این روزها تحلیلگران حکومتی و سلبریتیهای وابسته به رژیم به بهانه تحریمهای آمریکا برای زندگی مردم ابراز نگرانی میکنند. البته این واقعیت دارد که کشوری که تحت تحریمهای چند جانبه بزرگترین قدرت اقتصادی و سیاسی جهان قرار بگیرد، حتما مردم این کشور با چالشهای فراوان روبرو خواهند شد. اما بگذارید مسئله را از نگاه دیگر ببینیم:
به اوایل انقلاب ١٣٥٧ برگردیم. در اولین روزهای انقلاب، دادگاههای چند دقیقهای انقلاب، هر کسی را که وابسته به گروهای چپ و یا کمونیست انقلابی و یا نماد رژیم سابق میدانست، به جوخه اعدام میسپرد. در همان روزهای اولیه انقلاب «یاسر عرفات»، رهبر مبارزان فلسطینی را به ایران آوردند و رسالت «نابودی اسرائیل» را به عنوان ماموریت جدید مردم و رژیم اسلامی تعریف کردند.
۳۰ بهمن، در جریانات کردستان، افرادی همچون عزیز یوسفی که روزگاری نماد انقلاب علیه پهلوی دوم بود، به عنوان «خائنین به انقلاب» شناخته شده و ۲۶ اسفند ١٣٥٧ شهر سنندج به توپ و خمپاره بسته شد.
٢٧ مرداد ١٣٥٨ خمینی علیه کردستان فتوای جهاد و کشتار صادر کرد.
۱٣ آبان ١٣٥٨ یک عده افراد امنیتی وابسته به محمد موسوی خوئینیها تحت عنوان «دانشجوی پیرو خط امام» به سفارت آمریکا حملهور شده و به مدت ٤٤٤ روز دیپلماتها و کارمندان سفارت آمریکا را به گروگان گرفتند. در تمام روزهای قبل از شروع جنگ ایران و عراق، صداوسیمای رژیم نوپا، به مرکزی علیه حکومت عراق، به عنوان حکومتی که بیشترین مسلمان شیعه پس از ایران در آن زندگی میکند، تبدیل شد.
بعد از ٣خرداد ١٣٦١ جنگ را ادامه دادند تا از خرمشهر به کربلا و از آنجا به «قدس» بروند. در سالهای ٥٩ تا ٦٢ ماشین اعدام و کشتار را در کردستان به راه انداختند و همزمان در باقی مناطق دیگر یک به یک گروههای سیاسی از فعالیت منع شدند و اعضای آنها به زندان و بعدها به جوخههای اعدام سپرده شدند.
در فروردین ١٣٦٢ از طریق یک بمبگذاری انتحاری به پایگاه ارتش آمریکا در لبنان حمله کردند.
سال ١٣٦٥ در چمدان حجاج مواد منفجره جاسازی کردند تا این مواد را به پادشاهی سعودی بفرستند.
سال ١٣٦٧ کشتار مخالفان و زندانیان سیاسی را که از سال ۶۰ آغاز کرده بودند به اوج خود رسانده و هزاران نفر را اعدام کردند. با فتوای خمینی سیاست کنترل جمعیت را کنار گذاشته و ١٠ سال ایران رشد انفجاری سالانه ٣/٦% جمعیت را تجربه کرد.
در فاصله ٦٧ تا ٧٥ دست به ترور سران و اعضای اپوزیسیون در خارج از ایران زدند و در همین فاصله از طریق بمبگذاری منافع کشورهای دیگر را تهدید کردند.
سال ۱۳۷۰ (١٩٩١میلادی) در بحران بالکان دخالت کردند و گروههای رادیکال اسلامی در این مناطق تشکیل دادند.
سال ٧٣ تا ٧٧ دست به قتل دگراندیشان، فعالین سیاسی و روشنفکران در داخل ایران زدند.
۱٨ تیر ١٣٧٨ به کوی دانشگاه تهران حمله کردند.
سال ١٣٨٤ رسالت دستیابی به بمب اتمی را برای مردم ایران تعریف کردند و زمینه تحریمهای چند جانبه جهانی را فراهم آوردند.
در خلال سالهای ۱۳۸۴ تا ۱۳۸۶ (٢٠٠٥ تا ٢٠٠٧ میلادی) با حمایت از گروههای مسلح تندروی اسلامی اعم از شیعه و سنی در عراق آن کشور را به جنگ داخلی کشاندند.
سال ١٣٨٨ مردم معترض به نتایج انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری را به گلوله بستند.
سال ۱۳۸۹ (۲۰۱۰میلادی) در پی حوادث پس از بهار عربی، در کشورهای عربی دخالت کردند تا جریانات تندروی اسلامی در این کشورها را تقویت کنند.
از سال ۱۳۹۰ تاکنون به بشاراسد کمک مالی و نظامی رساندند و بزرگترین فاجعه انسانی تاریخ معاصر را در آن کشور سبب شدند.
در یک دهه گذشته دهها سایت موشکی و صدها پهباد ساختند. در آزمایش موشکی بر روی راکت ها شعار نابودی اسرائیل و سعودی را نوشتند.
در تمام این سالها هم نرخ تورم و هم نرخ بیکاری در ایران بر اساس آمار رسمی دو رقمی بود. هنگامی که ثروت کشور را خرج تروریسم میکردند، اقتصاد ایران در بحران محیط زیست، بیکاری، تورم، کمبود آب و فساد ساختاری دست و پا میزد.
حاصل ۴٠ سال تکیه رژیم اسلامی بر مسند قدرت این بود که که افزون بر ۶٠% کل اقتصاد ایران در دست چند نهاد امنیتی و دینی قبضه شود. از این میان ۴٠% از اقتصاد ایران که اتفاقا شامل پردرآمدترین فرصتهای اقتصادی هم هستند، به دلیل وابستگی به مراکز دینی از دادن مالیات معافند.
حال در کجای این سیاستها مردم و منافع مردم در نظر گرفته شده است؟ بهتر است واقعیت را قبول کنیم:
مردم ایران گروگانهایی در دست یک عده تروریست و جانی هستند و جز این چیزی دیگری نیست.
اقتصاد رژیم اسلامی در حال سقوط آزاد است. درآمد ناخالص ملی در سال جاری کاهش خواهد یافت و تورم رو به افزایش است. صادرات نفتی ایران به زیر ۱۰۰ هزار بشکه در روز رسیده است در حالی که قبل از دور اول تحریمها ۲.۸میلیون بشکه در روز بوده است و حالا بزرگترین خریداران نفت ایران به سراغ فروشندههای دیگر رفتهاند.
هدف از تحریمها، تغییر رفتار رژیم در زمینه فعالیتهای تسلیحات اتمی و برنامه موشک بالستیک و در حمایت از گروههای تروریستی و شبهنظامیان در سراسر خاورمیانه است. کمپین فشار حداکثری آمریکا هزینه توسعهطلبی رژیم اسلامی را بالا برده است. فشار و تنگنای اقتصادی، رژیم اسلامی را مجبور ساخته است تأمین مالی نیروهای نیابتی همچون حزبالله را کاهش دهد. وقتی تحریمها بر اساس برجام کاهش یافتند، جمهوری اسلامی کمک به بشار اسد دیکتاتور سوریه و سایر نیروهای شبهنظامی را شتاب داد و سرکوب در داخل را بالاتر برد، در نتیجه این تجربه به ما میگوید ادامه تحریمها کار درستی است که باید ادامه یابد.
مجامع بینالمللی باید تحریمها علیه سران رژیم اسلامی که به صورت فاحش ناقض حقوق بشر هستند، را ادامه دهد. این اقدام باید در راستای این انجام شود که رژیم اسلامی پاسخگوی اقدامات خود نسبت به شهروندان ایرانی باشد.
در خاتمه مجامع بینالمللی میتوانند با محکوم کردن عملکرد (سو رفتار) مقامات بلند پایه رژیم در گذشته و حال، روحیه معترضان ایرانی را تقویت کنند، ایدئولوژی اسلام افراطی، رژیم اسلامی را به چالش بکشند، و پیامی به رژیم جنایتکار بدهند که مردم ایران مستحق آزادی و یک زندگی بهتر هستند.
به امید فردایی بهتر
غلام محمد نارکی
gholammohammad.naraki@yahoo.com
11/ 05/ 2019