من و فلسفه

 

نمی دانم چرا هر وقت به فلسفه فکر می کنم یاد این حرف معروف رنه دکارت، فیلسوف فرانسوی، می افتم که می گفت: “من می اندیشم پس هستم”.

تصورش را کرده اید که اگر دکارت در ایران به دنیا می آمد، بین فکر کردن و بودنش حتما یکی دو ساعتی  فاصله می افتاد؟ از بس که ما وقت نشناس هستیم. در آنصورت طفلک باید می گفت که من می اندیشم، پس بعدا هستم. یعنی دستکم یکی دو ساعت دیگر هستم.

پدر من با اینکه سواد درست و حسابی نداشت ولی حرفهای فیلسوفانهٔ قشنگی را بر زبان می آورد. یادش به خیر. از جمله می گفت: اسلام در خطر نیست. خطر در اسلام هست!

حالا خوبی اش این بود که ایشان این حرف را به لهجه لنجانی بیان می کرد. وگرنه طرفداران پست مدرنیست در غرب یقه اش را می گرفتند که: “آخر مشهدی محمود تو را چه به این حرفها؟ حق تو همان اسلام است. بیشتر از این هم لیاقتی نداری.” شاید هم او را متهم به اسلام‌هراسی می کردند. آخر واقعا گفته بود که خطر در اسلام است.

من از کوچکی به مذهب علاقه ای نداشتم. چون پر از جن بود و مرتبا ما را از آنها می ترساندند. با اینکه سالها از آن ایام می گذرد من هنوز هم با مذهب میانه ای ندارم. اولین باری که داستان آفرینش را خواندم از خنده روده بر شدم، از بس که تناقض در آن زیاد بود. پروردگارعالم روشنایی را در روز اول خلق کرد ولی منبعش یعنی خورشید را در  روز چهارم!! ماه را هم که سیاره است و نوری از خودش ندارد به صورت لامپ مهتابی بالای آسمان قرار داد تا ما بر روی کره زمین شب ها از برکت نورمحروم نباشیم. اصلا معلوم نیست قبل از اینکه روز و شبی در کار باشد چطور حساب تعداد روز و شب از دست خدا در نرفت؟!!

البته یکی از سئوالات مهم فلسفه این است که آیا خدا وجود دارد و یا ندارد؟ بر اساس پاسخ هائی که به این سئوال داده شده شاخه های مختلفی در فلسفه در طی تاریخ شکل گرفته است. ولی تاریخ نگاران فراموش کرده اند که از پاسخ اهالی آبادان به این سئوال یاد کنند. هر آبادانی در پاسخ به این سئوال که آیا خدا وجود دارد یا نه معمولا با انگشت سبابه عینک ریبن خود را کمی پایین می کشد و از بالای عینک به سئوال کننده خیره می شود و با تعجب می پرسد: کی؟!!

راستی فکر می کنید که روح بر جسم مقدم است و یا بر عکس؟ من معتقدم که جسم بر روح مقدم است. وگرنه دلیلی نداشت وقتی که ما از دست کسی و یا ظالمی و یا دولتی ناراحت و عصبانی می شویم به ارواح پدر و مادر و اجدادش فحش و لعنت بفرستیم. خب اگر این اشخاص و یا ظالمان و دولتها، بخوان اجسام، وجود نمی داشتند و حال ما را نمی گرفتند مگر ما بیخود و بی جهت سر وقت ارواح پدر و مادر و اجدادشان می رفتیم؟

آیا بعد از مرگ جهنم و بهشتی هم وجود دارد؟ اگر هم وجود می داشت چه فرقی می کرد؟! همین حالا هم زندگی بسیاری از ما شبیه زیستن در جهنم است. با این تفاوت  که از سوخت مجانی آتش جهنم برخوردار نیستیم. یعنی آتش جهنم در این دنیا هزینه دارد و شما باید خودتان قبض سوختش را بپردازید. واقعا در این دنیا فکر همه چیز را کرده اند. معنای مسئولیت پذیری یعنی همین. شما بایستی در آتشی که دیگران برایتان برپا کرده اند بسوزید و پول سوختش را هم بدهید وگرنه به بهشت نمی روید.

در تاریخ فلسفه این سوال را پیش کشیده‌اند که آیا تاریخ انسان معنایی دارد؟ آیا تارخ بشر غایت و منظوری دارد؟ البته این سئوال مهمی است. قرار نیست که ما همیشه سگ دو بزنیم و به روح این و آن فحش بدهیم و لعنت بفرستیم. یا باید در سیر تکامل میمون به انسان وسط راه توقف می کردیم و می گفتیم برگردیم که گند زدیم و یا اینکه الآن خود باید رشته امور را به دست بگیریم و حال و روزمان را چاره کنیم. اگر ما از خود حرکتی داشته باشیم حتما از برکت چرخه تاریخ هم بهره مند خواهیم شد. وگرنه همانگونه که جماعتی ما  را به هزار و چهارصد سال پیش برگرداندند این بار جماعتی دیگر ما را به دوهزار و ششصد سال پیش برخواهند گرداند!

حسن صالحی

اینرا هم بخوانید

اعدام ابزار سرکوب جامعه و جنگ با فقرا! گفتگو با حسن صالحی سخنگوی کمیته بین المللی علیه اعدام

انترناسیونال: مدتی پیش شماری از زندانیان قزلحصار نامه ای منتشر کردند و اعلام کردند روزهای سه …