مدتی است که اساتید اقتصاد آنانکه خود را “اندیشه های برجسته اقتصادی” میخوانند و پشت سر هم با “نصیحت های مشفقانه” جمهوری اسلامی را دلالت میکردندکه دست از سر اقتصاد بردارد و بگذارد “اقتصاد بنیان بازار” هر طور دلش میخواهد اسبش را بتازاند، دولت “فضای کسب و کار” را برای “کارآفرینان محترم” ایمن سازد و “سرمایه گذار خارجی” را به بهشت سرمایه در ایران اطمینان دهد، خاموش شده اند. نصیحتشان به حکومت این بود که “سیاست دست از سر اقتصاد بردارد” ، اما این حرفها به گوش جمهوری اسلامی نرفت که نرفت و نمی توانست برود. چون جنس حکومت اسلامی سرمایه برای این نیست که با “دنیا تعامل سازنده” داشته باشد. این حکومت ماموریتی ویژه داشت و آن سرکوب مردمی بودکه به خود اجازه داده بودند به خیابان بیایند و سرنوشت خویش را به دست گیرند.امروز اساتید ساکت شده اند چون شاهد هستند که این حکومت به پایان راه رسیده است و اکنون بیش از هر زمانی کلیت نظام سرمایه داری در معرض نقد توده مردم در کف خیابان قرار گرفته است. وقتی شعار میدهند و خواستار عزت و منزلت خویش میشوند و برای این مهم مرگ را به بازی گرفته اند.
واقعیت اینست که سرکوبی بسیار خشن و هولناک ( آخرین پرده آن سرکوب خیزش آبان) در ایران سازمان داده شده است. 4 دهه است که این حکومت خون میریزد تا شاید آب رفته را برای سرمایه به جوی برگرداند. در زمینه هاییموفقیت های هم داشتهاست. مانند ارزان سازی کارگر و این را تا آن حد پیش برده است که به “دستمزد خوری” ارتقاء یافته است. اما جمهوری اسلامی هر چه تقلا کرد و از تمام ابزارها ( زندان و شکنجه و اعدام و شلاق و ترور) استفاده کرد، نتوانست کارگر را در ایران خاموش کند.بلکه روز بروز صدای کارگر در ایران بلندتر و رساتر شد و شکوه خود را در شعار “اداره شورایی” متجلی ساخت.
در کنار این اقتصاددانان و ظاهرا در تقابل به ایشان کسانی بودند که گفتند و نوشتند این ره که میروید به ترکستان است و خواستار “تعامل سازنده” با کارگر شدند. یکی توصیه میکرد که با اتکاء به “میثاق ملی” یعنی به همان قانون اساسی که از خود ولی فقیه بیرون داده و یک دیکتاتوری بسیار خشن را علیه کارگران سازمان داده است، به کارگران اجازه دهند که در تعامل با کارفرمایان از تشکیلات که در “قانون مصرح” شده برخوردار باشند. بدین ترتیب “قدرت چانه زنی” کارگران بیشتر شود و این برای رشد و سرمایه گذاری مفید است. اما جمهوری اسلامی حرف این جنابان را نشنید چون میدانست که کارگر اگر بتواند متشکل شود، سنگ روی سنگ برای سرمایه بند نخواهد شد. یکی دیگر از ایشان ( فریبرز رئیس دانا) گله مندانه در مصاحبه با روزنامه حکومتی روزنامه آرمان ملی در ۲۷ آذر ٩٨اعتراض میکند کو گوش شنوا:”نمونه آن هم خود من هستم که اینجا نشستهام! ۳۰-۴۰ سال است که دارم این حرفها را مینویسم اما دریغ از اینکه یک کلمه از آن را کسی گوش داده باشد….” حرف ایشان اما چیست؟ میفرمایند:” در ایران سیاست تعدیل ساختاری همان فرزند نولیبرالیسم است” و تاکید میکنند این “سیاست نادرست…. بر اقتصاد ایران سایه انداخته و همه دولتها از زمان دولت سازندگی به این سو (قبل از آن هم که زمان جنگ بوده و بحثش جداست) در ۳۰ سال اخیر، یکی پس از دیگری از آن تبعیت میکنند، در واقع تابش سیاستهای نولیبرالی است…”( جمله داخل پرانتزهم از خود رئیس دانا است)
سوال اینجاست “سیاست درست” کدام است؟ مالیات گرفتن. و این به نفع رشد و سرمایه گذاری است! حرف خود رئیس دانا را با هم مرور میکنیم:” بالاخره در جهان هم پس از ۳۰-۴۰ سال فهمیدند که نباید جایزه نوبل اقتصاد را به اقتصاددانان راستگرای افراطی بدهند.( شما جایی خوانده اید که نوبل گفته باشد من غلط کردم به کسی مثل فریدمن جایزه دادم. من که ندیدم و نشنیدم) این جایزه به زوجی تعلق گرفت که به نتیجهای رسیدند که ۴۰ سال است ما آن را میگوییم ( جایزه به ایشان تعلق گرفته چون آن دیگری به بن بست خورد) ….بحث آن زوج هم این بود که اتفاقا مالیات بگیرید از ثروتمندان و بیشتر هم بگیرید زیرا این امر به نفع رشد و سرمایهگذاری است. … من یادم هست که رساله فوقلیسانسم در همین زمینه بود و همین حرفها را میزدیم. حالا اینجا نه کسی به آدم جایزه میدهد و نه ما جایزهبگیر هستیم. این نظر من است.”( جملات داخل پرانتز از رئیس دانانیست!) هدف ایشان با اندیشه های برجسته اقتصادی فوق الذکر یکی است “رشد و سرمایه گذاری”؛ زبان چپ بورژوازی با اساتید راست آناساسا متفاوت نیست. یکیبه صراحت میگوید من دشمن کارگر و رفاه مردم هستم و برای اینکار باید پدر صاحب بچه را در آورد و دیگری ظاهر امر دوست کارگر است اما همان اسم رمز خانمان برانداز را بکار میبرد: “رشد و سرمایه گذاری” و نتیجه، فقر روز افزون در سراسر دنیا و نابودی کره زمین.
تاکید بر تزهایی مانند رشد و توسعه سرمایه گذاری که اسم رمز استثمار بی حد و حصر کارگران است عملا ایشان را در خدمت مکتبی قرار داده است که ظاهرا دشمن خونی آن هستند.به واقع شاهد هستیم که دشمنی کور ایشان با نئولیبرلیسم عملا ایشان را به دفاع از یک بخش از حاکمیتی می کشاند که خون کارگر و توده مردم را در شیشه کرده است. در نزد این “چپ”، از دولت رفسنجانی به بعد مورد نفرت قرار میگیرد چون گویا رفسنجانی این گناه کبیره را مرتکب شده که سعی کرده توصیه های بانک جهانی و صندق بین المللی را در ایران اجرا کند. خواستند سری تو سرهای دولتهای حاکم بر جهان در بیاورند اما نتوانستند؛ چون این حکومت اساسا ماهیت آن برای امر دیگری بوده و جامعه ایران آرژانتین وشیلی و هند نبود که بتوانند به همه اهداف خود برسند.
چپ سنتی، و چپ فرقه ای، چپ بورژوایی همیشه خدا دشمن امپریالیسم، بخصوص از نوع جهانخوار آن و مشخصا امریکا است. به سرمایه دار “خودی” و “ملی” و امثال اینها کاری ندارد. بانک جهانی و صندوق بین اللملی پول چون بخصوص مقر آن در امریکا است بیشتر دشمنی ایشان را علیه امپریالیسم تحریک میکند. مخالفت خوانی ایشان با “جهانی سازی” در دهه های گذشته و اکنون علیه “نئو لیبرالیسم” نه بخاطر این است که این سیاستها و مکاتب در خدمت توسعه سرمایه داری در کل جهان بلکه از سر دشمنی کور ایشان با شبحی به نام امپریالیسم است. و برای همین بیشتر مواقع در کنار کثیف ترین بخشهای بورژوازی ( در زمان ما اسلام سیاسی) ایستاده است. بیچاره لنین یک قرن پیش کتابی نوشت و با کلی فاکت و سند و استدلال تاکید کرد که امپریالیسم به مثابه آخرین مرحله سرمایه داری گندیدگی نظام سرمایه داری را نشان میدهد و در طی یک قرن این بحث تبدیل شده به یک فحش سیاسی نه انعکاس یک نقد عمیق از نظام سرمایه داری. سرمایه داری دم و دستگاه استثمار خود را هر زمان با مکتب فکری معینی که تولید میکرد بر سراسر دنیا گستراند و چپ سنتی در مخالف خود به دفاع از سرمایه داری ملی تحت عنوان تولید داخلی در مقابل “جنس های بنجل خارجی” برخاست . در واقع این جا اینها لوله تفنگها را علیه کارگران خودی برگردانده اند. تمام دعوای اینها با “نئولیبرالیسم” به این خلاصه شده است که تولید داخلی را با رکود مواجه میسازد و مانع رشد و سرمایه گذاری داخلی است. یک زمانی “محصولات بنجل امریکایی” هدف بود و حالا “محصولات بنجل چینی” که گویا این موضوع منشا بیکاری وسیع در ایران نیز هست. نفس استثمار و نیاز سرمایه به لشکر بیکاران کنار گذاشته میشود و MADE IN… فلان کشور هدف میشود. سرمایه داری جهان را به یک دهکده کوچک تبدیل کرده است نه صرفا از بابت تبادل اطلاعات بلکه از جهت سازمان دهی استثمار و ایشان مرتجعانه به تز خودکفایی چسبیده اند و جلوگیری از نابودی محصولات تولید داخلی. یادشان میرود که این محصولات تولید داخلی نتیجه استثمار روز افزون کارگر در ایران و یا هر جای دیگر جهان است.
چهار دهه است که کمونیسم کارگری ( مشخصا از بحث “دو جناح در ضد انقلاب بورژوا امپریالیستی” به این سو) تاکید کرده است که این حکومت با همه جناح ها وباندهایش نه امرش سر و سامان دادن به اقتصاد بورژوازی که اینکار را حکومت سلطنتی بهتر انجام میداد، بلکه سرکوب مردمی است که علیه سلطه سرمایه داری دست به انقلاب زدند تا شرایط مجددا برای “رشد وسرمایه گذاری” بورژوازی مهیا شود. در آن زمان چپ سنتی سرگردان مانده بود و لیست کذایی ای از طبقات ساخته بود و آنرا بالا و پایین میکرد که ماهیت این حکومت را تشخیص بدهد. اما این جریان تاکید کرد سرمایه داری درایران حلقه ای از سرمایه داری جهانی است که از سال 42 به بعد کاملا در ایران حاکم شده است و انقلاب ایران علیه سلطه سرمایه است. و در ایران برای تضمین کسب فوق سود، دیکتاتوری خشن یک نیاز اساسی بورژوازی است. کمونیسم کارگری با صراحت نشان داد تلاش بورژوازی به ثمر نشسته استو انقلاب 57 حلقه ای از تلاش برای رهایی از سلطه سرمایه است و مبارزه کنونی ادامه آن.
چپ سنتی در ادامه لیستی که از طبقات تهیه کرده و منافع اش را جمع و تفریق میزد که کدام منافع امپریالیسم امریکا را به خطر می اندازدو کدام ملی و مترقی است، سالها بعد نئولیبرالیسم را کشف کرد و هر چه فریاد داشت سر آن کشید. و در واقع بحث بورژوازی ملی و مترقی به نوع دیگر به حیات خود در میان ایشان دوام یافت. ایشان متوجه نیستند یا بهتر است بگویم برایشان مهم نیست که با شیطان سازی یک مکتب خاص اصل نظام سرمایه داری را از زیر ضرب بیرون میکشند. تمام دشمنی متوجه یکی مانند رفسنجانی شد و بخشهای دیگر این حکومت در بهترین حالت ندیده گرفته شدند و میشوند. میگویند اقتصاد دوران جنگ بحث اش جدا است. آیا غیر از این است که در همان دوران جنگ که به عنوان دوران طلایی امام یاد میشود با کشتار وسیع زمینه را فراهم کردند که بعد سیاستهای دولت رفسنجانی شکل بگیرد؟ آیا غیر از این بود بر بستر کشتار دهه 60 در دهه هفتاد دست به اخراج سازی وسیع کارگران زدند و توصیه های جهانی نظام سرمایه داری را یک به یک سعی کردند پیاده کنند؟ این حکومت در آرزوی “چینی سازی اقتصاد ایران” زندگی توده های وسیعی را به نابودی کشاند. تنزل دادن این سیاست تبهکارانه فقط به یک مکتب خاص سرمایه داری از زیر ضرب در آوردن کل حاکمیت جمهوری اسلامی سرمایه است. اینها بسیار فراتر از توصیه های ارگانهای بین المللی سرمایه عمل کرده اند. هیچکجا توصیه نشده که حقوق کارگر را شش ماه و یکسال پرداخت نکنید. هیچ قانون بین المللی ننوشته که کارگر معترض را میتوان شلاق زد. در هیچ “مقاوله نامه بین المللی” تاکید نشده است که کارگران را میتوان از همه حقوق کذایی قانونی مصوب خودشان محروم کرد. اما اینهابسیار بیشتر از این کارها را کرده اند و میکنندتا شاید زمینه فراهم شود که با دنیا “تعامل سازنده” داشته باشند. حمایت دول غربی را البته همیشه همراه داشته اند نه بخاطر اینکه “سیاستهای نئولیبرالی” را پیش برده اند بلکه بدین خاطر بوده که اسلام سیاسی ابزار مهم سرکوب نه تنها در ایران بلکه در منطقه خاورمیانه بوده و ابزاری برای هراس افکنی در کل دنیا نیز هست.
تقسیم بندی دنیای بورژوازی به خوب، بد و زشت، کار چپی است که او نیز در آرزوی رشد وسرمایه گذاری است. تمام مکاتب بورژوازی هدفشان رشد و توسعه سرمایه گذاری است که این دو تنها و تنها با استثمار کارگران ممکن میشود. کارگر اما در مبارزه اش علیه سرمایه نمی گردد ببینند که این سیاستهای از کدام مکتب سرمایه داری نشات میگیرد بعد علیه آن مکتب شعار بدهد. بلکه کارگر در زندگی روزمره اش شاهد است کارفرمایش با هر ایده و عقیده شخصی و تعلق اش به مکاتب فکری بورژوازی دمار از روزگار او در می آورد. دشمن اش را هر روز می بیند که به زبان شیرین فارسی پدرش را در می آورد. برای همین شعار میدهد:”دشمن ما همینجاست، دروغ میگن امریکاست”. کارگر شعار مرگ بر امپریالیسم و زنده باد سوسیالیسم سر نمی دهد. اما با شعار اداره شورایی، عزت و منزلت حق مسلم ماست و … به شیوه کاملا سلبی سوسیالیسم را فریاد میزند. این نکته ای است که چپ فرقه ای قادر به درک آن نیست چون منافع اش جای دیگری رقم میخورد.