اگر ریحان را نمیکشتند، امروز سی ساله میشد .اقرار میکنم که تحمل جای خالی او هر لحظه دشوارتر میشود. چند هفته است بیمارم.یک روز خوبم و دو روز بد. نپرسید چرا . میدانم که اشوبی در وجودم شروع شده بود . همان جنگ میان عشق و نفرت. تکلیف زندگی م در این میدان روشن خواهد شد.
هر روز مینویسم. سیاه مشق عشق میکنم شاید زخم دلم بسته شود . اما نمیشود که نمیشود که نمیشود. نه تحمل نبودنش را دارم نه تاب له شدن زیر بار خاطرات را.
یک گروه هنرمند آلمانی این خاطرات تلخ و شیرین را میشنوند . نتیجه اش را 2019 خواهیم دید. مهم این است که هنوز قصه ریحان ناتمام است . به دنیا امد و از دنیا رفت . اما خون جوشانش نشان از قصه ای ناتمام دارد. مثل هزاران اعدامی دیگر . شاید زمانی که دادخواهی به نتیجه برسد و ایران بدون اعدام محقق شود نقطه پایانی بر داستان ناتمام فرزندان اعدام شده ایران بنشیند . اما تا آن روز باید همچنان از درد بر خود بپیچیم و دندان بر جگر خسته و سوخته مان بساییم.
به بهانه سی امین سالروز تولد ریحان شروع به نوشتن نامه ای کردم خطاب به خودش . اما هر چه مینویسم تمام نمیشود . نه در حوصله کسی میگنجد بخواندش و نه نوشتنش تمام میشود.دهها صفحه را سیاه کرده ام بی انکه به پایان نزدیک شده باشم. برای همین تکه هایی از ان را در پست بعدی میگذارم . بین تکه های مختلف نامه ام نقطه چین میگذارم تا توالی ش حفظ شود .
نامه ای با عنوان “به کودکی که هرگز مادر نشد” .
به یاد ریحانه ای که در زندان برای زنانی مادری کرد که به سال بزرگتر بودند . برای کودکانی که در زندان متولد شدند . حتی برای نوزادی که معتاد چشم به جهان گشود و ریحان هفته ها دست و پای این نوزاد که نباید شیر مادرش را میخورد ماساژ داد تا مخدر از تنش خارج شود . به یاد ریحانم که مهربان بود و با گذشت . مثل یک مادر .
اینرا هم بخوانید
Hollow operation, Hollow regime- Bahram Soroush
April 15, 2024 The Islamic Republic’s drone and missile attack on Israel was not a …