مندرج در ژورنال شماره ۷۰۷ (لینک به فایل پی دی اف نشریه ژورنال برای پیاده کردن روی تلفن همراه)
۲۷ فروردین حکومت اسلامی گلههای بسیجی را پرچم به دست روانه خیابان کرد تا مثلاً “وعده صادق” را با نعره “حیدر، حیدر” جشن گرفته باشند. جشن نبود، واژه جشن از سرشان زیادی است، نمایشی بود برای اینکه روی اعصاب مردم راه بروند. تف و لعنت بود که نثارشان میشد.
۲۸ فروردین؛ صف نانوایی منتظر نوبت بودم. زنی با موهای رنگ شده که فِر ملایم به آنها داده بود و روی شانههایش ریخته بود، همراه کودک خردسال خود از جلو صف گذر کرد. تصویر زیبا و پر از زندگی در میان اینهمه پلشتی و جنایت که حاکمان ترتیب دادند.
ساعتی بعد در محل گشتی زدم که ببینم مزدوران سیاهپوش و باطوم به دست، همراه ونهایشان در میان نفرت عمیق مردم چگونه مأموریت سرکوب را بهپیش میبرند. کلاغان سیاهی که هر چه بودند جز انسان، جز زن بودن که این روزها زن سمبل غرور، شرافت و مقاومت است. اما این کلاغان که عمق نگاهشان چیزی نیست جز سیاهی به رنگ چادر نشانه بردگی که بر سرشان کشیده بودند، زیر نگاه شماتت مردم، چشمان تهی از زندگیشان به دنبال زنانی بود که بیهیچ توجهی به این جماعت در گذر بودند. “خانم این وضع حجابه! ” تذکری بود که در پناه حمایت باتوم به دستان و شوکر به زنان میدادند.
مادری به همراه دختر نوجوانش درحالیکه کلاه لباس هودی دخترش را روی سرش میکشید، با عصبانیت گفت: “درست شد! خب چند قدم آن طرف بَرش میدارم! با این دین زوریتان! ” زنی میانسال که تذکر گرفته بود، خطاب به آن زن مأمور سیاهدل که میگفت: “این که مانتو نیست (اشاره به کُت جین که زن پوشیده بود) دگمههایش را ببند! ” زن لبخندی به آن مأمور تحویل داد گفت: “مشکل همین دگمههاست! ” و دختران و زنان دیگر که با وجود خطری که تهدیدشان میکرد، روسریهایشان را روی شانه آویخته بودند و بیپروا در پیکار خویش در رفتوآمد بودند.
مأموران مفلوک که این بار به دستور مستقیم آقا در خیابان بودند خوب میتوانستند حس کنند درست در وسط دریای نفرت مردم ایستادهاند؛ این اما وضعیت کل حکومت اسلامی در ایران است. موشک و پهپاد پرانی به سمت اسرائیل و تبلیغات دروغین حکومت هدف اصلیاش نه بیابانهای اسرائیل بلکه زنان است.
جمهوری اسلامی همه چیز را باخته است، و هر روز بیشتر از روز قبل حس میکند که در محاصره مردمی است که مترصد این هستند که ضربه آخر را بزنند.