دلخوری احمد زیدآبادی از حضور مارکسیسم و چپ- یاشار سهندی

جناب احمد زیدآبادی مجددا ناراحت شدند!

 اول بار برمیگردد به زمانی که در بحبوحه اعتراضات خیابانی انقلاب زن زندگی آزادی، “فعالان داخلی” عده ای را “وسط باز” خطاب میکردند.  ایشان این را به خودش گرفته بود. حق هم داشت البته؛ برای همین دستور فرمودند:” روزنامه‌نگاران و فعالان داخلی از این پس به جای ترکیب قبیحۀ “وسط باز” از ترکیب “نیروهای متعادل” استفاده کنند.” بهر حال بنده با ایشان موافق بودم پیشنهاد کردم به جای این ترکیب قبیحه ایشان را “چوب دو سر طلا”  خطاب کنید.

دومین بار که ایشان ناراحت شدند برمیگردد به همین چند روز پیش، گویا کمی هم غضبناک هم شدند.

انجمن اسلامی یک دانشگاهی، ایشان را دعوت کرده بوده که سخنرانی داشته باشند برای دانشجویان. ایشان انتظار سالن بزرگ با جمعیتی زیادی را داشتند، اما ایشان را هدایت میکنند به یک کلاس با جمعیتی 70 و 80 نفره! دانشجویان در گوش ایشان میگویند: همینقدر هم که آمدند باید خدا را شکر کنی!

جناب زیدآبادی از قول همان دانشجویان میگویند: علاقه به سیاست میان دانشجویان کم شده است! خواننده این یادداشت کمی اتفاقات چند سال گذشته را در ذهنش مرور کند ریشه این بی علاقگی را میفهمد. این مثلا “بی علاقگی به سیاست” را در دی ماه 96، دانشجویان در این شعار خلاصه کردند: اصلاح طلب و اصول گرا دیگه تمومه ماجرا. اینحکم قطعی یعنی آخر سیاست.

بهرحال همان 70 و 80 نفری که جناب زیدآبادی تخمین میزنند در کلاس درس حضور یافتند به روایت ایشان “چند تای از دانشجویان چپ” بودند. حالا این “چند تا” 2تا بودن یا  10تا ، یا شاید 30تا جناب زیدآبادی چیزی نمی گوید تا مبادا بد آموزی داشته باشد. بهرحال این چند تا دانشجوی چپ گویا اعصاب ایشان را خط خطی کردند!

زیدآبادی که فکر میکرده جمعیت دانشجویان چپ و کمونیست را بعد از این همه کشتار و اعدام ملخ زده، وجود ایشان وسوالات و جواب تو جواب زیدآبادی گذاشتند، این جناب را  سخت برآشفته کرده و اوقات تلخی راه انداخته است. زیدآبادی به نظر میرسد در آن جلسه باخته است، برای اینکه به این دانشجویان حالی کند ته فعالیت شما مرگ و اعدام است، یک ویدیویی در یوتیوب منتشر کرده است با عنوان “چپ مارکسیست ایرانی و آینده سیاسی آن”

سرتان را بدرد نیاورم ایشان بر اساس تز آن آخوندی که فرموده بودند: ” کمون یعنی خدا، نیست هم یعنی نیست! کمونیست هم یعنی خدا نیست!” اظهار فضل فرمودند که:” مارکس با وجود آنکه ماتریالیست و خداناباور بوده اما به یک خدای اعتقاد داشت به اسم تاریخ!…” ولابد با خودش فکر میکند مارکس را با خاک یکی کرده؛ و از آن بیشتر آن چند تا دانشجویان چپ را!

اگر جناب زید آبادی خاطر مبارکشان مکدر نمیشود باید بگویم، ایشان یک مشت دَری وَری دیگر هم  سر هم کرده تا برسد به اینکه اساسا مردم در ایران بدون مالکیت خصوصی نمی توانند زندگی کنند! و تاکید کردند ضرب المثل چهار دیواری اختیاری، اشاره به همین نکته باریک تر از مو دارد. برای همین کار مارکسیستها در ایران نمی گیرد!

ایشان تاریخ چپ را در ایران به روایت خودش مرورکی کرد و نتیجه این شد یا خودشان همدیگر را کشتند. یا دیگران کشتند، و یا ما کشتیم و بقیه هم که فراری شدند. و اِی یک چند تای هم داخل ایران هستند که تشکیلاتی ندارند و به وجود خودشان دلخوشند!

 و دیگر اینکه یک موضوعی سر دل شان مانده بود که به آن اینگونه اشاره کردند که در ابتدای دهه 80 شمسی به ایشان خبر دادند که چه نشستید که مارکسیستها دانشگاه را روی سرشان گذاشته اند! خود ایشان مشخصا به “حکمتیستها” اشاره کرد و ایشان با اظهار امنتان یادآور شدند با دستگیری و اخراج، این موج از چچ و مارکسیسم در دانشگاهها را حکومت اسلامی از سر گذراند.

ایشان که سخت در سفسطه استاد است دلیل گسترش مارکسیسم در میان دانشجویان آن مقطع را به حساب دوران احمدی نژاد گذاشت که با هوگوچاوز رفیق فابریک بود! و حساب چپ محور مقاومتی را هم به حساب همه دانشجویان چپ و مارکسیسم گذاشت.

 بهرحال ایشان، از آنجا که بسیار آدم عاقبت اندیشی است و معلوم است دفترچه اضطرار سلطنت طلبان که کسانی مانند خودش نوشتند خوانده و مطمئن شده جای ایشان در آن آینده کذایی محفوظ است، ایشان از سر محکم کاری فرمودند: شانسی هم برای حکومتی بعدی باشد با پهلوی است و مارکسیستها باید آماده یک کشتار دیگر باشند. که عاقبت کارشان همیشه همین بوده!

و نهایتا جناب زیدآبادی سر مارکسیستها منت گذاشته که: بنده با بودن ایشان مخالفتی ندارم! باید اجازه داد بروند کمونهای خودشان را تشکیل بدهند و دل خوش باشند به همین چیزها و نه بیشتر؛ که کار دست خودشان و ما میدهند!

امیدوارم که یک کسی برود در گوش آقای زیدآبادی بگوید:

شرمنده اخلاقتان هستیم!

 ما کمونیستها نتیجه یک ضرورت هستیم، همانگونه که وجود سیاسی شما جوابی به یک نیاز است. شما نیاز سرکوب جامعه توسط یک حکومت بی نهایت قسی القلب هستید و ما هم جوابگویی نیاز به تغییر و آینده بهتر هستیم.

 اگر کمونیسم را  باور ندارید به کف خیابانها را نگاهی بیندازید که در آنجا معیشت و منزلت را فریاد میکنند. دانشجویان چپ هم انعکاسی از همین جنبش کف خیابان است.

و دیگر اینکه دلخوش به رضا پهلوی نباشد. تا اطلاع ثانوی از ایشان خبری نیست!

اینرا هم بخوانید

خیابان، خیابان سنگر زحمت کشان- یاشار سهندی

بار دیگر کارگران فولاد اهواز در روز 7 مهر ماه 1404 خیابانهای شهر اهواز را …