دانش آموز که بودیم، کلاس سوم و چهارم دبستان. یک روز ناظم کابل به دست، ما را به خط کرد و با نظم و ترتیب بردنمون سینما. فیلم چی بود؟ جشن های 2500 ساله شاهنشاهی. چون بچه بودیم نفهمیدم داستان فیلم چی بود. بزرگان قوم تشخیص داده بودند که ما فرزندان ایران باید سایه خدا بر روی زمین را به تماشا بنشینم.
بزرگتر شدیم فهمیدم در آن جشن شاهنشاهی، که شصت سه و چهار تایی پادشاه و ملکه و امپراطور حضور داشتند که یکی از ایشان جانشین سلیمان نبی ، هایله سلاسی، امپراطور اتیوپی بوده. ملکه الیزابت از آنجا که بهش برمیخورده زیر دست شاه ایران باشد، شاهزاده فیلیپ را راهی کرده. رئیس جمهور رومانی، چائوشسکو هم حضور داشتند. پرنسسی از لیختن اشتاین هم تشریف آورده بودند. به اضافه پرنسس بلقیس و پرنسس جورجیا و پرنسس یوریکو و کریم آقاخان، امام شیعیان اسماعیلی و…. سرتان درد نیاورم دور همی بوده از سران وسلاطین. واسه همین الان سلطنت طلبان زبان شان درازه و میگویند: ببین شاه ما چقدر ابهت داشت که این همه پادشاه و امپراطور و رئیس جمهوری و کُلی ملکه و وزیر خارجه به دستبوسی آمدند.
البته سه هزار تایی پرنده از اسپانیا آورده بودند که حضرات فکر نکنند بَر بیابان ولشان کردند. عین این سه هزار تا، مثل برگ خزان ریختند زمین و مردن. بی انصافا نکردن جلو مهمانان پادشاه فقید کله پاچه ای، آبگوشتی، اشکنه ای، آب دوغ خیاری، آش آلو و یا کباب کوبیده بگذارند تا عظمت ایران و ایرانی را درک کنند. آنموقع این غذاها لاکچری نبود مثل الان. به فرمان ملکوکانه رفتند آشپز از فرانسه آوردند.
یک چند میلیون دلاری هم خرج کردند. خرج کردند که کردند. بالاخره شاه بوده حق داشته خرج کند. دزدی که نکرده، اختیار دار کل رعیت بوده. آخر سر هم معلوم شده بعضی از این مهمانان محترم ندید پدید تشریف داشتند و گوشی ها تلفن خیمه ها را کش رفتن. بالاخره آدمیزاده دیگه؛ دلش بعضی وقتها یک چیزهای میخواد که مال خودش نیست.
پادشاه فقید، به همراه ملکه اش، شهبانو، که چند قدمی عقب تر ایستاده بود (بالاخره زنی گفتن و مردی گفتن) برای اینکه نشان دهد اعقابش به 2500 سال پیش میرسد باد در غبغه انداخته و کوروش را از خواب بیدار کرده و گفته: کوروش شاه شاهان، تو بخواب که ما بیداریم! کوروش از همه جا بی خبر احتمالا چند تا فحش شاهانه پرانده و زیر لب غری زده که ما را بیدار فرمودید که بفرماید بخواب!
شهبانو فرح پهلوی، بعد از نیم قرن از جشن های 2500 ساله، سر مزار پادشاه فقید به گوش ایشان رسانده: شاهنشاها ملّت ایران شما را از یاد نبرده است.
شهبانو به شاهنشاه فقید اطمینان دادند که شما همیشه زنده اید. ما هم بیدار که چنان که حافظ شیرازی فرمودند: “هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق.”
از آنجا که ایشان ملکه روشنفکری هستند و بسیار متواضع و نخواستند کسی حمل بر خودستایی ایشان کند مصرع دوم این بیت شعر را ته دلشان خواندن: “ثبت است بر جریده عالم دوام ما”؛ بهرحال آروز نه بر جوانان بلکه بر هیچکس عیب نیست.
اما خودمانیم، اینکه ایشان بعد از چهل و سه سال هنوز هم خود را شهبانوی ایران میداند، خودش نوعی رکورد شکنی است. در حالی که ایشان الان ملکه مادر هستند. اما از آنجا که آبش با عروسش تو یک جوی نمی رود برای همین مقام شهبانو را به ایشان عطا نمی کند.
در گوشی بگم. بعضی ها میگویند این عروس در گوش شاهزاده خوانده، بی خیال پادشاهی. این را ما نگفتیم از زبان شهرام همایون شنیدیم. البته ایشان هم از زبان کسان دیگر گفتند. احتمالا یک کلاغ چهل کلاغ شده. بهر حال، شاهزاده هم یک جای، تو یک جمعی از جان نثاران فرمودند: حقوق بشر من چی شد. من ارث بابام را نمی خوام. مگه زوره!
ازهمه اینها بگذریم من دیگه باورم شده که حضرت حافظ مرتکب یک خبطی شده که هر کی کم میاره از شعر ایشان کش میرود. بابا حافظ را ولش کنید، چرا حافظ را بد نام میکنید. خب ما را هم مجبور نکنید از قول شاملو بنویسم: شاهان همه از دَم مَشنگند! خب نیست پای شاعران را وسط بکشیم.