دُرشتی که میدانست برای چی می نویسد, به یاد علی اشرف درویشیان

خبر کوتاه بود و جانکاه. علی اشرف درویشیان بعد از یک دوره بیماری سخت درگذشت. زندگی او اما همه به سختی گذشت. زندگی که سراسر با فقر و زندان و شکنجه و سانسور همراه بود چرا که هیچ گاه نخواست بر سر سفره خون نشیند. از معدود نویسندگانی که خودش را “متعهد” میدانست، متعهد به انعکاس رنج و درد محرومان جامعه. فراموش شدگان. به حساب نیامدگان. آنهای که تنها به خاطر فقرشان باید له شوند.

درویشیان داستان کوتاهی دارد به نام درشتی که در کتاب به همین نام آورده شده است.داستان حکایت پسرکی است که در نیزار در یک روز بارانی میخواهد نی ببرد تا از آن قلم نی فراهم کند. اما نی ها به خون آغشته میشوند. پسرک از سوراخ نی که بریده بود در آن سوی نیزار شاهد بود که هشت مرد را تیرباران کردند و زمین سراسر خون شد. تصویری از کشتاری که درسال ٥٨ در فروگاه سنندج شد. “اولی، آن که دستش باند پیچی بود، ازجای خود تکان خورد. مشتهای گره کرده اش را به هم فشرد… پس از غرش گلوله ها همه جا خاموش شد.غوطه خورک، هراسیده، بازحمت از میان پوشالهای نی بیرون آمد، اما از صدای انفجار گلوله های که در فاصله معین، تک تک شلیک می شدند، در جای خود بی حرکت ماند….” و نی که از نیزار بریده شده بود سرمشق استاد را نمی نوشت، سر مشق دیگری بر روی کاغذ جاری می کرد :” بارها به خونمان کشیدند/ به یاد آر/ و تنها دستاورد کشتار/نانپاره بی قاتق سفره بی برکت ما بود.” قلم درویشان جز این هم نبود؛ یاد آور فقر و معترض به آن که با کشتار تدوام دادند و میدهند.

درویشیان نویسنده فقر بود. اما از فقر فضیلت نساخت. چنانکه حاکمان دوست دارند فقر موجب فضیلتی ترسیم شود که افلاطون هم نمی توانست به آن دست یابد. درویشیان انعکاس زندگی محرومان جامعه بود چون میخواست نشان دهد که این ها هم حق زندگی دارند. کتاب سالهای ابری او با تولد شروع میشود، تولدی که همراه با رنج و درد فراوان است تولدی در میان فقر مطلق اما همین تولد نوید یک زندگی است. داستان انسانی است که به جنگ مصببان فقر میرود و برای تقسیم همه چیز میجنگد.

این روزها روزنامه های رسمی حکومتی که نانپاره بی قاتق ما را همیشه به خون آلوده خواسته اند، سعی کردند با انعکاس وسیع مرگ او درویشیان را بعد از مرگ هم سانسور کنند. او را چنان معرفی میکنند که فقر برایش فضیلت محسوب میشود.و آن “نویسنده بزرگ” پر از نخوت در یاد او نوشته است هر کس که هذیان هم ببافد چون از خودش می نویسد و چون خودش واقعی است این رئالیسم است! دولت آبادی رسما در سال ٨٨ به حمایت از کسی که میخواست دوران طلایی امام را احیاء کند برخواسته بود،  دست به قلم شد وسعی کرد مقام درویشیان را خوار جلوه دهد چون خود کسی است که سرسفره خونین این حکومت بارها نشسته است و سعی کرد با منت گذاشتن در کنفرانس برلین جنایتکاران را به ما بفروشد. اما درویشیان وقتی شنید او را دعوت کردند در مراسم حکومت جلادان ترتیب داده اند شرکت کند معترضانه بر آشفته شد که چرا فکر کردند اوباید در کنار آنها بر سفره خون بنشیند.

بقول رضا رشیدی نباید گذاشت از درویشیان تصویر کوچکی بسازند. درویشیان درشتی که در دست داشت در خدمت محرومان بود و نه ستمگران. همین او را خاری در چشم حکومت کرده بود. اکنون بی شرمانه سعی دارند او را مال خود کنند. . قلم او به قول گورکی بیش از آنکه در بند چگونه نوشتن باشد در قید این بود برای چی مینویسد. دُرشتی او نمی توانست غیر از این بنویسد.

 

اینرا هم بخوانید

تداوم آوار فاجعه در معدنجوی طبس- یاشار سهندی

کارگر کمونیست 856 در چهلمین روز فاجعه کشتار کارگران در اعماق معدنی در طبس، قالیباف …