در یادداشت قبلی به نقاط ضعف و چشم اسفندیار جنبش راست در تحولات پیش روی در ایران اشاره کردم. اینجا میخواهم نکاتی را درباره نقاط قوت و ضعف چپ در این انقلاب بگویم. توضیح نقاط ضعف و قوت چپ به نظر من پیچده تر است. پیچیده است اگر بخواهیم نیروی منسجم و متشکل چپ را نشان بدهیم و آن را با مبارزات و مطالباتی که در جامعه مطرح و در جریان است مقایسه کنیم.
به نظر من جامعه ایران امروز را باید از دو منظر ارزیابی کرد. اول اینکه مطالبات این انقلاب چیست. و دوم اینکه خود توده انقلابی چه تبیینی از خود و از آینده ای که باید باشد، دارد. مردم و مطالبات خیابان را که نگاه کنیم و ارزیابی کنیم، این انقلاب کاملا چپ است. این مطالبات در ترانه “برای” فرموله شده است که کاملا چپ و سوسیالیستی است. رفاه میخواهد، آزادی و برابری میخواهد، فکر پوسیده نمیخواهد، راه حلی انسانی برای گلوبال ورمینگ میخواهد، مرزهای کنونی را قبول ندارد و غیره و غیره. این نقطه قوت اصلی این جنبش است. این جنبش یک حزب دارد، حزب کمونیست کارگری، که بدنه آن با کل جنبشی که در جریان است، نمیخواند. این جنبش به این بزرگی احتیاج به هزاران کادر در خود ایران دارد که مردم با مطالبات فوق را رهبری کند، اما چنین نیست. احتیاج به این دارد که کادرهای جنبشهای آزادیخواهانه مثل زنان، دانشجویان، کارگری و غیره خود را با این حزب تعریف کنند. کادر این حزب باشند. به نظر من در امتداد این جنبش، این اتفاق خواهد افتاد، اما فعلا چنین نیست. این یک نقطه ضعف قابل ترمیم چپ است.
برخلاف بسیاری از دوستان که ترم “چپ” را به هر کسی که به خود بگوید چپ و سوسیالیست تعمیم میدهند، من این را درست نمیدانم. به نظر من بسیاری از نیروهای کوچک و بزرگی که در صحنه سیاسی ایران به خود میگویند چپ و کمونیست، جزو نیروهایی هستند که در اهداف خود با نیروهای اسلامی شریک بودند و جنبشی شکست خورده است. فریبرز رئیس دانا که رسما از جک و جانورانی مثل جمهوری اسلامی و بشار اسد دفاع میکرد، نمونه تیپیک این چپ است. این چپ هر نوع رفاه و خدماتی را فدائی “مبارزه” با آمریکا میکند. این را هر کسی که سیاست را دنبال کرده باشد، میداند که اینها به این انقلاب و مطالبات جامعه بی ربط هستند. این هم یک نقطه ضعف، گرچه زودگذر، چپ است.
اما نقطه ضعف اصلی چپ به نظر من این است که بسیاری از مردمی که در خیابان مطالبات چپ و سوسیالیستی مطرح میکنند، خود را چپ نمیدانند و نمیخواهند با چپ تداعی شوند. خاطرات ناخوشایند و خونین اتحاد جماهیر شوروی و چین و امثالهم را به حساب چپ میگذارند. چپ را ونزوئلا و امثال آن میدانند که هیچ آدم عاقلی نمیخواهد حاصل مبارزه اش حکومتی از نوع چین و شوروی و ونزوئلا از آب در آید. بسیاری از آدمهای پسمانده از آن چپ، امروز سوسیالسیم را تقبیح میکنند و مدافع سینه چاک نظام سرمایه داری شده اند. اگر امروز حکومتهای نوع سوسیال دمکراسی و سرمایه داری دولتی در شوروی و اقمارش شکست خورده اند، هنوز این شکست به حساب چپ گذاشته میشود و این نقطه ضعف اصلی چپ است.
چپ به نظر من در هیچ سطحی با راست مسابقه را برابر شروع نمیکند. همه دستاوردهای بزرگ تاریخ در ادبیات، در سیاست، در اقتصاد و غیره را، به ناحق از آن خود میداند و جامعه هم آن را کمابیش پذیرفته است. سلیبریتی ها از آن او هستند. غرب را دوست خود میداند. چپ تاکنونی تصویری داده است که دشمن ترقی و مدنیت است. تصویری داده است که دشمن غرب است. این انقلابی که در جریان است، همانقدر که علیه جمهوری اسلامی است، همانقدری که علیه مجاهدین است، به همان اندازه هم علیه چپ پوسیده ای است که شکستش با شکست شوروی و با فروریختن دیوار برلن رقم خورد.
غلبه بر این نقطه ضعف راه میانبری ندارد. خیابان و مطالبات کف خیابان بالاخره بر آن غلبه خواهد کرد و فعالین و آکتویستها مجبورند انتخاب کنند که چپ باشند و یا حاصل مبارزاتشان دوباره ملاخور شود! در این باره دوباره مینویسم.
۲۵ ژانویه ۲۰۲۳