روایت واقعی را میلیون‌ها نفر زیستند- ناصر اصغری

ظاهرا قرار است با چسباندن دو برچسب “جامعه‌شناس” و “داخل کشور” به هر متنی، آن نوشته به خودی خود اعتبار پیدا کند. داروین صبوری هم با همین ترفند آمده و اعلام کرده که می‌خواهد “روایت منصفانه ای” از شاه و انقلاب ۵۷ بدهد. “منصفانه” البته در قاموس این طیف یعنی شاه مظلوم بود، ملت نادان بودند، ساواک کار خاصی نکرد، و تقصیر همه چیز هم گردن “چپ‌های سبیل زرد” است. می‌گوید شاه می‌خواست آزادی بدهد، اما پشت دروازه‌های سیاست “بوی سیر ارتجاع و پیاز سیاهی” می‌آمد. کسی نیست از ایشان بپرسد، خب چرا این شاه روشنفکرِ آزادیخواه، اجازه نداد مردم خودشان انتخاب کنند که همان سیر و پیاز را بخرند یا نخرند؟! اگر آن “ائتلاف سیر و پیاز” شکل نگرفت، دلیلش همین بود که جلادان ساواک و رکن ۲ نگذاشتند. جامعه ای که با شکنجه و خفقان نفس می‌کشد، انتخاب آزادانه اش فقط یک چیز است: انفجار.

صاحب قلم ما طوری حرف می‌زند که انگار مردم ایران قربانی تبلیغات “رادیکال های روی مبل راحتی” در غرب شدند! لابد ارتش شاهنشاهی هم در ۱۷ شهریور مردم را با گل های میخک پذیرایی کرد و آن کوه جنازه، افسانه آبراهامیان است. لابد زندان قزل قلعه هم در واقع خوابگاه دانشجویی بود و ساواک یک باشگاه فرهنگی. بعد هم شاه را کشف تازه ای معرفی می‌کند: “او گفت صدای انقلاب شما را شنیدم!” انگار این جمله را باید به عنوان نقطه اوج دموکراسی در تاریخ ایران قاب گرفت. شاهی که ۳۷ سال دهان ها را دوخت، وقتی مجبور شد چمدانش را ببندد، تازه گوشش باز شد! این اسمش نه تولد ملت است و نه ظهور مفهوم مردم؛ این صرفا لحظه خداحافظی یک دیکتاتور بود.

انقلاب ۵۷ اگر نتیجه “ایده پهلوی” بود، پس لابد سقوط فرانسه هم نتیجه ایده لوئی شانزدهم بود! تاریخ را نمی‌شود اینطور وارونه خواند. روایت واقعی را میلیون ها نفر با پوست و گوشتشان زیستند. با زندان و شکنجه، با گورهای دسته جمعی، با خون در خیابان. و آن روایت، نه افسانه بود و نه شعر؛ بلکه تجربه ای بود که هر نسل بعدی هم بهایش را داده و هنوز می‌دهد. ۲ سپتامبر ۲۰۲۵

اینرا هم بخوانید

شناسایی و ترسیم چپ محافظه‌کار: چرا برخی سوسیالیست‌ها شبیه راست‌ها سخن می‌گویند؟ ترجمه ناصر اصغری

مقدمه: این مطلب را چت جی پی تی ترجمه کرده است. خواندن انگلیسی آن، البته …