بعد از مراسم  محمد یگانه!

وقتی مراسم محمد یگانه رادر برلین با چشمان اشک بار / دل شکسته با ذهن به هم ریخته و پر از سوال  برای باز گشت به خانه ترک میکردم حسرت جدایی همچون چاقو تیز قلبم را می شکافت  و درد را در وجودم  گسترده تر و مرا متاثر می ساخت
وجود رفقا عزیز که در این مراسم می دیدم و  دو باره باید ترکش می کردم  رفقایی  بسیار عزیز  و گران  که هر کدام  دریای  از  تاریخ معنوی و ارزشمند یک جنبش اعظیمند. دوریشان ساده نیست
  رفقای خوب و فداکار ! رفقای خوب و واقعا انسان یعنی به معنای  واقعی انسان بودند ! رفقایی زلال و روشن  بدور از هر گونه آلوده گی !
 رفقای که نه قدرت طلبند و نه انتقامجو!
 هر کدام از این  رفقا را که بغل می کردم  احساس آرامش و شوق  مبارزه  در وجودم چند برابر می شد.
اما درد من از جدایی هاست
  که  خود من  هم  در آن دخیل  بودم!
 مرگ محمد  یگانه  برای من  یک  شوک  بود
چون من و محمد یگانه  زمانی  همچون  دو برادر  واقعی  در کنار هم بودیم  اما اختلافات سیاسی بین ما فاصله  انداخت و باعث شد که  از هم بسیار دور شویم
امیدوارم این نوشته را توبه نامه تلقی نکنید  بلکه بعنوان یک پیام سیاسی  برای دوباره باهم بودند جدی  بگیرید  در طول چند سال گدشته  ما  رفقای خوب و با ارزشی را  از دست دادیم و هیچ  اختلافی سیاسی مانع  ریختن اشک در چشمان پر درد مان  برای رفتنشان  نشد،  علرغم هر اختلاف نظر و جدایی/ خاطرها  تلخ  و شیرین در ذهنمان  کلیک  می خورد  و  ما را در دریای  حسرت و درد جدایی و مرگشان غرق  می کند
ما حزب کمونیست کارگریها ، و حکمتی ها،  حزب کمونیستیها  تاریخ  زیبا و با شکوهی با هم داریم
تاریخی تاثیر گذار و  فداکاریهای  بی نهایت   با ارزشی با هم داشتیم،  صیمیت و عشق  به همدیگر!
اهداف با ارزش و  پر از عشق  به انسانیت
شوق امید  در تلاشمان  برای ساختن یک  جامعه  انسانی  که امید  زندگیمان  شده بود و هست   در ذهنمان حک شد است.
و از مهمتر  هدفمان  ساختن  یک  دنیای  انسانی ست
رفقا :
هدف از این چند سطر تنها بار عاطفی جدایی ها نیست  بلکه یک پیام سیاسی است برای دو باره باهم بودند
به همه انسانهایی ست
که قلبشان  برای  کودکان خیابانی/ کودکان کار/  برای زنان  در دام تن فروشی  گرفتار آمد/ برای  کارگران  له شده زیر بار استثمار  و ده ها درد  دیگه ! برای یک نظام شوارائی
وقت آن رسید که همه ما دوباره همان تبر تیز و  محکمی شویم برای قیچه کردن زنجیر های بردگی در ایران
همان قدرت برای ساختن جامعه  برابر  و انسانی! عاشقانه دست گرمتان را می فشارم  برای دو باره یکی شدند،
منم عاشق
مست عشقم
دست تنما دارم سویت ای رفیق
بیا تا در کنار هم
بادلی پر از عشق  بنشینم
تا بیاید باران
تا شود طغیان
آنگاه؛   همراه امواج
بسوی سرزمین   های نا شناخته
آوازها یمان را بخوائیم
عاشق تر از همیشه.
شمی صلواتی

اینرا هم بخوانید

قصاوتم می کنند- شمی صلواتی

بدون اینکه حتی یک چای تلخ و شیرین با من نوشیده باشند… و من بی‌اعتنا …