خامنه ای با سَر دارد به سمت سرنوشت معمر قذافی، خود را هدایت میکند.
آن شادروان هم حتی در لحظه که زیر پلی تنها و بی کس گیر افتاده بود داد میزد:” شما حق ندارید با من این رفتار را بکنید!” تا دو روز قبلش هم که مدعی بود معترضان هیچی نیستند. هیتلر هم تا قبل از اینکه درب اتاق را روی ژنرالهایش ببندد و تیری در مغز خود خالی کند، فرمان جابجایی لشکرهای ارتش از هم پاشیده را میداد و ژنرالها را تهدید میکرد به جرم خیانت خواهد کشت اگر عقب نشینی کنند.
خامنه ای به ذوب شدگان در ولایت اش که کار را تمام شده یافته اند تشر زده: ” آن کسانی که تسلیم می شوند دچار سختی می شوند. تسلیم باعث عقب رفت است.” و به ایشان دلداری داده: “غلط بکند کسی حتی به کَندن درخت جمهوری اسلامی فکر کند.”
اما خود خامنه ای بهتر از هر کسی میداند که درخت گندیده نه تنها جمهوری اسلامی بلکه خود اسلام که لانه مارهای سمی است، جا کن شده. بواسطه باور توده مردم به قدرت خود، آتش به جان حکومت الله بر روی زمین افتاده. از کودک دبستانی تا زنان و مردان مسن در خیابانها مرگ حکومت اسلامی را فریاد میکنند.
یک بابایی به اسم حسین ثنایی نژاد خطاب به اصلاح طلبان حکومتی نوشته الان دقیقا کجائید؟ ” آنچه در حال رخ دادن است یک مسئله جزئی نیست و فراتر از یک اغتشاش است و فراتر از توطئه دشمن خارجی و مطالباتی که مطرح میشوند جدیتر از آن هستند که به فردا حواله داده شوند.” آن مثلا نویسنده اصولگرا فاتحه جمهوری اسلامی را پیشاپیش خوانده است.
و خامنه ای هر روز بیشتر از روز قبل خود را در تنگنا و تنها می یابد.
سرنوشتی مانند هیتلریا معمر قذافی؟ این گونه پایان را، دیکتاتورها خود برای خود رقم می زنند.