دنیا پس از بحران کرونا

این نوشته بر مبنای سخنرانی در سمینار اینترنتی  در تاریخ ٢٥ آوریل تدوین شده است.

همگی خوش آمدید. در جلسه اینترنتی امروز میخواهیم در مورد اوضاع دنیا بعد از کرونا صحبت کنیم. ابتدا من در حدود پانزده دقیقه صحبت میکنم و بعد دوستان میتوانند نظر بدهند یا سوال کنند یا اگر بحثی دارند مطرح کنند.

برای پرداختن به این موضوع لازم است که ابتدا بطور  فشرده هم که شده بگوییم که اصلا چطور شد دنیا به اینجا رسید. باید ابتدا به گذشته و حال نگاهی بیاندازیم. باید  ببینیم کجا ایستاده ایم تا بفهمیم به کجا میرویم.

در مورد اینکه چطور دنیا به اینجا رسید، من همیشه گفته ام که کرونا به عنوان بیماری منشاء اش ویروس است ولی به عنوان یک بحران اجتماعی، دیگر ویروس منشاء آن نیست، بلکه بحرانی زاده نظام سرمایه داری است. این وضعی که در دنیا هست گریزناپذیر نبود. نه تنها گریزناپذیر نبود بلکه میتوانست کاملا کنترل شود و بحران که هیچ، حتی بیماری جدی ای هم به حساب نیاید. از مدتها قبل این را میدانستند و کاملا پیش بینی شده بود، کاملا قابل پیشگیری بود. با این حال دولتها دست روی دست گذاشتند و کاری نکردند تا وضع به اینجا رسید.

شما میدانید که خیلی ها در حدود شش هفت سال پیش این را پیش بینی کرده بودند.   زمانی که ابولا و سارس و غیره شایع شد هشدار دادند که  زنجیره ای از بیماریهای واگیردار دنیا را تهدید میکند. برمیگردد و کشتار میکند و باید تمهیداتی برای آن اندیشید. بنابرین این را همه میدانستند. قضیه این نیست که کسی غافلگیر شد. اگر کاری نکردند خیلی ساده به خاطر اینستکه برای سیستم سرمایه داری  کار و سرمایه گذاری در عرصه پزشکی، بخصوص تحقیقات پزشکی و پیشگیری از بیماریها، به صرفه نیست. سرمایه گذاری نمیکنند. تمایلی به این کار ندارند. حتی آن سرمایه هایی که در رشته بیمه ها و بهداشت و درمان و غیره هستند منفعت آنها در این است که بیماری ها به وجود بیایند، بیماری ها شایع شوند تا آنها بتوانند دارویشان را بفروشند. بالاخره واکسن آن بازاری را ندارد که داروی یک بیماری که مردم هر سال میگیرند و مدام باید دارویش را بخرند دارد. منظورم این است که این مسئله به نیت و خواست و سیاست کسی مربوط نمیشود بلکه خود مکانیسم بازار و کارکردهای نظام سرمایه داری ایجاب نمیکند که کسی برود در رشته تحقیقات پزشکی و پیشگیری بیماریها سرمایه گذاری کند.

همه دست روی دست گذاشتند و در نتیجه این اتفاق افتاد. جنبه دیگر مسئله این است که همانطور که میدانید بخصوص در چند دهه اخیر با سیاستهای ریاضت کشی اقتصادی و نئوکنسرواتیسم و نئولیبرالیسم و غیره مدام از خدمات درمانی و خدمات بهداشتی زدند، بیمارستانها در همه کشورها با کمبود کادر پزشکی مواجه شد، حتی در کشورهای صنعتی پیشرفته در غرب بودجه های خدمات درمانی و بیمه های اجتماعی و غیره کمتر و کمتر شد و در عوض صرف رشته های دیگری مانند ارتش و امور نظامی و تسلیحات و کمک به سرمایه های در حال ورشکستگی بعد از بحران ٢٠٠٨ و غیره شد. بنابراین جنبه دیگر مسئله این است که نه تنها پیشگیری نشد بلکه حتی سیستم های پزشکی در همه جای دنیا مدام تضعیف شد. در جائی بخش خصوصی آن را به دست گرفت و آنجائی هم که جزو سیاستهای دولتی و بیمه های اجتماعی بود آنها را هم کم کم شروع به خصوصی سازی کردند. نتیجه این شد که میبینیم.

فرماندار نیویورک چند وقت پیش نکته ای را گفت که صراحتا نشان میدهد که وضعیت از چه قرار است. او گفت که بیمارستان ها الآن دارند برای تهیه ماسک و دستگاه های تنفسی و غیره با هم رقابت میکنند و با مزایده و مناقصه به جنگ یکدیگر میروند. بیمارستانها و ایالتهای آمریکا را میگفت. در حالی که برای جلوگیری از چنین بیماری ای باید سیاست واحدی داشت، باید تشریک مساعی کرد، باید در کنار هم قرار گرفت. میخواهم بگویم وقتی که شما سلامت مردم را به بازار رقابت و مناقصه و مزایده میسپارید این وضعیتی میشود که اکنون در آمریکا به وجود آمده است. اینجا داخل پرانتز بگویم که میدانید در آمریکا تعداد کشته شدگان از پنجاه هزار گذشته و نزدیک به نهصد هزار نفر مبتلا دارد. فکر میکنم که تا دو سه روز دیگر مرز یک میلیون را هم رد کند. یعنی جمعیت آمریکا کمتر از چهار درصد جمعیت دنیاست ولی تعداد کشته شدگانش بر اثر کرونا و تعداد مبتلایانش به کرونا نزدیک به چهل درصد از کل این موارد در دنیاست. این وضعی است که تازه بزرگترین اقتصاد دنیا دارد.

میخواهم بگویم که کل سیستم، چه از نظر تحقیق و کار و تدارک و تجهیز برای پیشگیری از بیماری و چه کلا سیستم درمانی در این کشورها، در ضعیف ترین موقعیت خود قرار داشت و در نتیجه یک ویروس توانست به این صورت دنیا را فلج کند.

حالا وقتی که وضع امروز را نگاه میکنیم میبینیم که همه دولتها حرفشان این است که خب، اقتصاد را چه کنیم؟ اقتصاد خوابیده است و کم کم زمزمه این هست که باید چرخهای اقتصاد را راه انداخت. در آمریکا ایالتها یکی بعد از دیگری مشغول براه انداختن  مجدد تولید و کار و کسب هستند. بعضی از دولتها میگویند که بیشتر صبر میکنیم و معیارهائی را برای بازگشت به کار تعیین کرده اند و غیره. ولی مستقل از اینکه چه سیاستی دارند و کی بخواهند به قول خودشان اقتصاد را راه بیندازند یا چگونه راه بیندازند، مسئله این است که جامعه فلج شده است. نزدیک به سه ماه است که جامعه بحالت تعطیل درآمده است. بخش اعظم مردم  در خانه هایشان هستند. نه فقط کار و تولید بلکه رفت و آمد و جشن و هنر و ورزش و دور هم جمع شدن و مدرسه و دانشگاه و همه چیز خوابیده است. مردم حتی جرات نمیکنند که برای خرید بیرون بروند. نمیتوانند بروند در خیابان قدم بزنند. یعنی بحرانی به وجود آمده که جامعه را فلج کرده است.

این جامعه ای که فلج شده جامعه ای است که تحت کنترل سرمایه داری است و سرمایه داری دارد بخصوص شرایط تولید را در آن تعیین میکند، سیاست را در آن تعیین میکند. رفت و آمد آدمها تا تجمعات، ادارات، کارخانه ها، مراکز کار، همه اینها بر مبنای همان محور سود و سودآوری و رقابت در بازار آزاد و غیره سازمان یافته است. این نظام سرمایه دای است که فلج شده است. حالا که به اینجا رسیده ایم، حالا که سرمایه داری کار را به اینجا رسانده است، راهی هم جز این نیست. مجبوریم خانه نشین شویم. اشتباه آنها این نیست که میگویند خانه نشین شوید، اشتباه شان این است که وضعیتی را به وجود آورده اند که مجبور شده اند جامعه را خانه نشین کنند.  عواقب روانی و عواقب اجتماعی و اقتصادی این وضعیت خود منشا مسائل و مشکلات بسیاری برای مردم دنیا خواهد بود.  همین امروز بخش عظیمی از جامعه که کارکن است، طبقه کارگر، بیکاران، کسبه جزء، قشر فقیر و محروم جامعه، اینها نمیتوانند خانه بنشینند  و زندگی شان را بچرخانند. این تناقض باعث شده که بعضی از دولتها کمکهایی میدهند، سیاستهایی برای این کمکها تعیین کرده اند. این هم بالاخره جواب نمیدهد چون این کمکها ناکافی و در بهترین حالت موقت است. هیچ کس نمیداند که این بحران با چه شدتی و تا کی ادامه پیدا میکند.

من بعدا بحث اینکه چه باید کرد را باز میکنم. ولی در هر حال اکنون در جوامع ظاهرا تناقضی هست که به اصطلاح به صورت دو راهی جان یا نان مطرح میشود. یعنی مردم یا باید از گرسنگی بمیرند یا از کرونا. راه سومی در کار نیست. این وضعیتی است که آنها برای دنیا ساخته اند و این تناقض را برای مردم دنیا به وجود آورده اند. چنین تناقضی همانطور که گفتم میتوانست اصلا به وجود نیاید. امروز، بله، وضع سرمایه داری اینطور است ولی مسئولش خود سرمایه داری است نه یک ویروس. این هم وضعیت فعلی دنیاست که داریم میبینیم و تعداد کشته ها در دنیا مدام دارد بالا میرود، تعداد مبتلایان دارد بالا میرود، دارد به مرز دو میلیون نفر میرسد، در آمریکا دارد به یک میلیون میرسد و کشته شدگان هم چند صد هزار نفر. این وضعیتی است که برای مردم دنیا به وجود آورده اند.

خوب، به کجا میرویم؟ چه آینده ای در انتظار ما است؟ روشن است که بحران کرونا بالاخره به سرانجام میرسد و تمام میشود. حالا باید امیدوار بود و تلاش کرد که با حداقل تلفات و کشتار این اتفاق به پایان برسد. ولی به هر حال، مستقل از اینکه چه فاجعه ای هست و مردم چه تعداد کشته باید بدهند تا این بحران را از سر بگذرانند، این بحران بالاخره کنار زده خواهد شد. ولی دنیای بعد از کرونا با دنیای قبل از کرونا کاملا متفاوت خواهد بود. این امر چند دلیل دارد.

اول اینکه تا جایی که به بحران اقتصادی مربوط میشود همه پیش بینی میکنند که سخت ترین بحران اقتصادی در پیش است، حتی بدتر از دهه ١٩٣٠. یعنی این وضعیت از نظر ابعاد، از نظر تعداد بیکاران، از نظر ورشکستگی، از نظر از کار افتادن بسیاری از سرمایه ها و حتی بسیاری از رشته ها بی نظیر است. بحرانی عمیق و وسیع در کار است که در صد سال اخیر بی سابقه بوده است.

نکته دوم این است که این بحران فقط به اقتصاد محدود نخواهد ماند. کل نظام و سیستم سرمایه داری را زیر سوال خواهد برد. نه فقط از جانب طبقه کارگر یا چپها یا کمونیستها یا توده مردم بلکه حتی از طرف الیتها و صاحبنظران خود طبقه سرمایه دار، چون میدانند که این وضع قابل ادامه نیست. از جمله آقای کیسینجر، که استراتژیست معتبر کاپیتالیسم در دنیا محسوب میشود، پیش بینی کرده است که شدیدترین تنشها و تلاطمات در راه است. میخواهم بگویم که بحث فقط برسر اقتصاد نیست. بحث برسر این است که سرمایه داری در این بحران به شدت و وسیعا زیر سوال میرود، هم به عنوان سیستمی که این بحران را ایجاد کرد و هم به عنوان سیستمی که وقتی که بحران به وجود آمد نتوانست جواب درخوری به آن بدهد و جان عده زیادی را هم گرفت.

این اولین بحرانی است که دلیلش مکانیسمهای اقتصادی سرمایه داری نیست. در بحرانهای قبلی چنانکه میدانیم سود افت میکند، تولید کم میشود، تقاضا کاهش پیدا میکند، به یک معنا اضافه تولید به وجود میاید. آن وقت با بحرانی روبرو هستیم که برای سرمایه داری دیگر نمی صرفد که به آن نحو به تولید ادامه بدهد و باید با بیکارکردنها، با گرسنگی دادنها، با سفت کردن کمربندها و غیره خود را از بحران بیرون بکشد. ولی این بار دلایل بحران اقتصادی در خود اقتصاد نبوده بلکه ظاهرا یک ویروس بوده است. یک بیماری که باعث شده جامعه بخوابد و عامدانه اقتصاد را بخوابانند. مجبورند که بخوابانند. یعنی یا مرگ یا خانه نشینی. خوب، مردم نمیروند مرگ را انتخاب کنند. الآن به این دو راهی رسیده اند که از آن طرف سرمایه ها دارند ضرر میدهند و دارند ورشکست میشوند، و ناگزیرند کارگران  را سر کار بفرستند.

این جریان هر طوری که خاتمه پیدا کند مردمی که بر سر کار میروند دیگر آنطور به دنیا نگاه نمیکنند که قبل از بحران کرونا میکردند. دیگر فلسفه اجتماعی و فلسفه سیاسی سرمایه داری و توانایی اش در اداره جامعه و غیره، همه اینها عمیقا زیر سوال رفته است و حتی آن به اصطلاح دورنگرها و خیراندیشهای خود طبقه حاکم هم متوجه هستند که دیگر نمیتوان اینطور ادامه داد و باید کاری بکنند. اتفاقی که میافتد این است که اگر   دولتهای سرمایه داری با  چالشی روبرو نمیبودند بعد از بحران با شدیدترین سیاستهای ریاضت کشی مواجه میشدیم چون سرمایه داری نمیتواند از بحران خارج شود و در عین حال مثلا سطحی از رفاه را در جامعه حفظ کند. آنها باید حتی همان حدی را که قبلا بوده زیر پا بگذارند تا بتوانند از بحران سرمایه داری خارج شوند. بنابرین اگر فقط یکطرفه نگاه کنیم، دولتها و نظام سرمایه داری را ببینیم، دوره ای از سفت بستن کمربندها و تسمه از گرده کارگران کشیدن در راه است. همین بودجه هائی که صرف کمک به مردم میکنند همه حساب دارد. قرار است که پس فردا همه اینها را از گلوی طبقه کارگر بیرون بکشند. اگر با چالشی ربرو نشوند دوره ای از ریاضت کشی شدید اقتصادی در راه خواهد بود.

منتها اینطور نخواهد ماند. همانطور که خودشان هم پیش بینی میکنند تلاطمهای گسترده ای در راهست (خودشان نمیگویند جنبشهای حق طلبانه یا شورش مردم گرسنه. میگویند ناآرامی، تلاطم، بی ثباتی. با این کلمات دنیا را توضیح میدهند).  از دید طبقه حاکم دنیا به سمت بی ثباتی، ناآرامی و تلاطم میرود؛ از دید مردم به طرف حاد شدن مبارزه و اعتراض برای به زیر کشیدن مفتخورهائی که نشان دادند حتی نمیتوانند جان شهروندان را حفظ کنند. ناتوانی و سترونی و بی مایگی و بی افقی و فلج بودن سیستم سرمایه داری خود را در بحران کرونا نشان داد و مردم این را فراموش نمیکنند.

بنابراین دوره بعد از کرونا از یک طرف از دید طبقه سرمایه دار دوره ای است که باید کمربندها را هر چه بیشتر سفت بست، باید بیشتر کار کرد و کمتر خواست، باید از خدمات اجتماعی و بیمه ها بیشتر زد، باید ساعات کار را افزایش داد، باید سن بازنشستگی را بالا برد و غیره و غیره. همین اقداماتی که به اصطلاح مکتب شیکاگو یا نئوکنسرواتیسم خواهان آنست. اینها را باید تشدید کنند. ولی از طرف دیگر دنیا دیگر این را قبول نمیکند، آنطور که مثلا در دوره پس از فروپاشی شوروی اتفاق افتاد. این دوره دیگر آن دوره نیست. در این دوره سرمایه داری دیگر کاملا رسوا شده و مردم به چشم دیدند که این سیستم چگونه کار میکند و بنابراین دوره ای از تلاطمات و به قول آنها ناآرامیها یا دوره ای از جنبشهای حق طلبانه و اعتراضی در دنیا شکل خواهد گرفت و کل این سیستم عمیقا زیر سوال خواهد رفت.

اینکه به کجا منجر میشود و دنیا چه سرنوشتی پیدا خواهد کرد طبعا برمیگردد به فعالیت نیروهای پیشرو، چپ، رادیکال و انقلابی مانند حزب کمونیست کارگری؛ کاملا برمیگردد به اینکه اینها چقدر میتوانند نبض اوضاع دنیا را داشته باشند، تبیین درستی بدهند، راه و سیاست و جهت درستی در پیش بگیرند و مردم را بسیج کنند. در تاریخ هیچ چیز از پیش مقدر نیست. سیر تحولات  بالاخره به اراده برمیگردد، به اراده احزاب و نیروها که بازتابی از اراده طبقاتی است و این در واقع در گرو آن است که احزاب و نیروهای سیاسی و نیروهای مترقی – منظورم در یک سطح عمیق اجتماعی است و فقط هم حزب و سیاست نیست – از نظر فرهنگی، از نظر فعالیت  N.G.O. ها، سازمانهای مختلف، نویسندگان، هنرمندان، متفکرین، فیلمسازان، اینها چه فضایی در دنیای پس از کرونا ایجاد میکنند. این تعیین کننده است.

 قدر مسلم این است که از نظر شرایط اجتماعی، شرایط سیاسی، شرایط اقتصادی همه چیز کاملا مساعد و مهیا است برای اینکه یک پارادایم چپ و کمونیستی و سوسیالیستی در دنیا پا بگیرد. و بخصوص روشن باشد که این سوسیالیسم از آن نوعی نیست که در اردوگاه شوروی شکست خورد یا آن نوعی که مثلا اکنون چین خودش را به آن میبندد. بلکه کمونیسمی که انسان محور است، یعنی آزادی و برابری و رفاه اجتماعی انسانها محور آن است.

این را هم بگویم و بحثم را تمام کنم. این دوره در خود احزاب و نیروها و اتاق فکرهای بورژوازی و حتی در میان دولتها این بحث هست که باید معیشت مردم را تأمین کرد، تأمین معیشت همگانی. چرا این را مطرح میکنند؟ چون به بحرانی برخورده اند. همانطور که گفتم بن بستی دارند، اقتصادشان خوابیده، میخواهند به این ترتیب بالاخره این بحران را از سر بگذرانند. ولی بحث پایه ای تر از این حرفهاست. به نظر من تأمین معیشت همگانی پرچمی است که طبقه کارگر و سوسیالیستها بلند خواهند کرد. نه فقط برای دوره کرونا بلکه به عنوان یک امر همیشگی. دولتها موظفند معیشت شهروندان را مستقل از نوع کارشان یا بیکاریشان، شغلشان، درآمدشان و موقعیت اقتصادیشان تأمین کنند. بحران کرونا نشان داد که وقتی شرایط اینطور میشود دولتها باید این امر را به عهده بگیرند و نه فقط برای این شرایط. اگر همیشه چنین کاری را بکنند چنین شرایطی هم پیش نخواهد آمد.

تأمین معیشت همگانی از نظر عینی و مادی  امری کاملا ممکن است. هم بودجه اش هست هم امکاناتش هست هم ثروتش هست. بارآوری نیروی کار آنقدر هست که   ثروتی در ابعاد نجومی انباشته شده است. اگر مانعی هست مناسبات سرمایه داری است. بحث برسر اولویتهاست. بحث اینست که این ثروتها را در چه جهتی به کار میبرید، سود اندوزی و رونق سرمایه ها  یا رفع نیازهای مردم.  ثروت و امکانات مادی آنقدر وجود دارد که مردم دنیا بتوانند چندین سال کار نکنند و زندگی کنند. این کاملا ممکن است. قبلا گفتم که اگر سرمایه داری نبود این شرایط بحرانی هم پیش نمیامد. ولی اگر چنین بحرانی هست جواب این است که هم جان و هم نان. این دو راهی نیست. از نظر امکانات مادی و عینی در همین نظامهای سرمایه داری در همه جا میتوان هم جان مردم را حفظ کرد و هم نانشان را تامین کرد. بعد از دوره کرونا هم دقیقا همینطور است. اینکه سودآوری افت کرده یا بحران داریم یا بیشتر باید کار کنید و کمتر بخواهید، این تناقض خود نظم و مناسبات  کاپیتالیستی است. وگرنه نه تنها تناقضی در کار نیست بلکه شما هر چه بیشتر کار کنید و بارآوری کار بالاتر برود شما باید بتوانید کمتر کار کنید و رفاه بیشتری داشته باشید. این منطق را سوسیالیستها باید به دست بگیرند. آن شعاری که ما همیشه میگفتیم به هر کس به اندازه نیازش در دوره بحران کرونا ضرورت خود را جلوی چشم همه گذاشت. همه دیدند که جامعه باید اینطور اداره شود. وگرنه مرگ صدها هزار نفره خواهیم داشت، همانطور که امروز چنین فاجعه ای دارد اتفاق میافتد، و بر این مبنا در دنیای پس از کرونا به نظر من سوسیالیستها برای بلند کردن پرچم آرمانها و خواستها و اهداف انسانی شان زمینه گسترده ای دارند.

در هر حال دنیای بعد از کرونا دنیای متلاطمی خواهد بود. دنیایی خواهد بود که جنبشهای عظیمی در سطح جهانی علیه سیستم موجود شکل میگیرند و ما کمونیستها باید خودمان را آماده کنیم که به استقبال این دنیا برویم، نیرو جمع کنیم، نفوذ کسب کنیم و پرچم سوسیالیسم را در برابر این دنیای وحشیانه سرمایه داری برافراشته نگه داریم.

خیلی ممنونم.

حمید تقوایی

انترناسیونال 866

اینرا هم بخوانید

انتصاب پزشکیان و ادامه کابوس حکومت – حمید تقوایی

مندرج در ژورنال شماره ۷۷۵ (لینک به فایل پی دی اف نشریه ژورنال برای پیاده …