واژه ها معصومند اما واژه ها میتوانند به ابزاری تبدیل شوند برای تحمیق، و این گناه واژه ها نیست بلکه به آن بخشی از جامعه مربوط است که میخواهد امری ضد انسانی را موجه جلوه دهد، که هر واژه ای میتواند عکس آن چیزی باشد که گوینده به کار میبرد. از این نظر جمهوری اسلامی چشم و گوش همه را باز کرده است! آوارگان جنگ در نزد این حکومت شده مهاجران. اسیران جنگی مفتخر میشوند که آزاده خطاب شوند. رهبر جانیان، به رهبر فرزانه بدل شده؛ اشاعه دهندگان جهل و خرافه، عالم؛ معلولین جنگی، جانباز؛ پاسداران قاتل، ایثارگران؛ زندان، دانشگاه؛ کارگر، کارپذیر؛ سرمایه دار، کارآفرین؛ شکنجه، بازجویی فنی؛ استثمارگر، تلاشگر عرصه صنعت؛… این واژه ها و تفاسیری از این قبیل برای “پالایش زبان فارسی” ابداع نشده اند بلکه همگی برای پوشاندن واقعیت بسیار خشن و شنیع حاکم است، برای فریب است. توده مردم در دیماه سال ۹۶ با شعار معروف “اصلاح طلب اصولگرا دیگه تمومه ماجرا” فی الواقع تاکید کردند که دیگر کاربرد این ابزار نیز خاتمه یافته است. اما گویا هنوز برای کسانی ماجرا تمام نشده و در همان زمین فریب و ریا میخواهند بذر بپاشند تا شاید محصول پر باری از فریب را برداشت کنند.
و اكنون رضا پهلوی خام دستانه میخواهد راه رفته جمهوری اسلامی را تداوم دهد، از فرشگرد به ققنوس رسیده است. بیچاره ققنوس، نماد تلاش برای احیای زندگی بر خاکستر خویش، كه در خدمت توهم شاهزاده ای مانده از تاج و تخت شده است. او به هر وسیله ای متوسل میشود که این توهم خود را به بورژوازی هم القا كند که آلترتاتیو مناسب برای رفع بن بست سرمایه در ایران است. آنجا که ایشان در خلوت و در اتاق های فکر و در لابی های مخفی نیازی به یاری نمادهای اساطیری ندارد به صراحت و روراست برنامه های خود را برای همدیگرمی شکافند. اما در پیش چشم مردم، آنجا که قرار است خشونت ذاتی سرمایه داری پنهان بماند، از ققنوس و علم و تخصص و مدرک دکترا مدد میگیرند که یك هدف را پنهان سازند؛ و آن ادامه استثمار كارگر و تضمین سود سرمایه است که فقط با محکوم کردن کارگران به ارزان فروشی نیروی کارشان و سرکوب کسانی که از احیای انسانیت و شرافت زندگی حرف میزنند ممکن می شود. باید ثابت کنند در مقابل آن کارگری که فریاد میزند که “اگر تو دکترای اقتصاد داری من دکترای اعتصاب هستم” چگونه شکنجه گر میتواند “دکتر” خطاب شود و نه “حاجی”.
روز سوم اسفند در سالروز کودتای پدر بزرگ رضا پهلوی، جمعی در واشنگتن روبروی دوربین نشستند که القاب و تخصص ایشان را یک تریلی هم نمی تواند بکشد. این جمع برنامه های “شاهزاده” برای “ایران فردا” را به زبان آوردند که به باور ایشان چرخه کار و استثمار باید تداوم یابد و اسمش را گذاشتند تقویت “جامعه مدنی به واسطه علم و فناوری!” در این نمایش آنچه كه بعنوان سرخط برنامه های دکترهای حاضر ارائه شد این بود که قرار است همه راههای ثروت اندوزی نسل دیگری از سرمایه داران احیا شود. رضا پهلوی در مصاحبه پیش از این جلسه با کیهان لندن با کنایه و تمسخر گفت: البته قرار نیست آب و برق مجانی شود! و این اسم رمزی است كه اتفاقا به این تاكید دارد كه نه رفاه مردم بلكه بقول داریوش همایون مردم باید كمربندها را سفت كنند تا ایران آباد شود. یکی از این متخصصین در این مصاحبه بیان کرد یکی از تحقیقات مهم ما چگونگی راهکارهای سرمایه گذاری خارجی در ایران است. و روشن است كه تحقق این امر تنها در صورتی امکان دارد که کارگر ارزان و خاموش باشد و برای تضمین این امر هیچ راهی برای سرمایه متصور نیست الی سازمان دادن سركوب و درست كردن مخوف ترین سازمانهای پلیسی و امنیتی همراه با حفظ دستگاههای امنیتی و پلیسی موجود كه بالای سر كارگر انجام وظیفه كنند. به نظر میرسد شاهزاده با شم شاهانه ای که دارد فکرهمه جوانب را کرده است؛ دستگاه امنیتی را فرشگردیها خواهند چرخاند (که ایشان نزده می رقصند، از هم اکنون برای کارگر و کمونیسم خط و نشان میکشند) و چگونگی بهره کشی از توده مردم را متخصصان به سرمایه داران یاد خواهند کرد. و بار دیگر، واژه های دیگر به ضد خودشان تبدیل خواهند شد تا گند چاله دهانی چون ادیبی فرزانه جلوه کند.
رضا پهلوی و الهیار کنگرلو مدیر اجرایی این گروه تاکید کردند این گروه علمی و تخصصی است برای امکان سنجی پیشرفت و آبادی ایران. اما فراموش میكنند كه حتی اگر كسی باور كند كه هدف این پروژه علم و بكارگیری تخصص باشد اما مردم میدانند كه علم و تخصص در خدمت حكومت سرمایه در ایران نتایجی بجز امثال حكومت پهلوی از تخت افتاده و جمهوری اسلامی رو به موت نخواهد داشت. کنگرلو در مصاحبه با یکی از تلویزیونها در فردای آن روز در پاسخ به اینکه چرا رضا پهلوی پشت اینکار است چهره علمی را كنار زد و مدعی شد از سال گذشته در سطح وسیعی مردم ایران خواستار شاهزاده و خاندان پهلوی هستند! مجری یادآور شد شما گفتید سیاسی نیستید و این حرف سیاسی ترین حرف است. ایشان اما در مغالطه ای آشکار گفت این علم سیاست است، آکادمیک و دانشگاهی است، سیاست باید علمی باشد! و فضا را برای چندمین بار مغتنم شمرد تا نیشی هم به سوسیالیسم زده باشد که گویا در کره شمالی و اروپای شرقی و شوروی سوسیالیست، سیاست آکادمیک نبوده و از علم مدد نجست برای همین عقب افتادند! اما بدشانسی اینها اینست كه تبلیغات ضد كمونیستی بخصوص در ایران زیاد خریدار ندارد. گرچه امروزه بیشتر سیاستمداران و سخنگویان سرمایه داری بازار آزاد تلاش میكنند هنوز هم سوسیالیسم و كمونیسم را به بلوك سرمایه داری دولتی در شرق وصل كنند تا مردم را از كمونیسم واقعی بعنوان راه حل مصائب دنیای امروز بترسانند، اما خاصیت این تبلیغات حتی در غرب هم رنگ باخته است و امروزه كسی مانند برنی سندرز در همان امریكا بخاطر اینكه میگوید سوسیالیست هستم محبوب میشود. لذا این تبلیغات نخ نما اساسا باین دلیل است كه میخواهند به “تصمیم سازان” ضد كمونیست پیام بدهند كه “بما توجه كنید كه ما نیز ضد كمونیست هستیم.” و برای اینکه مورد پذیرش افتد به بهانه و بی بهانه به سوسیالیسم و کمونیسم حمله میکنند. اما چرا لازم است در هر جلسه و هر کلامشان کمونیسم آماج حملات ایشان قرار گیرد چون “خطر کمونیسم” بیش از هر زمان دیگری بیخ گوش بورژوازی به صدا درآمده است.
دو جنبش با دو دیدگاه و افق کاملا متضاد پیش روی جامعه قرار گرفته است. این یك فرصت تاریخی گرانبها در مقابل کمونیستها و جنبش کارگری ایران است، که همین امروز هم با مبارزات وسیع و دامنه دارش و در جبهه های گوناگون حضور دارد، كه ازجمله مبارزه علیه اعدام تا آزادی بیقید و شرط سیاسی، از مبارزه برای برابری کامل حقوق زن و مرد تا مبارزه کارگران برای رفاه همگانی، مبارزه برای هویت انسانی و نفی همه گونه هویتهای دست ساز قومی را شامل میشود. و خلاصه کلام مبارزه بر سر نان و رفاه و آزادی کاری است فقط از جنبش کارگری و کمونیستها بر می آید و پرچم آنرا بدست دارند. قرار نیست از یک سوراخ برای سومین بار گزیده شویم، جنبش آگاه طبقه کارگر یعنی کمونیسم کارگری در میدان حضور دارد و اجازه نمیدهد این اتفاق بیفتد. و همین جنبش قدرتمند است که آتش به جان بورژوازی انداخته است، که قهر و آشتی کارگزاران سرمایه را باید در این رابطه دید. جنبش طبقه کارگر در طی یکسال گذشته با انگشت گذاشتن روی ضروت فوری حل مساله نان وکرامت انسانی و تاكید بر شوراها برای تضمین دخالت مستقیم مردم در اداره كشور در خیابان فریاد زد و برای تحقق آن گام برمیدارد.*
کارگر کمونیست ۵۶۱
یاشار سهندی