۴ ساله مردم از ستمکاری اسلامی، بار دیگر طغیان کرد و ایران و دنیا را تکان داد.
فردای آن روز نوشته ای بر سر مزار مهسا پدیدار شد: “ژینا جان تو نمیمیری، نامت یک رمز میشود.” و نام زندگی بخش مهسا به رمز انقلاب تبدیل شد. انقلابی که در همان مراسم تدفین وی اسم خود را یافت، “زن زندگی آزادی”. بدین ترتیب ژینا زندگی بخش یک انقلاب شد.
شعار زن زندگی آزادی به سرعت برق و باد در جهان پیچید. شعاری که گویایی همه آن چیزی است که مردم در پی اش بودند. زن در ایران تحت حاکمیت رژیم اسلامی سمبل بی حقوقی و تبعیض و ستم بوده است. نقطه شروع حمله ضد انقلاب اسلامی به یک انقلاب در چهل و چهار سال پیش حمله به زنان بود و مبارزه علیه این ضد انقلاب از همان روزی شروع شد که زنان به مقابله برخاستند برای آزادی و برابری. و آزادی وقتی معنی میدهد که زندگی بدون هر گونه تبعیض باشد و برابری ملاک همه چیز گردد. انقلاب زن زندگی آزادی نوید بخش رسیدن به آزادی و برابری است.
طی یکسال گذشته باز مردم همدیگر را یافتند و جمهوری اسلامی بار دیگر ثابت کرد چه ظرفیت عظیمی برای خلق فاجعه دارد. اما به همین وسعت بر عمق نفرت یک جامعه از حکومت اسلامی افزوده است. نفرت بر حقی که روزی بطور تمام و کمال سر باز خواهد کرد، آن روز ممکن است همین فردا باشد و در آنی هیچ نشانهای از این حکومت مصیبت آفرین بر جای نخواهد گذاشت. آنوقت شورش باستیل انقلاب فرانسه در مقابل وقایعی که با این وضعیت انتظارش میرود حادثه ای کوچک در تاریخ خواهد بود.
جمهوری اسلامی دیگر حکومت نیست. هیچ دغدغه ای از مردم برایش دغدغه نیست. بلکه هر روز مصیبتی بدتر از روز قبل برای جامعه فراهم می آورد. می گویند “خود براندازی میکند!” یکی در رابطه با نزدیک شدن به سالگرد مهسا، “روز مهسا ” نوشته:” در مجموع به نظر میرسد این دستگاه حکمرانی است که التهاب بیشتری ایجاد میکند.” به روایت ایشان گویا همه منتظرند ببینند چه پیش می آید! گویا یورش همه جانبه این روزهای جمهوری اسلامی به دانشگاهها و خانواده دادخواهان و زندانیان سیاسی و زنان و …را میتوانست انجام ندهد! اما بیانیه های گوناگون و فراخوانها برای بزرگداشت سالگرد انقلاب زن زندگی آزادی و دعوت برای تجمع و اعتراض و به تعطیل کشاندن کل جامعه توضیح دهنده این است که چرا جمهوری اسلامی افسار پاره کرده است. جمهوری اسلامی از سویی با بازداشتهای گسترده و از سویی دیگر با انتصاب لمپنترین حامیانش در جایی مانند دانشگاه به عنوان استاد، هدف تحقیر کل جامعه را دارد، و از سوی دیگر نزدیک به یک هفته مانده به 25 شهریور مامورانش را بر سر چهار راهها و حتی در جاههایی که سال گذشته مرکز تجمعات نبود، مستقر کرده است. جمهوری اسلامی میداند نمی تواند بترساند، میداند ترس جامعه ریخته است. اما میخواهد آماده باشد؛ جمهوری اسلامی میداند خطر سقوط از رگ گردن به او نزدیکتر است. نفسهای انقلاب را پس گردن خود حس میکند.
در یک سال گذشته نبردی وسیع بر علیه اصلی ترین نماد جمهوری اسلامی یعنی حجاب اسلامی در جریان بوده است. حجاب اسلامی به عنوان سمبل نفرت و تحقیر این حکومت از انسانها، به شدت زیر ضرب قرار گرفته است. چهره این روزهای خیابانهای ایران، وقتی نگاه میکنید که چگونه باد موهای زنان را به مثابه یک پرچم به جنبش وامیدارد، باورت میشود که جمهوری اسلامی تمام شده است. هر چند هنوز مرگ می آفریند. جمهوری اسلامی خود التهاب است برای جامعه، چهار دهه است با بحران آفرینی و زندان، شکنجه و اعدام و به هر کسی یا چیزی که نمادی از آزادیخواهی و شرافت انسانی بوده حمله برده و بدینگونه امسالش را به سال بعد رسانده است. اما اکنون در تب مرگ دارد میلرزد. در یک سال گذشته مرگ آفرینی حکومت نه جامعه را مرعوب کرد و نه قوت قلبی برای حکومت اسلامی فراهم آورده است. اما جامعه را مصمم تر کرده است که باید اینبار با انقلاب کار را تمام کرد. هر قتل در خیابان و زندان بر اینکه انقلاب علیه این شرایط محق ترین انتخاب جامعه است مهر تایید میزند.
در یک سال گذشته اتفاق مهم دیگری افتاده است. اپوزیسیون راست تمام تلاشهایش برای ایفای نقش ضد انقلاب در دوره جدید انقلاب به شکست انجامیده است. توان انقلاب جاری به حدی است که حتی فرصت “خدعه” برای ایشان نگذاشته است. برای همین بی پرده به نیروهای شاغل در تمام دم و دستگاههای امنیتی و نظامی و انتظامی جمهوری اسلامی به صراحت گفتند: ما به شما برای سرکوب نیاز داریم! و بیشترین توجه ایشان به جلب نظر نیروهای سرکوبگر است و سخت در تلاشند به دول غرب بفهمانند که قادر دست گرفتن فرماندهی نیروهای سرکوب جمهوری اسلامی هستند. چون میدانند با چه جنبش عظیمی از برابری طلبی و آزادیخواهی روبرو هستند.
این نیروها فکر میکنند رهایی زن را به “پوشش اختیاری” تقلیل دادن جواب جنبشی است که علیه کل تبعیض و نابرابری است. این نیروها در خیال خود می اندیشند، کارگران با وعده اینکه دستمزدها به عرضه و تقاضا واگذار میشود و سعی در اجرای توصیه های نهادهای بین المللی خواهند داشت ساکت میشوند. کارگرانی که سالهاست در کف خیابان همه معیشت و منزلت را فریاد میزند. ایشان توصیه میکنند به هر حال بخاطر “اخلاقیات” به آخوند نیاز است! تنها مذهب در حکومت نباشد، آنهم فقط سمبل مشابه انسان آن یعنی آخوند، کافی است: “بهرحال یکی باید باشد در گوشمان در هنگام تولد اذان بگوید و موقع مرگ هم در ورودی قبر یکی “تلقین” بگوید و ازدواج که باید حتما شرعی باشد!” و همه اینها در مقابل جنبشی ضد مذهبی میگذارند که چهل و چهار است کاملا صیقل یافته و میخواهد دست مذهب را از کلیه شئونات اجتماعی کوتاه کند، و در حوزه های علمیه را گل بگیرد. ایشان فکر میکنند یک “پاسپورت معتبر” برای منزلت “انسان ایرانی” کافی است! فکر میکنند تنها باز شدن کاباره یعنی شادی و موسیقی، و همین بس است! موسیقی اکنون یک جز مهم از زندگی مردم است و این جامعه میخواهد موسیقی در همه ابعادش در اختیار همه جامعه باشد. با وجود همه تلاشهای جمهوری اسلامی برای سرکوب هنر، اما هنر و فرهنگ در همه ابعادش چنان شخم عمیقی خورده که اگر کسی فکر میکند با احیای “جشن هنر شیراز” همه چیز حل شده است سخت در اشتباه است. و شادی وقتی دم دست همگان خواهد بود که دغدغه مردم از تامین معیشت به پایان رسد. در همه زمینه ها این جامعه بر خلاف آنچه که تحلیلگران راست سعی در اثباتش دارند پسرفت نکرده بلکه تنها جمهوری اسلامی مانع نمایش پیشرفت آن شده است. انقلاب زن زندگی آزادی نمایانگر این پیشرفت چه در شکل و چه درمحتواست. تنها موردی که جمهوری اسلامی موفق عمل کرده گسترش هولناک فقر و فلاکت و گرسنگی است، و با وجود هزینه های جبران ناپذیری که این امر داشته است، اما همین امر هم به نقطه ضعف جمهوری اسلامی تبدیل شده است. این امر موجب استیصال اجتماعی نشده است بلکه خطر “شورش گرسنگان” را هر روز بیشتر کرده است. مفسرین راست بسیار مایلند که گرسنگان را در حاشیه جامعه نشان بدهند، اما از این جا و آنجا و از دهان فلان استاد دانشگاه وتحلیلگر در مورد عاملیت فقرا و کارگران در تحولات اجتماعی بیشتر میشنویم، چون بر خلاف انتظار ایشان استیصال به اعتراض اجتماعی تبدیل شده است.
دستاوردهای انقلاب زن زندگی آزادی چنان وسیع و عمیق است که حتی اگر در روز 25 شهریور 1402 حکومت موفق شود مانع تجمعات سالگرد مهسا امینی شود، یا آنرا به شدت سرکوب کند چیزی از هیبت انقلاب جاری کم نمی کند. به پشتوانه چهار دهه مبارزه مستقیم با رژیم اسلامی و شش دهه مبارزه با حکومت سلطنتی که خود را سایه همان خدایی میدانست که خدای قهار جمهوری اسلامی بوده، ما بارها تاکید کردیم در ایران رنسانس عظیمی در جریان است.رنسانی که بار دیگر انسان مرکز توجه همه تحولات است. اما این بار نه فقط حقوق فردی، بلکه حقوق انسانی، به این معنی که: “ما انسانیم یکبار به دنیا می آیم و حق داریم که فرصت داشته باشیم از زندگی مان لذت ببریم” مرکز توجه کل جامعه قرار گرفته است و هیچ نیرویی توان اینکه سد راه آن شود را ندارد.
انقلاب زن زندگی آزادی نیروی این رنسانس را آزاد کرده است و میرود که چهره نه تنها ایران بلکه جهان را دگرگون کند. در یک سال گذشته جامعه در اوج نبرد سهمگین چهل و چهار ساله با جمهوری اسلامی بسر برده است و نشان داده به کم اصلا راضی نخواهد شد. این جامعه به دنبال یک عالمه برابری یک عالمه آزادی یک عالمه خوشبختی است.