“چهل سال پیش وقتی پا به عرصه علم اقتصاد گذاشتم، سوالهایی بزرگ مرتبط با آرزوهایی بزرگتر در سر داشتم. با اشتیاق میخواستم بدانم چگونه میتوان به یک کشور توسعه یافته تبدیل شد.” این سخنان مسعود نیلی یک اقتصاددان اسلامی است، که تمام این مدت در خدمت حکومت اسلامی بوده و هست که چندی پیش در دعواهای میان باندهای سیاه حکومت اجبارا بازنشسته اش کردند. هفته پیش به ” پاس چهار دهه آموزش اقتصاد و سیاستگذاری اقتصادی، لوح و نشان امینالضرب دریافت کرد.” امین الضرب از اولین تجار به معنای امروزی اش بوده که “اتاق تجارت” را سازمان میدهد و چون امین پادشاه قاجار محسوب میشده ضرب سکه را به ایشان سپرده بودند. و حالا اقتصاددانانی که سالهاست عصای دست جمهوری اسلامی بودند، به همه کسانی که یک جورهایی در بسط و گسترش صنعت به همراه استثمار، از خود امین الضرب تا به امروز نقش داشتند نشانی به این نام به سینه همدیگر می چسبانند. مسعود نیلی یکی از ایشان است که مفتخر شده این نشان را دریافت کند. مبارک ایشان باشد!
بهرحال ایشان با رویای “کشور توسعه یافته” ، که یک زمانی در این رویابافی در پی شکل گیری “ژاپن اسلامی” بودند، چون به آن نرسیدند “اقتصاد چین” قبله آمالشان شد، این نشد و در آرزوی “پیشرفت اقتصادی هند” ماندند؛ حسرت زده به برزیل و کره جنوبی و سنگاپور و امارات و … زل زدند و چون همه اینها دست نیافتنی شد، به ترکیه اردوغانی هم راضی شدند. به همه این رویا پردازی ها یک جورهایی در سخنان جناب مسعود نیلی به هنگام دریافت جایزه اشاره شده است: ” در مسیر شکلگیری و تحولات رویاهایم، توسعه یافتگی کشورم را در گاز با قطر، در نفت با عربستان، در توریسم و صنعت با ترکیه و در موقعیت ممتاز جغرافیایی با امارات به عنوان کشورهایی که هرکدام بهطور منفرد فقط یکی از مواهب ما را دارند، مورد سنجش و ارزیابی قرار میدادم….” و ظاهرا اگر ایران اسلامی ایشان “در مسیر توسعه” درست و با برنامه پیش میرفت الان به ” بزرگترین خودروساز و بزرگترین سازنده لوازم خانگی و ماشینآلات و تجهیزات در منطقه ” در صنعت و توریسم جلوتر از ترکیه، در گاز و نفت همپای قطر و عربستان، و با محاسبات ایشان ، ”ما ( این ما یعنی همه اندیشههای برجسته اقتصادی به اضافه حاکمان ستمگر) میتوانستهایم در مجموع، حدود ۳۵۰ میلیارد دلار صادرات و تولید ناخالص داخلی در حدود ۱۲۰۰ میلیارد دلار داشته باشیم. تحقق تورم ۳ درصد و نرخ بیکاری در همین حدود و رشد اقتصادی بیش از ۵ درصدی آرزوهایی خیالی تلقی نمیشده است.” و گویا در چنین اقتصادی که ایشان در رویای خود داشتند: “فقر و بیکاری از کشور رخت بر میبست و بیمعنی میشد؛ دیگر کودکی زباله گردی نمیکرد؛ آن جوان رعنا، کولبری نمیکرد؛ آن آموزگار سختکوش، مسافرکشی نمیکرد و آن بانوی زحمتکش، از فشار فقر به مرگ دستهجمعی خانوادهاش رو نمیآورد.”
اما نتیجه؛ ایشان غم زده و بغض آلود فرمودند: “وقتی چشمهایم را باز میکنم و به اطرافم مینگرم، سیل غمها به قلبم هجوم میآورد. آخر چطور ممکن است کشوری تا این اندازه ثروتمند، اینگونه فقیر باشد؟” ایشان همه تقصیرات را گردن باندهای رقیب انداخته اند چرا که ایشان در سال 96 از “ابرچالش” گفته اند و هشدار داده اند به مرگ “مادر عزیز، ایران نزدیکتر شده ایم” و هشدار میدهند: ” …در مسیر این مرگ تدریجی، سیاستمداران ما چه جشنها و شادمانیها که در کنار این بیمار درحال احتزار برگزار نکنند و چه صدآفرینها که به موفقیتهای خود نگویند و از همه بدتر دو گروهی هستند که یک گروه به غارت منابع باقیمانده مشغول است و دیگری با جهل و تعصب، مسیر رو به مرگ را تسریع میکند. بدترین نوع شکست حکمرانی، شکست در تشخیص موقعیت است.”
یک نکته است که نه تنها ایشان بلکه کل اقتصاددانانی که زیر بغل هم هنداونه میگذارند و خود را “اندیشه های برجسته اقتصادی” میخوانند این است که تحقق همه رویاهای ایشان تماماٌ بر دوش مردم زحمتکشی که زیر “چرخ دنده های توسعه” مد نظر ایشان له میشوند، ممکن میگردد. رویاهای مسعود نیلی نوعی به زبان بشری یعنی افزایش سود سرمایه با تضمین کارگر ارزان و خاموش، که هر دو اینها با سرکوب خشن دولتهای بورژوایی ممکن گشته و میگردد.
کافی است به خدمات جناب نیلی در جمهوری اسلامی نگاهی بیندازیم تا موضوع روشن شود. از جمله کارهای ایشان همکاری در تدوین برنامه اول توسعه پنج ساله جمهوری اسلامی در زمان بُرو و بیایی سردارسازندگی، ستون خیمه نظام علی اکبر هاشمی رفسنجانی است که ثمره دردناک آن را ما کارگران با گوشت و پوست و استخوان خود تجربه کردیم. سیاستهای “تعدیل نیروی وسیع” کارگران که همراه با سرکوب خشونت بار در دهه هفتاد در راستای قوانین توسعه ممکن گردید، نمونه اش کارگران کفش ملی. از بین بردن استخدام رسمی و تبدیل کردن کارگران به کارگران پیمانی و قراردادی با قراردادهای یکماهه و سفید امضا. توسعه “شرکتهای پیمانکاری تامین نیرو” که چیزی نبوده و نیستند جز شرکتهای چپاول دستمزد کارگران.
“ایفای نقش” مسعود نیلی در تدوین برنامه سوم توسعه در زمان “دولت اصلاحات خاتمی”، هم نمونه ای روشن از آن چه بر سر ما کارگران خراب شد می باشد. برنامه ای که منجر به کاهش شدید خدمات بیمه ای و پولی کردن بسیاری از خدمات درمانی به عنوان بیمه تکمیلی، که عملا از حقوق کارگر دوبار حق بیمه کسر میگردد بدون آنکه خدمات ارائه شده بهتر و وسیعتر شده باشد. در راستای همین قانون، تصویب قانون معافیت کارگاههای زیر 5 نفر، بعد زیر 10 نفر از قانون کار به تصویب دولت اصلاحات و مجلس رسید. طبق ماده 48 قانون سوم توسعه، تسریع در اخراج کارگران “اتباع بیگانه”، یعنی کارگران افغانستانی، از کشور تحت عنوان “جمع آوری” این کارگران پیش بینی میگردد.
زمینه چینی برای غارت تمام عیار توسط باند خامنه ای در تبصره های ماده 58 قانون برنامه توسعه سوم، با معاف کردن کامل همه “نهادهایی” که خمینی بنیاد گذارده بود، مانند “بنیاد مستضعفان” که زیر نظر خامنه ای هم هست و یا نهادهایی که زیر نظر خامنه ای شکل گرفته است، که یکی از مشهورترین آنها “ستاد اجرایی حضرت امام” است و همچنین معافیت کلیه نیروهای مسلح از پرداخت مالیات. و تامین و تضمین تقویت نیروهای سرکوبگری مانند بسیج با بودجه ها و امکانات بیشماری که برای این نیروی سرکوبگر در نظر گرفته شده بود و اکنون سر به فلک زده است.
تخصیص بودجه های نجومی طبق ماده 159 این قانون “برای اعتلای معرفت دینی و قرآنی و بهره گیری” از نکبت “اندیشه های” خمینی و خامنه ای” در تحکیم مبانی فکری ارزشهای انقلاب اسلامی و فرهنگ جهاد و شهادت در جامعه، به ویژه در جوانان و نوجوانان…”؛ و یا وزارت ارشاد حکومت طبق بند “د” ماده 159 قانون فوق، موظف شده “تسهیلات ویژه” برای ترویج فرهنگ سرکوب جامعه، تحت عنوان “ایثار و شهادت” در نظر گیرد. و میتوان به بندهای مربوط به توسعه مساجد، این ارگانهای تحمیق و ترویج خرافات و سرکوب از شهرهای بزرگ تا دورترین روستاهای کشور اشاره کرد؛ و… همین قدر اشاره به قانونهای کذایی توسعه و آخرین آن، قانون توسعه هفتم که هجوم بی رحمانه ای را به سطح معیشت و زندگی کارگران و بازنشستگان را قانونی کرد به اندازه کافی نشان میدهد، رویاهای اقتصاددانی که رویای ژاپن اسلامی اش بر باد رفته چگونه رویای خانمان سوزی بوده و هست.
جناب مسعود نیلی در انتهای سخنان خود به هنگام دریافت نشان امین الضرب تاکید کردند:” بخش خصوصی، دانشگاهیان و کارشناسان مستقل، باید به جد به مرگ تدریجی این مادر بیندیشند و برای آن کاری کنند. یک یک ما برای اهمال و بیمسئولیتی احتمالی در قبال این فردای نگران کننده، مورد سوال آیندگانی قرار خواهیم گرفت که اکنون هیچ توان و اختیاری در ساختن فردای خود ندارند. ما البته چارهای جز تلاش برای ساختن آینده نداریم. فردا همانی خواهد بود که خودمان میسازیم.” فردایی که ایشان میخواهند بسازند اصلا چیزی بهتر از امروز ما نیست. تجربه کردیم؛ دولت اعتدال، اصلاحات و سازندگی را دیدیم.
رویاهای اقتصاددانان ثمری جز فلاکت و آوار شدن مصیبت بر سر 99 درصد جامعه نیست. ساختن فردا را باید از دست امثال مسعود نیلی ها در آورد. فردای بهتر که خودمان میسازیم تنها با سرنگونی جمهوری اسلامی توسط انقلاب ممکن است. فردایی که در آن، در ایران آنزمان هدف تنها معیشت و منزلت مردمانی است که با کار و تلاش خود زندگی را شکل میدهند. ایران وقتی خوشبخت خواهد شد و ساخته میشود که بیش از هر چیز خوشبختی و رفاه مردمان ساکن آن تضمین شده باشد، این چیزی است که اصلا در رویاهای اقتصاددانانی که به فکر تضمین سود سرمایه هستند، نیست و نخواهد بود و اساسا غلط و خطرناک می دانند چون “مدیریت منابع محدود” را تنها در این میدانند که هر چه بیشتر عرصه زندگی را به افراد کارکن جامعه تنگ کرد.
کنترل زندگی اما باید در دست کسانی باشد که زندگی را می آفرینند. رویایی که آنها دارند بسیار انسانی و شریف است و بقول شاعر ( لنگستون هیوز): “من در روياي خود دنيايي را ميبينم که در آن/ همگان راه گرامي ِ آزادی را ميشناسند/حسد جان را نمي گزد/ و طمع روزگار را بر ما سياه نميکند./ من در رويای خود دنيايی را ميبينم که در آن/ سياه يا سفيد/ از هر نژادی که هستی/ از نعمتهای گسترهی زمين سهم ميبرد/ هر انسانی آزاد است/ شوربختی از شرم سر به زير ميافکند/ و شادی همچون مرواريدی گران قيمت/ نيازهای تمامی ِ بشريت را برمیآورد.” و این رویا وقتی ممکن است که “صرفیدن” هدف جامعه نباشد، بلکه خوشبختی انسانها هدف جامعه باشد و همه برنامه ها بر این اساس تنظیم و تدوین شود. در نظامی که همه رویاهایی که موجبات سیه روزی توده مردم است ممکن باشد رویای ما دست نیافتنی است، برای همین آن نظام باید سرنگون شود.
کارگر کمونیست ۸۲۰