دیدار آخر با شجریان جایی برای اعتراض

جمهوری اسلامی از هر کس و هر موضوعی که بوی اعتراض و تجمع بیش از دو نفر بدهد چهار ستون اش به لرزه می افتد. درگذشت محمد رضا شجریان آن بخش از مردم را که امکانش را داشتند به جلو بیمارستانی کشاند که او در آنجا درگذشته بود. تجمع اما به همان جایی کشید که انتظارش میرفت شعار علیه حکومت و نهادهای سرکوبگرش از یگان ویژه تا صدا و سیمای حکومت.

بی شک اگر امکان و فرصتش بود بخشی بسیار وسیعی از مردم در چنین مراسمی حضور می یافتند چرا که شجریان خط خود را از حکومت سالها بود جدا کرده بود و کم و بیش در مقابل جمهوری اسلامی ایستاد تا شکلی از موسیقی جاری در متن جامعه را زنده نگه دارد و الحق به خوبی این کار را کرد. به عنوان یک شنونده کارهایش و دلبستگی به برخی از آثارش بعضا بخاطر انعکاس وقایع بیرون مانند “بیداد” که در اوج بگیر و ببندها و اعدام ها در سال 64 شاهکار اعتراضی در نوع خود بود و بعضا بخاطر برانگیختن احساس درونی مانند “نوا مرکب خوانی” و کارهایی که یادآور نوستالژیک از تاریخ معاصر بود مانند “ایران ای سرای امید” و صدای بی مانندش شایسته ستایش میدانم و اما علاوه بر اینها شخص خود او به عنوان کسی که خود را متعهد در قبال مردم میدانست و خود را صدای خس و خاشاک اعلام کرد موجب شد که اینچنین جمعیت نه صرفا “برای دیدار آخر” بلکه برغم میل حکومت و در مخالفت با حکومت خودشان را به جلو بیمارستان برسانند و فردایش در مشهد و بهشت زهرای تهران حضور یافتند. جمهوری اسلامی پیکر بی جان محمد رضا شجریان را در واقع به نوعی ربوده تا مانع شکل گیری تجمعی اعتراضی شود. در همه این سالها هر شخصیت هنرمند یا نویسنده یا شاعری که درگذشته و به درجات متفاوت در مقابل حکومت بوده مردم به هر شکل شده یادش را پاس داشتند و این پاس داشت ها مخالفت با حکومتی است که با هر چه بوی هنر و تمدن میدهد دشمن است. کار مزدوران رژیم از فردای دفن پیکر شجریان افزوده خواهد شد و مزار او به مکانی اعتراضی تبدیل خواهد شد.

این حکومت از پیکر بی جان این اشخاص حتی از مزار ایشان هراس دارد. بالای سر مزار شاملو دوربین گذاشته اند؛ بدون اغراق ایستادن بر سر مزار او بیش از پنج تا ده دقیقه شود سروکله “مزدوران لباس شخصی” پیدا میشود و بخصوص اینکه بیش از دو نفر بر سر مزار ایستاده باشید. این یعنی اینکه برای مزار شاملو بیست و چهار ساعته به پا گذاشته اند! تلاشی مذبوحانه چرا که هر کوچه و خیابان مکانی است برای اعتراض. جمهوری اسلامی بهتر از هر کسی میداند که روی چه بشکه باروتی نشسته است که دیدار آخر با هنرمند را کبریت بر انبار باروت قلمداد میکند.

اینرا هم بخوانید

گفتمان چپ کف خیابان؛ تولید عالی/ سفره خالی- یاشار سهندی

کارگر کمونیست ۸۶۳ یکشنبه دوم دی ماه، بیش از هزار کارگر ارکان ثالث و پشتیبانی …