نمایندگی کل جامعه در مقابل حکومت؛ تزی برای رهبری انقلاب

“کفر گویی” را می توان بعنوان یکی از وجه مشخصه های کمونیسم کارگری شمرد! کفر گویی کمونیسم کارگری از نوع پرتاب سنگ در آبی راکد است. از مارکسیسم انقلابی اتحاد مبارزان کمونیست تا کمونیسم کارگری حزب کمونیست کارگری این جریان همیشه سنگی را در میان آبی راکد انداخته و این سنگ چنان بزرگ بوده که موجهای بزرگی ایجاد کرده و تحولات زیادی را در پی داشته است. یکی دیگر از وجه مشخصه های مهم کمونیسم کارگری این است که خودش را مدام “آپدیت” می کند. به روز می شودبه تحولات جاری و روزمره و زنده روز جواب میدهد. مبهوت هیبت خودش نمی شود. شیفته و فریفته آن چیزی که ساخته و پرداخته نمی گردد. به ستایش خود نمی نشیند؛ تبدیل به آب راکد نمیگردد. من آنم که رستم بود پهلواننیست.


در هر دوره ای تصویر کاملتر از خود نشان میدهد. غیر از این اگر بود نه این جریان پا میگرفت و نه تا این حد پیش میرفت که اکنون یک پای مهم سیاست در ایران باشد. حضورش در همه جا حس میشود. از جنبش های علیه تبعیض و خلاصی از مذهب تا جنبش کارگری و تا هر کجا که هر دو نفری خواستند تحولی در جامعه در جهت رفاه و شادی جامعه ایجاد کنند، رد پای این جریان را می توان دید. کمونیسم کارگری سوسیالیسم را توده ای کرده و در شرافت و انصاف آدمها خلاصه کرده است: “… اگر هر کدام از ما بدهکار نباشيم، مرعوب نشده باشيم، گرسنه نشده باشيم، مريض نباشيم، خسته نباشيم و برويم بالاى يک کوه زيبا رو به دريا بنشينيم و پايمان را آويزان کنيم و فکر کنيم، قشنگترين چيزها به فکرمان ميرسد…هر کدام از ما در بهترين لحظات زندگيمان آنجائى که شريف‌ترين احساس را نسبت به خودمان داريم و فکر ميکنيم، پاکيم، معصوميم، انسانيم، در آن لحظات چه ميخواهيم؟ … خودمان را مدام جاى همديگر ميگذاريم و اين سوسياليسم است! اينکه ميتوانيم خودمان را جاى همديگر بگذاريم. اينکه بطور مساوى من ميتوانم جاى شما باشم و شما ميتوانيد جاى من باشيد. من ميتوانم درد تو را بفهمم و تو ميتوانى درد مرا بفهمى. اين سوسياليسم است. ..هر کدام از ما در خانه خودش ميتواند اين را بفهمد. براى اينکه ميتوانيم خودمان را بگذاريم جاى همديگر. .. لازم نيست شما لنين يا مائو و تروتسکى باشيد، … شما سوسياليست هستيد. اگر باشرف هستيد سوسياليست هستيد، اگر منصف هستيد سوسياليستيد، اگر در خيابان ميبينيد کسى دارد به کسى زور ميگويد و ميرويد قد عَلَم ميکنيد شما سوسياليست هستيد. چرا؟ چون داريد اجتماعى فکر ميکنيد و خودتان را جاى کسى ديگرى ميگذاريد…”(۱)تاکید بر وجود چپ اجتماعی از این جا منشا می گیرد.


کفر گویی این چنینی جریان کمونیسم کارگری و مشخصا حزب کمونیست کارگری را از دیگر جریانات چپ جدا می سازد که از پپله خود نمی توانند و نمی خواهند بیرون بیایند. برای چپ سنتی غیر سیاسی کمونیسم محصور در اندیشه ای که رابطه اش با دنیا زنده و به روز نیست و خود را در حد یک گروه فشار تعریف می کنند.برای این چپ حرف از بدست گرفتن قدرت سیاسی کفرگویی تمام عیار است. این چپ تا مطمئن به در میدان بودن کارگر نشود ( و نه هر کارگری بلکه کارگری با دستان پینه بسته) ، آنهم کارگری آگاه و با افق سوسیالیستی برنامه ای در دستور ندارد.تازه شاید در این صورت تنها حمایت کند و گرنه در کالیبر خود رهبری برایش قابل تصور نیست. چون تازه این کارگر است که ( کارگر به روایت ایشان) باید برود حزب خودش را بسازد…. و الی آخر.


اما برای کمونیسم کارگری به عنوان یک ” ماتریالیسم عملی (پراتیکال) یعنی کمونیست، مساله بر سر دگرگون ساختن جهان موجود است که عملا چیزهای پیش یافته را مورد حمله قرار میدهد و آنها را دستخوش دگرگونی می سازد”(۲)کمونیسم کارگری امری سیاسی برای تغییر “جهان موجود” است؛ برای این جنبش”…کمونیسم مناسباتی نیست که باید برقرار شود، ایده آلی نیست که واقعیت می بایست خود را با آن وفق دهد …آن جنبش واقعی را کمونیسم (می خواند) که اوضاع کنونی را براندازد. شرایط این جنبش از مقدمات موجود کنونی ناشی می شود.”(۳)این جنبش به “مدینه فاضله” نمی خواهد برسد بلکه میخواهد نفرین اجتماعی کنونی را به وسیله انقلاب زیر و رو کند. در نزد کمونیسم کارگری ” طبقه ای که به انقلاب دست می زند، از همان ابتدا نه فقط به این خاطر که مخالف یک طبقه است، نه به مثابه یک طبقه بلکه نماینده کل جامعه، به مثابه کل توده جامعه که با طبقه حاکمه مواجه می شود، ظاهر می گردد.”(۴)این تعریف مارکس و انگلس از مکانیسم جامعه برای به دست گرفتن قدرت در هنگام انقلابات است. و این سخنان مارکس و انگلس هم نسبت به زمان خودش کفرگویی محسوب می شد چون کار فلسفه را نه تفسیر بلکه تغییر جهان تعریف کردند و با تمام عقاید حاکم که عقیده طبقه حاکم بودبه مبارزه نظری برخاستند که این مبارزه نظری بر پراتیک واقعی یعنی جنبش طبقه کارگر اتکاءداشت. مارکس و انگلسبه عنوان کمونیست پراتیکال درسمت طبقه ای ایستادند که تلاش آن برای رهایی نه تنها برای رهایی خود بلکه رهایی کل جامعه است. این مباحث وقتی مطرح شد که مارکس و انگلس در آغاز راه بودند و میخواستند “استنباط ماتریالیستی” خود را از تاریخ و چگونگی شکل گیری طبقات و ایده ها و عقاید جوامع را روشن و تحلیل طبقاتی جامعه معاصر را برای خود روشن سازند. در واقع “نقشه راه” را برای خود روشن ساختن که چکیده و عصاره این بحثها در جمله اول مانیفست اینگونه مطرح شد که تاریخ جوامع تاکنونی تاریخ کشمکش طبقاتی است که به شکل آشکار و نهان در جریان بوده و هست.


مارکس سنگی در مرداب عقاید حاکم بورژوایی انداخت که بعد از دویست سال هنوز امواج آن از حرکت بازنایستاده است. چون موضوع هنوز حل و فصل نشده است. و برای حل و فصل شدن آن مارکس بارها تاکید کرده بود باید طبقه کارگر قدرت سیاسی را بدست گیرید. و این کار دوبار صورت گرفت و هر بار به خونین ترین شکل از سوی بورژوازی سرکوب شد. اما مسئله سرجایش است و بر خاکستر این شکستها بخصوص شکست انقلاب اکتبر چپی بیرون آمد که به او باورانده بودند که نوبت تو هنوز، نرسیده و فعلا درلاک خودت بمان.منصور حکمت پرچم کفر آلود مارکس را بلند کرد و گفت برای تغییر باید قدرت سیاسی را گرفت و به قول خودش اولین کسی که گفت نمی شود چپ توسری خورده منزه طلب بود. اما وقایع سیاسی در ایران بیش از پیش این ضرورت را تاکید می کند. انقلابی دیگر در اعماق جامعه شکل گرفته و کمونیسم کارگری در شکل متحزب خود یعنی حزب کمونیست کارگریایران میخواهد رهبریآنرا بدست گیرد و به عنوان نماینده طبقه کارگر در جامعه خودش را نماینده کل جامعه در برابر حکومت تعریف می کند و باید هم بکند. انقلاب امری بر علیه جامعه نیست بلکه برای رهایی کل جامعه از تبهکاری حکومت اسلامی سرمایه است و آن حزبی میتواند نمایندگی کل جامعه را مدعی شود که بر شرافت و انسانیت سوسیالیسم را تعریف کرده باشد.
کفر گویی جدید حزب کمونیست کارگری؛ تز نمایندگی کل جامعه در برابر حکومتتوسط حمید تقوایی فرموله شده است. حزب سیاسی جدیبرای “ثبت در تاریخ” دستور کاری را جلو روی خودش نمی گذارد بلکه برای تغییر و تاثیر در جامعه به نتیجه گیریهای معینی می رسد و آنرا به پراتیک خود تبدیل می کند . مانند همیشه این بورژوازی نیست که ادعا کند حق شما نیست، کار شما نیست؛ بورژوازی باور دارد که کمونیسم کارگری از آن دست چپ هایی نیست که باور کرده باشد نوبت اش فرا نرسیده است. برای همین به هر شکل ممکن در تلاش است که این اتفاق نیافتد. بخصوص اینکه تجربه لنین و بلشویکها در حافظه جمعی بورژوازی زنده است. در سطح جهانی همین امسال شاهد بودیم که در “جنبش نمی توانم نفس بکشم” مردم امریکا از هر “نژاد و رنگی” و نه فقط کارگران مجسمه های برده داران را سرنگون کردند و دور مجسمه لنین جمع شدند. و در ایران خود کاربدستان حکومت اذعان دارند حزب کمونیست کارگری حزب گسترش اعتراضات است. اما دوستانی در صفوف حزب کمونیست کارگری این تز را اعلام شكست غیر رسمی كمونیسم كارگری میدانند! مجبوریم به سیاق جوانان امروز در مقام تعجب فریاد برآوریم ” یا خداااا…!” (همان جل الخالق سابق!)


راست ترین بخش اپوزیسیون بورژوایی نیز حتی در شکل کودتا یا حمله نظامی نمی آید ادعا کند که ما نماینده بخش بسیار کوچکی از جامعه هستیم که چون زورمان زیاد است از طریق کودتا دست به تغییر حکومت می زنیم. در اولین اعلامیه رسمی هر کودتایی بدون هیچ شک و شبه ای اقدام خود را به حساب کل جامعه می گذارند و بدون هیچ تعارفی خود را نماینده کل جامعه معرفی می کنند. طرف با رای بخشی از مردم رئیس جمهور شده و در اولین سخنرانی اش خود را رئیس جمهور کل جامعه معرفی میکند. اما کوچک شمردن خود در میان چپ سنتی وغیر سیاسیبه یک امر روتین تبدیل شده است. از قدرت خود هراسیدن به یک نٌرم برای کمونیسمی تبدیل شده است که نمی خواهد و نخواسته بیشتر از یک گروه فشار باشد.


هیچ بخشی از جامعه جا را برای کمونیسم کارگری تنگ نکرده است. بلکه بقول منصور حکمت “این حق ماست که ما را داشته باشند.” کمونیسم کارگری چون پرچمدار همه آزادی و برابری است می تواند و باید نماینده کل جامعه در مقابل حکومت باشد؛” ….اگر کسب قدرت مساله ماست، اولين سوال اين است: مکانيسم هاى اجتماعى کسب قدرت، مکانيسم هاى قوى شدن و در قلمرو سياسى پيروز شدن، در جامعه معاصر چيست. … چگونه ميتوان جنبشى ساخت که بر افکار انسانها در مقياس وسيع تاثير بگذارد. چگونه ميتوان به جنگ آراء حاکم رفت. .. بنظر ميرسد گاه از قدرت خود متعجب و حتى نگران ميشويم، از موفقيتهاى خود ميترسيم و ميدويم به درون خانه و پشت مادرمان پنهان ميشويم. بعضى با اين تحرک و ابراز وجود سياسى احساس بيگانگى ميکنند…. اما بيرون اين پنجره جنگ قدرت هر روز در جريان است. و مدام مجارى و روشهاى جديدى در اين جنگ پيدا ميشود. دخالت ما در مساله قدرت سياسى مستلزم رفتن ما سراغ مکانيسم هاى اجتماعى قدرت در جامعه معاصر است…. آن مملکت ٦٠ در صد انسان ضد دين و ضد خدا دارد که از دست رژيم اسلامى کارد به استخوانشان رسيده است و همه حاميان بالقوه ما هستند. آنها که از اسلام به ستوه آمده اند، ما را دارند، آنها که از نابرابرى زن و مرد به ستوه آمده اند، ما را دارند، کسانى که از شرق زدگى حاکم بر رژيم و اپوزيسيونش خسته شده اند، ما را دارند، و اين حق ماست که ما را داشته باشند. اين اقشار هويت کارگرى و کمونيستى ما را تحريف نکرده اند اگر ما را نماينده خود بدانند. کسانى هستند که ميگويند ما با شما آمده ايم چون حرف دل جوانها را ميزنيد. ما با شما آمده ايم چون حرف دل زنان را ميزنيد، يا چون از فرهنگ مدرن ترى سخن ميگوئيد، يا چون عليه مذهب به پا خاسته ايد. اين اشکالى ندارد. کسانى که با ما ميايند به خاطر نقشى با ما ميايند که آن روز در جامعه بازى ميکنيم. و اگر بازى نکنيم ديگر با ما نميايند و با ديگران ميروند که آن نقش را برعهده ميگيرند. و هيچ عار نيست که اينها را دور خود جمع کنيم. قرار از ابتدا اين بود که طبقه کارگر و کمونيسم کارگرى بعنوان پرچمدار همه آزادى و همه برابرى در جامعه ظاهر شود.” (۵)تز در مقابل حکومت نماینده کل جامعه هستیم از پرچمداری همه آزادی وبرابری نشات میگیرد.


۲۳ سال از طرح این مباحث گذشته و در این مدت اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران و جهان به شدت تغییر یافته است. در سطح جهانی بحران سرمایه داری در ۲۰۰۸ و براه افتادن بحث نابرابری در سطح وسیع و نیز بحران کرونا به شدت سرمایه داری را زیر سوال برده است و جامعه ایران در این مدت عمیقا قطبی شده که دیگر خود حکومتیان هم به شدت گرفتن “اختلاف طبقاتی” اذعان دارند. همدیگر را از “آتشفشان گرسنگان” می ترسانند. بعد از دی ماه ۹۶ کل جامعه بر علیه کل جمهوری اسلامی بپاخاواسته و مبحث انقلاب در جامعه یک بحث جدی است که خود دست اندرکاران رژیم بارها اعتراف کردند که خطر انقلاب و سقوط در مقاطع ۸۸ و ۹۶ و ۹۸ از بیخ گوش شان گذشته است. برای حزبی که میخواهد به قدرت سیاسی یورش ببرد در مباحث خودش گم نمی شود. چون صحبت از “جنبش سرنگونی” است یادش نمی رود که به عنوان حزب سیاسی طبقه کارگر که قصد دارد با مکانیسم های اجتماعی قدرت در جامعه معاصر، قدرت سیاسی را به کف آورد. باید خودش را نماینده کل جامعه تعریف کند تا نه فقط نه یک طبقه بلکه نه کل جامعه را نمایندگی کرده باشد. نه جامعه روبه اپوزیسیون راست نیست،بلکه رو به آن بخش از بورژوازی است که فی الحال در راس حکومت تبهکاری است که یک روز خوش برای هیچ بخشی از جامعه جز زالوصفتان باقی نگذاشته است.


خنده و دلبری و عشق و رقص و سکس و گرایش جنسی و انتخاب لباس و طرز آرایش ظاهری و سبک زندگی از مردم گرفته شده و… حکومت هار اسلامی عرصه را برای این بدیهیات زندگی تنگ کرده و همه این مسایل به یک امر سیاسی حاد تبدیل شده است. حکومت اسلامی سرمایه رسما نیمی از جامعه یعنی زنان را انسان محسوب نمی کند و کودک در حکم شیء تعریف شده که هیچ حقی ندارد. در زمینه اقتصادی، جامعه را به سوی فلاکت سوق داده است و هر گونه اعتراضی را و به هر شکلی را با زندان و شکنجه جواب می دهد؛ با سبعانه ترین شکلی جامعه را سرکوب میکند، در مقابل جامعه هیچ راهی باقی نگذاشته جزسرنگونی نظامش توسط انقلاب. همه مسایلی که برشمردیم برای کارگران هم معضل بزرگی است اما برای ما کمونیستهای کارگری به عنوان نمایندگان سیاسی طبقه کارگر، مبارزه طبقاتی محدود به مبارزه صنفی کارگران نیست. حزب کمونیست کارگری به عنوان حزب سیاسی به عنوان نماینده کارگران رو به جامعه میخواهد و می باید به همه این مسایل جواب بدهد.تز نمایندگی کل جامعه در مقابل حکومت به این جا برمیگردد، به پرچمداری همه آزادی و برابری بر میگردد.


انقلاب پیش از هر چیز یعنی تضمین حضور بخش وسیعی از مردم در مبارزه علیه حکومت و فراتر از این دخالت مستقیم مردم را در سرنوشت خویش تضمین می کند. انقلاب آن شکل مطلوبی است که حزب کمونیست کارگری در پی آن است که جمهوری اسلامی را سرنگون کند. تز نمایندگی کل جامعه تز همه با همی نیست، برای حزب سیاسی جدی مانند حزب کمونیست کارگری به عنوان حزب سیاسی کارگران هدفش در مقطع فعلی رهبری انقلاب علیه جمهوری اسلامی سرمایه است. باید نه کل جامعه را رهبری کند تا بتواند رهبری انقلاب را بدست گیرد. تز نمایندگی کل جامعه در مقابل حکومت به معنی رهبری واحد کلاپوزیسیون اعم از چپ و راست نیست بلکه تاکیدی است بر رهبری اقشار وسیعی از جامعه است. ما اکنون جنبشی ساختیم که بر “افکار بخش وسیعی از انسانها”تاثیر گذاشته است؛ مبارزه علیه سنگسار و اعدام، مبارزه برای حقوق کودک، مبارزه زنان علیه تبعیض که تنها به حجاب اجباری محدود نمانده است بلکه برابری وسیع زن و مرد مطرح است، مبارزه برای شادی و شاد زیستن و داشتن رفاه، مبارزه علیه مذهب اینها بخشهای از تلاش حزب سیاسی کارگران یعنی حزب کمونیست کارگری ایران استکه در دو دهه گذشته رو به جامعه مطرح کرده است و پیش برده است و اکنون ادعای نمایندگی کل جامعه در مقابل حکومت تلاشی برای بدست گرفتن رهبری انقلاب علیه جمهوری اسلامی سرمایه است. ادعای رهبری کل جامعه در انقلاب پیش رو علیه حکومت توسط حزب کمونیست کارگریبه پشتوانه مبارزه وسیع نظری بر علیه کل بورژوازی و مبارزه عملی همه جانبه علیه حکومت اسلامی سرمایه برای رسیدن به سوسیالیسم به عنوان جنبش بازگرداندن اختیاربه انسان ممکن و عملی است. این تز از موضوع برتری حزب کمونیست کارگری ایرانمطرح شده و باید می شد.


(۱) منصور حکمت- سخنرانی در استهکلم که با عنوان “این حزب شماستِ” مکتوب شده
(۲و۳و۴) مارکس و انگلس- ایدئولوژی آلمانی ترجمه تیرداد نیکی- پرانتزها اضافه شده است
(۵) منصور حکمت- حزب و جامعه:از گروه فشار تا حزب سياسى

اینرا هم بخوانید

اول مه فرصتی برای ابراز چپ اجتماعی- یاشار سهندی

میثاقی در شش بند از سوی هشت تشکل کارگران، بازنشستگان، دادخواهان، پرستاران و زنان به …