سال 98 را پشت سر گذاشتیم. در شروع هنوز حظی از بهار نبرده بودیم که سیل خانمان برانداز بخش وسیعی از کشور را در برگرفت و در پایان سال ویروسی آشفتگی زندگی را صد چندان کرد. بارش هر بار باران یا برف پشت سر خود فاجعه به جا گذاشت و در این فاصله زلزله کار خودش را کرد و اینجا و آنجا خرابی به بار آورد که در میان انبوه فجایع، اخبار آن گم شد. در کنار همه این مصائب جاده ها کماکان قربانی میگیرد و محل های کار هنوز که هنوز است جان مردمانی که کار میکنند را می گیرد. کولبران برای در امان ماندن از تک تیراندازان به بیراهه ها زدند و پیکرهای یخ زده شان برای لقمه ای نان بر دوش مردم تشییع شد. کودکان گرسنه از سطلهای زباله خودشان را بالا کشیدند تا در میان آشغالها، در میان انبوهی از میکروبها و ویروسها چیزی دندان گیر بدست آورند. روزمزدها برای بخور و نمیری تن به شاق ترین کارها و در بدترین شرایط دادند و خوشبخت ترین کارگران قراردادیها بودند که دوام آن یکماه بود یا شاید سه ماه بود که در این فرصت کوتاه برای تداوم کار مجبور بودند به هر شرایطی که کارفرما ( بهتر است بگوییم ارباب) تعیین میکند تن دهند و هر تحقیر و توهینی را به جان بخرند تا زنده بمانند تا قراردادشان تمدید شود. تن فروشان در کنار خیابان منتظر ماندند تا تن شان در خشن بارترین رابطه فرسوده شود یا در اختیار باندهای اسلامی تن فروشی قرار گیرند تا لباس شرع بر مصیبت شان پوشانده شود… و در کنار اینها کشتار در زندانها و خیابانها و در آسمان…و چه بگوییم از حجم عظیم نکبتی که بر زندگی نود ونه درصد جامعه حاکم است که نوشتن مکرر بدبختی و خواندن آن جان آدمی را فرسوده میکند. این طومار فاجعه اما مختص سال 98 نبوده، سال 97 سال 96 و همه این چهار دهه ای که پشت سر گذاشتیم، تا وقتی فاجعه اسلامی سرمایه بر جامعه حکم میراند چیزی غیر از این نبوده و نیست؛ شقاوت در کمال خود. همه بی رحمی ها که از سوی ستمگران در پهنه جغرافیایی به نام ایران و درتاریخ آن ثبت شده، در این 41 ساله مکرر شد.
اما همه زندگی بدست حاکمان نیست. در بطن همه مصیبتها سالهای گذشته مبارزه علیه مسببان وضعیت موجود به قدرت تمام جریان داشته و دارد. آبان 98 یکی از قله های این مبارزه بود که وسعت و عمق مبارزه را نشان داد. از خیابانهای شهریار و قلعه حسن خان تهران تا نیزارهای ماهشهر به خون کشیدند تا شاید اعتراض از نفس بیفتد. اما این یک عصیان ناگهانی نبود که با فروکش کردن آن مبارزه اصلی از نفس بیفتد، آذر 98 و دی 98 تا اعتراضات علیه کشتار انسانها در آسمان به روشنی از یک جریان قوی اعتراضی در اعماق جامعه حکایت دارد، جریانی که به مبارزات کارگران در پاییز 97 ارتباط داشت و بیشتر از آن به دی 96 و اینهمه به مبارزات روزمره بخشهای مختلف جامعه بخصوص کارگران و معلمان و بازنشسته گان در دو دهه اخیر پیوند دارد. با هر دور مبارزه با وجود هزینه های سنگین انسانی هر بخش از جامعه که درگیر آن شد خود آگاهتر بیرون آمد. تبلور این آگاهی را در شعارها میتوان سراغ گرفت و میتوان در انعکاس نظرات وسیع توده مردم در رسانه های اجتماعی دید. آخرین بروز این خودآگاهی انتظار وسیع بخشی بزرگی از جامعه برای رنسانس در ایران بواسطه شیوع کرونا ویروس.
در آشفتگی حاکم برای مقابله با کرونا ویروس که از سوی حکومت بروز یافته (و به بیان دقیق تر این حکومت نمی خواهد آنطور که باید و شاید به مقابله با این بیماری برخیزد چون اصلا زندگی توده مردم برایش مهم نیست و وقتی کاری را صورت میدهد که فشار مبارزه مردم مطرح باشد) در بستر اپیدمی کرونا ویروس، متن هایی با واسطه رسانه های اجتماعی در میان توده مردم رد و بدل میشود که در نگاه اول باور کردنی نیست. “رنسانس” آن چیزی است که توده مردم ایران انتظارش را برای دوران “پساکرونا” دارند. به نحوی امروز یادآور بخشی از تاریخ قرون وسطی در پایان اپیدمی طاعون در قرن چهاردهم است که تمام آنچه دم و دستگاه کلیسا بافته بود پنبه شد و در پس آن یک تحول عظیم بنام رنسانس شکل گرفت. همین انتظار و امیدواری را در میان توده زحمت کش امروز میتوان مشاهده کرد.روزی نیست که پیامی رد و بدل نشود که به تمام دستگاه مذهب نهیب بزند که پایان عمر تسلط اش بر تمامی شئون جامعه فرا رسیده است. این پیامها میان روشنفکران جابجا نمی شود. خبرگان بورژوازی همیشه تاکید کرده اند که گویا این بحث ها مختص طبقه متوسط است. اما امروز شاهد هستیم که فرودستان جامعه وسیعا نوید یک رنسانس را به همدیگر میدهند و در انتشار مطالبی روشنگر در این امر مهم با همدیگر رقابت میکنند و در پایان اپیدمی کرونا ویروس نه تنها پایان جمهوری اسلامی را بلکه پایان مذهب و هر آنچه که خرافی و ضد زندگی امروز است را انتظار دارند.
رنسانس دیگری ضرورت یافته چون این بار مذهب تمام بار ضد انسانی خود را در خدمت نظام سرمایه داری قرار داده و این رنسانس مبارزه مستقیم علیه سرمایه است. یک سوی مصیبت حاکم روشنایی است که بر اعتراضات مردم دارد تسلط پیدا می کند. همه آن کسانی که فکر می کنند که مسئله کارگر فقط به دستمزد و حقوق ها عقب افتاده و در یک کلام استثمار در کارخانه خلاصه میشود و تازه مبارزه برعلیه این ستمگری روزمره گویا به آموزش خاصی نیاز دارد، اصلا در مخیله ایشان نمی گنجد که کارگر ممکن است روزی به بغل دستی اش پیام بفرستد که رنسانی در پیش است. مردم خواب نما نشده اند و این آگاهی یک شبه شکل نگرفته است. در تاریخی که از قرون وسطی به ما نشان داده اند بسیار تلاش شده که تلاش همه انسانهایی که در بخشهای مختلف هنری و علمی و ادبی و فلسفی در پی تحول بودند ظهور خلع الساعه و خارج از مبارزه جاری در بطن جامعه معرفی شود. اما فراموش میکنند تا جامعه ای به درجه ای نرسد که ضرورت تحول خودش را تحمیل کرده باشد هر چقدر انسانهای شریفی باشند که تلاشهای هرکول واری هم انجام دهند اما راه به جایی نمی برند. کشتن آدمهای مانند ژوردانو برونو در میان آتش نه صرفا عذاب دادن شخص او بلکه پیامی به جامعه ای بود که داشت قامت برمی افراشت و انسان موضوع زندگی شده بود. 41 سال مبارزه در اشکال مختلف، از حق به دست گرفتن دست دلبر تا شنیدن موسیقی دلخواه تا مبارزه علیه هر چیز که قداست دارد پایه خود آگاهی کنونی جامعه را شکل داده است. جمهوری اسلامی با خشونت بی نهایت سبعانه خود قرار بود انسانها را از هر چه تحول است بیزار کند اما روندی شکل گرفت که فرودستان جامعه خوشبختی خود را در تحول در همه شئونات زندگی اجتماعی خود جستجو میکنند.
کرونا ویروس اتفاق مهمی دیگری را هم شکل داده است. این بیماری توده انسانی را از زندگی روزمره ای که سرمایه برایش تدارک دیده بود و به اتمهای محض تبدیل اش کرده بود جدا کرد. یک باره انسانها متوجه شدند که وجود همه انسانها در کنار هم جامعه بشری را شکل میدهد. پیامهایی با طنزهای بسیار جدی و قوی رد و بدل میشود و این نه در نتیجه استیصال بلکه تلاش توده مردمی است که در پی دلداری و ابراز همدری هم هستند و در اوج مصیبت سعی میکنند روحیه خود را نبازند و خودشان را بیابند. رقص پرستاران در بیمارستانهای ایران برشی زیبا از زندگی است که مرگ همه چیز زندگی نیست. “بیداری” در نتیجه یک فرایند اجتماعی ممکن است. کلام “نظریه پردازان” وقتی مورد توجه جامعه قرار میگیرد که جامعه مقدمات این دگرگونی را طی کرده باشد و اینجاست که تئوری توده گیر میشود. اینجا، ایران اروپا و امریکا و حتی کره جنوبی نیست. مردم مبارزه با کرونا ویروس را مبارزه علیه جمهوری اسلامی سرمایه می دانند و جمهوری اسلامی نیز مبارزه علیه کرونا را مبارزه ای علیه مردمی می یابد که هر آن ممکن است بر سرش بریزند.
سال 99 در شروعش مصیبتهای سال 98 را با خود خواهد داشت اما بی شک جامعه ایران بیش از هر زمانی دیگر در آستانه یک تحول مهم، یک انقلاب وسیع و به معنای واقعی زیر و رو کننده روبرو است. این جامعه را نمی توان با سناریوها و طرحهایی مثل بازگرداندن خاندان از تخت افتاده سلطنت دوباره به بردگی کشید. هیچ سیستم و هیچ جمهوری ای که مبنای قانونی که میخواهد مجلس موسسان آینده اش بر آن استوار شود قداست مالکیت و مذهب باشد، بی تردید دوامی نخواهد یافت. ما با انقلاب اجتماعی وسیعی روبرو هستیم نه با یک جابجایی ساده قدرت سیاسی. جابجایی قدرت سیاسی ابتدای شروع تحولی مهم و بنیان کن در ایران و کل منطقه خواهد بود. تاریخ فرصتی مهم برای اندیشه های انسانی برای کمونیسم کارگری فراهم کرده. سال99 میتواند به نقطه عطفی در تاریخ بشری تبدیل شود با این امید در میان انبوه مصیبتها به استقبال این سال میرویم.
کارگر کمونیست ٦١٤