در پایان حکومت پهلوی دوم خود محمد رضا پهلوی هم رسما “صدای انقلاب مردم را شنید”.
شاه هر چند در اواخر سلطنتش بعد از حکومت های نظامی و سرکوب ها و زندان و شکنجه و اعدام مجبور شده بود “زندانی در بند سابق خودش یعنی شاپور بختیار” را به نخست وزیری برگزیند، ولی از نظر تاریخی خیلی دیر شده بود. در آن زمان پاسخ مردم این بود که “ما میگیم شاه نمیخوایم ، نخست وزیر عوض میشه”، شاید اگر دو سال قبل از آن زندانیان سیاسی را آزاد، اعدام را ممنوع، احزاب را آزاد و… می کرد، سرنوشت مردم ایران به شکلی دیگر رقم می خورد.
اما شاه تنها حزب خود ساخته رستاخیز را هم ممنوع کرد. حزبی که خودش گفته بود ” همه باید عضو این حزب شوید یا از ایران بروید”! و به زندان و شکنجه و اعدام ادامه داد، و خودش عملا و بدین گونه قبل از هر کس باعث و بانی انقلاب ضد سلطنتی مردم شد.
در آن زمان از طرفی چون غرب و جهان سرمایه داری به این نتیجه رسیدند که شاه دیگر نمی تواند ادامه دهد و بالاجبار رفتنی است، و هر چه بیشتر سرکوب کند خشم بیشتر مردم را با خود خواهد داشت و زبانه های انقلاب شعله ورتر خواهد شد، و انقلاب روز به روز به چپ خواهد چرخید و چپ جامعه و در راسش جنبش فدائی در آن زمان با اینکه خیلی ضعیف بود ولی رشد سریع خواهد کرد.
در آن زمان در خیابانها هنوز شعارهای اقتصادی و عدالت اجتماعی می چربید و “درود بر مجاهد، سلام بر فدائی” چشمگیرتر از “الله اکبر، خمینی رهبر بود”. البته مجاهد آن زمان هم چندان رنگ و لعاب مذهبی نداشت.
اینجا بود که سران غربی با کنفرانس گوادلوپ توانستند از خمینی یعنی یک ملای خرسوار و آخوند کپک زده و مرتجعی که تا قبل تر ها در گوشه ی حجره ها و حوزه ها پلکیده و در عراق تبعید بود و تا آن زمان چندان توده ای و شناخته شده و مطرح هم نبود را از ترس شوروی و به اصطلاح کمونیست موجود، و چپ آن زمان، و به کمک آیت الله بی بی سی او را در ماه ببرند، و زیر درخت سیب در نوفل لوشاتو بر او نورافکن بتابانند، و از او یک رهبر انقلاب بتراشند!
خمینی را غرب ظرف چند ماه از ترس انقلاب واقعی مردم به رهبر میلیونی تبدیل کردند تا انقلاب را سرکوب کنند، و او علیرغم ظاهر بی سواد، خیلی هم حساب شده کار می کرد. ( به قول خودش خدعه کرد و نقشه قتل عام کمونیست ها را از همان اول در سرداشت) ولی رو به بیرون حرف های ظاهر فریبی می زد که از حرف های رضا پهلوی تحصیل کرده ی غرب در امروز هم قشنگ تر بود. به طور مثال خمینی می گفت “لاکن کمونیست ها هم آزادند”، و یا “خانه را مجانی می کنیم”، و یا “آب و برق را مجانی می کنیم”. ” “آخوندها به حوزه ها خواهند رفت”. “من یک طلبه ای بیش نیستم” و … که حرف های رضا پهلوی در امروز و این موارد از خمینی آن زمان هم عقب تر هست.
این زمان گویا باز تاریخ درحال تکرار شدن است. دوباره هر وقت جنبش انقلابی و سرنگونی طلبانه مردم وارد فازی جدید و حساس می شود و سنگری جدید را فتح می کند باز مدیای طبقه حاکم برای حفظ نظام سرمایه و سرکوب و استثمار، رضا پهلوی را جلو می اندازند تا از او آلترناتیو رژیم اسلامی بسازند. رضا پهلوی هر چند خود بارها گفته که این کاره نیست، و عملا هم ثابت کرده که جربزه اش را هم ندارد. ولی جریانات و افراد و سازمان های بورژوازی آنقدر عقب مانده، پخمه، و بی برنامه، بی رهبر و غیر متشکل و بدون حزب و سازمان هستند که اکثرا به این نتیجه رسیده اند که رضا پهلوی بهترین گزینه، انتخاب و آلترناتیو آنهاست. از جمهوری خواه و لیبرال و به اصطلاح دموکرات، تا حتی بخشی از چپ سابق.
این بخش از چپ هم که بی عمل، بی برنامه، بی تاثیر، بی حرکت، و بی حزب و تشکیلات هست و خودش هم چشم اندازی برای آینده ندارد، و به جای تغییر جامعه ادای تفسیر آن را دارد و حتی به گروه فشاری هم نتوانسته تبدیل شود! به این طیف از اپوزیسیون بورژوازی پیوسته و راهی جز رضا پهلوی نمی بیند.
این چپ نمی بیند که جامعه چپ، و خواسته ها هم رادیکال هست و به همین دلیل هست که باز طبقه حاکم به دست و پا افتاده است. این چپ نمی بیند که اعتراضات و اعتصابات هر روزه در ایران از معلمان و بازنشستگان و پرستاران و مالباختگان، از کارگران هفت تپه تا پتروشیمی، از نفت تا واحد و … همه خواسته هایی چپ و رادیکال هستند و اکثرا چپ ها پشت سازماندهی این اعتراضات و اعتصابات هستند، چه فردی و چه تشکیلاتی. و رضا پهلوی و طرفدارانش هم کوچکترین نقشی در سازماندهی و به وجود آوردن این اعتراضات و اعتصابات ندارند. و مدعی هم نیستند.
از همه مهمتر چپ حتی اگر ضعیف هم بود (که نیست) و حزبی هم نداشت که دارد، باید اولین افراد و اولین تشکل های چپ مشغول ساختن آلترناتیو سوسیالیستی خود می شدند و به دنبال ساختن حزب و سازمان و آلترناتیو سوسیالیستی خود می شدند و نه اینکه به لشکر آلترناتیو بورژوازی و شاهزاده بی تاج و تخت تبدیل شوند! شاهزاده ای که خود مدعی رهبری نیست، سخنران ماهری هم نیست و هر چند ماه یک بار در نطق بیست دقیقه ای که با صلاحدید مشاورین نوشته و تمرین شده، باز هم در بیان و خواندنش شش بار تپق می زند!. البته تقصیر هم ندارد چون خودش تا حدودی متوجه شده که گذشته را نمی شود به عنوان آینده به مردم فروخت! . در نگاه خیلی از مردم هم آقازاده بودن، خانزاده و امامزاده و آخوند زاده بودن با شاهزاده بودن تفاوت چندانی ندارد. چون همه از ثمره دسترنج مردم می خورند و نه کار و زحمت خود. به ویژه ایشان که حتی یک روز هم در زندگی شخصی اش کار نکرده، بلکه از ثروت بادآورده و غارت شده از مردم ارتزاق کرده است.
با این همه رضا پهلوی اگر فردی جدی بود می توانست در سیاست خیلی جدی تر وارد شده و عمل کند. و تاثیرگذارتر هم باشد. به طور مثال ایشان که مدعی دموکراسی و حقوق بشر و آزادی احزاب هست. می توانست به راحتی در یک کنفرانس مطبوعاتی که امکانات دولتی و غیر دولتی طبقات حاکم برایش بسیج می کنند، رسما بگوید من از امروز زندان و شکنجه و اعدام دوران پدر و پدر بزرگم را محکوم می کنم. من حزب دموکرات ایران را تاسیس کرده ام و این هم برنامه، بیانیه و منشور آن، و “مردم به این حزب بپیوندید”. حتما نیروی بیشتری دور او جمع می شدند.
رضا پهلوی تناقض در خود است، ایشان می گوید جمهوری را بر سلطنت ترجیح می دهد، ولی چهل سال پیش که سوگند پادشاهی خورده را هنوز پس نگرفته!، هم شاه هست و هم نیست، هم جمهوری خواه هست و هم نیست. هم شاه اللهی ها و فرشگردی ها و شورای گزاری ها را قبول دارد و هم ندارد. هم ظاهرا طرفدار دموکراسی هست و هم تناقض آن را با سلطنت موروثی و نرینه سالاری به ویژه دوران پهلوی ها را نمی تواند پاسخگو باشد ،شاه اللهی های شبه فاشیست را نه تایید می کند و نه محکوم! زندان و شکنجه و اعدام دوران پهلوی ها را نه تایید می کند و نه محکوم! ایشان ظاهرا با زندان و شکنجه و اعدام مخالف است ولی تا کنون یک مورد زندان و شکنجه و اعدام دوران پهلوی ها و جنایات ساواک را محکوم نکرده است! این شفافیت و صراحت را ندارد که بگوید زندان و شکنجه و اعدام خوب نداریم. چه شاه، چه خمینی و چه استالین. در صورتیکه در سیاست شفافیت لازم هست و یک بام و دو هوا نمی شود.
ولی علیرغم همه ی این ها در کل بورژوازی ایران آنچنان بی عرضه، پخمه، بی حزب و بی رهبر و بی شخصیت هست که هنوز رضا پهلوی انتخاب اولش خواهد بود.
طبیعی هست که جامعه دارای گرایشات، تفکرات، طبقات و جنبش های مختلف و متفاوتی هست که منافع متفاوتی را نمایندگی می کند و به همین دلیل احزاب متفاوت در جامعه شکل می گیرد. جامعه ایران آبستن تحولات عظیمی هست. به همین دلیل افرادی که دارای تفکرات و گرایش ها و جنبش های مختلفی هستند باید هر چه زودتر به احزاب مورد نظر خود بپیوندند. و اگر چنین حزبی وجود ندارد در صدد ساختن آن باشند. هر چند سخت است، ولی غیر ممکن نیست. متاسفانه سنت حزب ستیزی و حزب گریزی که میراث دو نظام پهلوی و اسلامی هست در خیلی از به اصطلاح روشنفکران ما از چپ تا راست نیز رسوخ کرده است. و هنوز ” افتخار می کنند که به هیچ حزب و گروهی وابسته نیستند” که در جوامع مدرن و امروزی این “افتخار” اوج عقب ماندگی را می رساند.
در مورد شعار “رضا شاه روحت شاد”
طرفداران رضا پهلوی خیلی سعی کرده اند که این شعار را بزرگ و یا در مورد آن غلو کنند. خارج از اینکه برخی براین باورند که این شعار ساخته بخشی از خود رژیم و پاسداران آن هست تا مبارزات مردم را به انحراف بکشاند. اما ما فرض را بر این می گذاریم که چنین نیست. همانطور که در بالا اشاره شد مردم به گرایشات و تفکرات و جنبش های متفاوتی تعلق دارند و طبیعی هست که درصدی هم طرفدار رضا پهلوی باشند و به نفع ایشان شعار بدهند. اولا که این شعار “رضا شاه” را خطاب قرار می دهد و نه رضا پهلوی را. ثانیا از ده ها هزار نفری که در ده ها شهر در سالهای اخیر به خیابانها ریخته اند حتی پنج در صد هم شعار “رضا شاه روحت شاد” را نداده اند و تازه این شعار هم دلیلش ضد آخوند بودن رضا شاه بوده و نه اینکه مردم طرفدار رضا پهلوی و نظام پادشاهی شده اند. حتی در خارج کشور هم که مردم آزادند در تظاهرات چند صد نفره و چند هزار نفره ای که تا کنون در خارج و به طور مثال در تورنتو داشته ایم چند ده نفری بیشتر این شعار را نداده اند. در همین آکسیون پنجم جون در تورنتو که حدود 500 نفر شرکت کرده بودند یک مورد یکی این شعار را مطرح کرد و تعداد پاسخ ها زیر ده نفر بود. ثالثا رضا پهلوی خودش و پدرش هر دو برعکس رضا شاه “مذهبی و خرافی و اهل مکه و زیارت مشهد” بودند و بارها ابوالفضل پدرش را از اسب نجات داده بود. و خودش هم هنوز به اسلام و آخوند خوب باور دارد و در مراسم ازدواجش هم عقد اسلامی کرده است! این یک واقعیت است که مردمی که علیه یک نظام مذهبی، خرافی، اسلامی قیام کنند دیگر تن به “اسلام خوب” نخواهند داد. وگرنه مجاهد از رضا پهلوی پول بیشتر و سازماندهی بهتری دارد.
مورد دیگر اینکه هنوز دولت های غربی برعکس پایان حکومت پهلوی کاملا از رژیم اسلامی ناامید نشده اند. و از این مهمتر خمینی چون بر توهم توده های مذهبی سوار بود درصد بالایی از جامعه را توانسته بود پشت سر خود بسیج کند و برعکس رضا پهلوی درصد خیلی پایین از مردم و آنهم با شرط و شروط پشت سر خود دارد. مورد دیگر اینکه خمینی با داشتن آخوندها و مسجد و منبر و محراب از هر کوره ده تا شهرهای بزرگ مانند یک حزب جدی سیاسی کار می کرد. و رضا پهلوی حتی همه حزب کوچک مشروطه هم که اساسش پادشاهی خواه هست و فعلا بی پادشاه مانده را هم به صورت جدی با خود ندارد.
آخرین مورداینکه رضا پهلوی حتی اگر به پشتوانه بالا ئی ها و طبقات و دولت ها و مدیای حاکم هم به قدرت برسد، به سادگی نمی تواند مانند خمینی جامعه را مرعوب و منکوب کند. خمینی در اوایل قدرت حمایت میلیونی مردم را داشت و بر توهم مذهبی مردم سوار بود. تا توانست هزاران نفر را به جرم منافق و کمونیست و کافر و بی دین و بهائی قتل عام کند. با این حال نزدیک به سه سال طول کشید تا توانست جامعه را مرعوب و منکوب کرده و دیکتاتوری آریامهری را دوباره تا حدودی باز سازی کند. و آن هم با ده ها برابر زندان و شکنجه و اعدامی که در دوران شاه بود. رضا پهلوی با حمایت 5 تا ده درصدی مردم اولا نمی تواند به سادگی به جرم بی وطن و خیانت به آب و خاک و مرز پرگهر و جدائی طلب و پرچم سه رنگ و کوروش کبیر و … به جامعه خون بپاشد و شکنجه و اعدام راه بیندازد . و بعد هم اگر برای خمینی 3 سال طول کشید، برای رضا پهلوی چنین پروسه ای ده سال طول خواهد کشید و در همان شش ماه اول چپ جامعه و به ویژه حزب کمونیست کارگری از آنچنان توان و قدرت و پایگاه توده و مردمی برقرار هست که چنین اجازه ای را نه تنها به رضا پهلوی بلکه به هیچ آلترناتیو بورژوائی نخواهدداد.
کلام آخر اینکه من همان روز اول گفتم که به نظر من این کنفرانس رضا پهلوی هم مانند موارد قبلی چند روزی بیشتر گرد وخاک به پا نخواهد کرد و طول نخواهد کشید. درست است که 14 تا از مدیای طبقه حاکم هم زمان و به طور زنده و حساب شده برنامه را پخش کردند و باز ممکن است مدتی تلویزیون هایی که از پادشاهی عربستان تا دولت فخیمه انگلستان بودجه میگیرند بنا به دستور آن را باد بزنند ولی همانقدر که فرش گرد موفق بود و یا شورای مدیریت گذار و یا دیگری این مورد هم موفق خواهد بود. عملا همین چند روز دیدیم که “کوه باز هم موش زایید”!
بابک یزدی
11 جون 2022