لینک یوتیوب
https://tinyl.io/5i9R
لینک تلگرام
https://t.me/enghelabezananeh/26515
لینک اینستاگرام
https://www.instagram.com/tv/CZtgwX2N_Er/?utm_source=ig_web_copy_link
بیوگرافی مونا حیدری (۱۳۸۳ – ۱۶ بهمن ۱۴۰۰)
مونا (غزل) حیدری در ۱۲ سالگی به ازدواج اجباری پسر عمویش در می آید. در دو سال از کودکهمسری، کودکمادر نیز میشود و یک فرزند پسر داشته.
یک منبع موثق اذعان داشته مونا حیدری پس از خواستگاری پسر عمویش از وی، به این ازدواج راضی نبوده و میگوید من پسرعمویم را نمیخواهم. این حرف به گوش پسرعمویش میرسد و پس از ازدواج در تمام مدت قصد انتقام داشته و میگفته چرا و با چه جرأتی در حضور دیگران گفته بودی من را نمیخواهی، تو میخواستی من را کوچک کنی من هم انتقام خواهم گرفت.این فرد که با خانواده مونا آشنایی دارد و در جریان بازگرداندن مونا از ترکیه به ایران بوده اظهار داشتهاست که به دلیل اختلافات بسیاری که مونا حیدری با شوهرش داشته و چندین بار مورد ضرب و شتم قرار گرفته بوده، بارها از پدرش تقاضا میکرده که طلاق او را بگیرد. در نهایت وقتی از طرف خانوادهاش مورد حمایت قرار نمیگیرد فرار میکند. از طریق اینستاگرام با مردی اهل سوریه که ساکن مرسین ترکیه بوده آشنا میشود. آن مرد وقتی متوجه میشود که مونا حیدری طلا دارد، او را به ترکیه میکشاند. مرد سوری پس از رسیدن به هدفش با مونا حیدری بدرفتاری میکند و با خانوادهٔ وی به منظور اخاذی تماس میگیرد و ۵۰۰۰ دلار از آنان طلب میکند تا مونا (غزل) را آزاد کند. خانوادهٔ مونا حیدری شماره حساب آن مرد را میگیرند و پروندهای در اینترپل برایش تشکیل میدهند. مرد دستگیر میشود و مونا (غزل) به کمپ نگهداری از کودکان سپرده میشود. پس از آن پدر و عموی مونا به ترکیه میروند. طبق گفتهٔ مونا حیدری او وقتی با پدرش روبرو میشود احساس امنیت میکند و با تضمین پدر مبنی بر محافظت از او، به ایران بازمیگردد. او گفته قرار بود مادر و پدر مونا به ترکیه بروند، اما براساس شنیدههایش عموی او همراه پدرش رفت تا چنانچه پدرش قصد فراری دادن مونا را داشته باشد از آن جلوگیری کند.
عکسی هم که چند هفته پیش در ترکیه گرفته شده، زمانی که پدر و عمویاش رفته بودند تا او را راضی کنند به ایران برگردد، در شبکه های اجتماعی منتشر شده که مونا در میان پدر و عمویش ایستاده. در عکس دیگری که منتشر شده مونا لبخند میزند چون گفته بود با دیدن پدرش احساس امنیت میکند و وعدههای پدرش را باور کرده بود. چند روز پس از بازگشت او به خانه، شوهر و برادر شوهرش دست و پایش را بستند و سرش را بریدند. ۱۶ بهمن ۱۴۰۰، سجاد حیدری شوهر مونا حیدری با لباس سیاه رنگ در حالی که در یک دست قمه داشت و در دست دیگرش سر بریدهٔ همسرش، در میدان کسایی شهر اهواز سر بریده مونا را گرداند. برادر سجاد حیدری (شوهر)، پیکرِ بیسرِ مونا را در پتو پیچید و در منطقهای دیگر رها کرد.