۱۰ سپتامبر ۲۰۲۵
نوشتهی راهول جی.پی. و عمران کامیانا
مقدمه ناصر اصغری
ترجمه نوشته ای را که در پی می آید، یک تحلیل نسبتا خوب از جریان اعتراضات اخیر نپال است. من از خواندن آن کلی هم درباره نپال و هم از حکومت آن یاد گرفتم. تصمیم گرفتم برای خواننده احتمالا کنجکاو هم نکاتی داشته باشد.
این ترجمه با کمک یک اپلیکشن هوش مصنوعی صورت گفته است که من فقط کمک کرده ام کمی روانتر بشود. امیدوارم برای شما هم نکاتی داشته باشد.
ن ا
***

در دو روز گذشته، نپال شاهد رویدادهایی بسیار پرتنش بوده است. اعتراضات شجاعانه و جسورانهی دهها هزار جوان، تمام ساختار حکومتی کشور را به لرزه درآورده است. از آنجا که رهبری این حرکت عمدتاً در دست نسل بسیار جوان است، آن را «اعتراض نسل Z» نامیدهاند؛ نسلی که بین سالهای ۱۹۹۵ تا ۲۰۱۰ به دنیا آمده (پیشتر در کنیا و بنگلادش هم حرکتهایی مشابه با همین نام شناخته شده بودند). اعتراضات ابتدا در واکنش به ممنوعیت شبکههای اجتماعی آغاز شد. با وجود آنکه دولت اعلام کرد این ممنوعیت را برمیدارد، تظاهرات نهتنها فروکش نکرد، بلکه در کاتماندو(Kathmandu) و دیگر شهرها گستردهتر و شدیدتر شد. سرکوب خشن حکومت تاکنون جان دستکم ۱۹ جوان معترض را گرفته است. همزمان گزارشهایی منتشر شده مبنی بر اینکه سه افسر پلیس و همچنین همسر «جهالا نات» (Jhala Nath)، نخستوزیر پیشین و رئیس سابق حزب حاکم کمونیست، نیز به دست تظاهرکنندگان کشته شدهاند. شمار زخمیها هم به قدری بالاست که قابل شمارش نیست.
بر اساس آخرین خبرها، هم ساختمان پارلمان و هم اقامتگاه نخستوزیر به آتش کشیده شدهاند. در همین حال، شبکههای اجتماعی پر شده از گزارشها و ویدیوهایی که نشان میدهند مقامهای بلندپایه دولتی ــ از جمله وزرا و خانوادههایشان ــ به طور مستقیم هدف حمله قرار گرفتهاند. پیشتر سه وزیر، از جمله وزیر کشور و وزیر بهداشت، تحت فشار شدید افکار عمومی مجبور به استعفا شدند. سرانجام، نخستوزیر «کِی.پی. شرما اولی» (K.P. Sharma Oli) نیز ناچار به کنارهگیری شد. او مدعی شد این کار را برای «باز کردن راه حلّی قانونی و مشروطهای» انجام میدهد، اما در واقع کنترل اوضاع کاملاً از دست دولت خارج شده بود. سرکوب بیرحمانهی دولتِ بهاصطلاح «کمونیست»، نهتنها جنبش را خاموش نکرد بلکه آتش آن را شعلهورتر ساخت. شایعاتی نیز وجود دارد که شرما اولی به همراه شماری از وزرایش از کشور گریخته است. اکنون مطالبات جوانان شورشی بسیار فراتر از لغو ممنوعیت شبکههای اجتماعی رفته است؛ آنها خواهان اقدام قاطع علیه فساد و رانتخواری، شفافیت و پاسخگویی، و کنار گذاشتن کامل دولت کنونی هستند.
این جنبش از یک هفته پیش آغاز شد؛ زمانی که دولت ممنوعیت استفاده از شبکههای اجتماعی را اعلام کرد. این ممنوعیت صبر و تحمل جوانان را لبریز کرد و خشم و نارضایتیای که سالها در شرایط فقر و تنگنای اقتصادی انباشته شده بود، سرانجام فوران کرد. دولت این ممنوعیت را به نام «نظمدهی و مقرراتگذاری» توجیه میکرد، اما آشکارا هدف اصلی آن خاموش کردن صدای مخالفان و پنهانسازی بحرانهای سیاسی و اقتصادی رو به گسترش بود. همین موضوع نشان میدهد که دولت بهخوبی از نارضایتی پنهان و در حال جوشش در میان مردم آگاه بوده است. اما هنگامی که دهها هزار جوان به خیابانها آمدند تا اعتراض خود را نشان دهند، گلولههای حکومت بدنهایشان را درید. تنها در یک روز، ۱۹ نفر بیگناه کشته و صدها نفر زخمی شدند. این بالاترین شمار کشتهشدگان در یک روز طی تاریخ اعتراضات نپال است. پیشتر، در جریان جنبش سال ۲۰۰۶ علیه شاه گیانندرا (Gyanendra)، ۲۵ نفر جان باختند، اما آن آمار در طول چند هفته رخ داد، نه تنها در یک روز.
اعتراضات گسترده و شیوهی بیرحمانهای که دولت اولی برای سرکوب آن بهکار برد، به روشنی نشان میدهد که رهبری حزب «کمونیست» حاکم در نپال نه کمونیست است و نه هیچ پیوندی با آرمانهای انقلابی مارکسیسم و کمونیسم دارد. با این حال، درست مانند بسیاری از دولتهای بهاصطلاح «ضد امپریالیست» یا چپگرا، محافل اصلاحطلبِ چپ در سراسر جهان سالها از این دولت نپالی تمجید کرده و در میان کارگران توهم ایجاد کردهاند. این محافل شامل جریانهایی وابسته به استالینیسم و مائوئیسم (هرچند نه همه آنها) و نیز بسیاری از گرایشهای «چپ نو» میشود. این همان نیروهایی هستند که به دولتهای روسیه و چین امید بستهاند و به نام «ضد امپریالیسم» حتی از رژیمهایی مانند مادورو در ونزوئلا، بشار اسد در سوریه و حتی آخوندهای ایران دفاع میکنند. هنوز مدت زیادی از زمانی نگذشته است که آنها دولت شرما اولی را «احیای چپ» در جنوب آسیا میخواندند. حتی امروز نیز بسیاری از همین افراد واقعیتهای عینی را انکار کرده و جنبش کنونی را «توطئهی امپریالیستی» مینامند، و بار دیگر فرصتطلبی و ورشکستگی فکری خود را برملا میسازند.
وضعیت کنونی نپال بار دیگر یک حقیقت اساسی را آشکار میکند: هر دولتی که در چارچوب سرمایهداری به قدرت برسد ــ چه خود را کمونیست بنامد و چه سوسیالیست ــ در نهایت به نگهبان و مجری منافع طبقه سرمایهدار و دستگاه دولتی بدل خواهد شد. همان اولی که روزگاری با شعارهای ضد امپریالیستی و امید تودههای نپالی به قدرت رسید، امروز به عامل اجرای پروژههای امپریالیستی تبدیل شده و دستانش به خون کارگران نپالی آلوده است.
این رویدادها نشان میدهند که رهایی و آزادسازی تودههای کارگر از طریق اصلاحات در چارچوب سرمایهداری ممکن نیست. در نظامهای سرمایهداری عقبمانده و گرفتار بحران ــ مانند آنچه در منطقهی ما وجود دارد ــ اساسا امکان انجام اصلاحات واقعی از همان ابتدا وجود نداشت. در مرحلهی کنونی زوال تاریخی سرمایهداری، اصلاحطلبانی که به نهادهای توخالی آن تکیه میکنند، ناگزیر به مسیر نولیبرالیسم کشانده میشوند. به همین دلیل، تمایز میان اصلاحطلبی چپ و سیاستهای سنتی راست روزبهروز دشوارتر شده و همین امر راه را برای رشد گرایشهای راست افراطی و فاشیستی هموار کرده است. مسیرهای اشتباه مرحلهگرایی، تدریجگرایی و اصلاحطلبی در نهایت به یک سرانجام ختم میشوند: افول جنبشها، سرکوب عناصر صادق و انقلابی درون آنها، حفاظت از سرمایهگذاریهای امپریالیستی و بهکارگیری ماشین دولتی علیه طبقهی کارگر. به این ترتیب، ضعفها یا انحرافات نظری به جنایتهای تاریخی بدل میشوند. خطاهای یک لحظه میتواند مجازات خود را بر چندین نسل تحمیل کند.

جرقه فوری این جنبش ممنوعیت شبکههای اجتماعی بود؛ همان «قطره آخری که کاسه صبر را لبریز کرد». پشت این جرقه، خشم عمیقی نهفته بود: خشم از فساد گسترده، فقر شدید، بیکاریِ رو به افزایش، و عیاشی بیشرمانهی نخبگان. امروز صدها هزار جوان نپالی ناچارند برای پیدا کردن معاش به خارج از کشور بروند. در کشورهای حاشیه خلیج فارس، کارگران نپالی جزو ارزانترین و در عین حال استثمارشدهترین نیروهای کار به حساب میآیند. آنهایی هم که امکان مهاجرت ندارند، تنها با پولهای ارسالی از خارج زنده میمانند. این وضعیت بازتابی روشن از یک اقتصاد سرمایهداری فروپاشیده و ساختارهای سیاسی پوچ آن است.
از جمعیت حدوداً ۳۰ میلیونی نپال، اکثریت قاطع مردم با فقر، گرسنگی، بیماری و محرومیت دستبهگریباناند. شرما اولی نخستینبار در سال ۲۰۱۵ به قدرت رسید. اما حتی پس از گذشت یک دهه، نرخ فقر شدید رسمی همچنان در سطح ۲۰ درصد باقی مانده و نپال همچنان در فهرست کشورهای بسیار عقبمانده جهان از دید سازمان ملل قرار دارد. بلایای طبیعی همچون زلزله و سیل نیز این ویرانی اجتماعی را تشدید کرده است. اما در واقع، دولت هیچ توانایی برای کمکرسانی به مردم ندارد. کل جامعه به انبار باروتی از تضادهای انفجاری بدل شده است.
آشکارترین نمود این تضادها، رشد بیامان بیکاری است. بر اساس گزارشهای دولتی، نرخ کلی بیکاری از ۱۲/۶ درصد گذشته و در میان جوانان به ۲۲/۷ درصد رسیده است؛ رقمی که انتظار میرود تا پایان سال باز هم بالاتر برود. اما اینها فقط آمار خشک و خالی نیستند؛ هر عدد نشاندهندهی یک زندگی تباهشده، یک امید بر باد رفته و فریاد جوانی است که ناچار شده برای سیر کردن شکم خانوادهاش، راه تحقیرآمیز مهاجرت را در پیش بگیرد.
سه دههی گذشته در نپال با جداییها، ادغامها و دوباره جداییهای بیپایان درون احزاب کمونیست/مائوئیست مشخص شده است. از سال ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۶، مائوئیستها جنگ داخلی علیه دولت به راه انداختند. حدود ۱۸۰۰۰ نفر کشته شدند که شامل ۸۰۰۰ چریک مائوئیست و ۴۵۰۰ نفر از نیروهای امنیتی دولت بود. این جنگ در سال ۲۰۰۶ با «توافقنامهی جامع صلح» به پایان رسید (در اینجا باید تأکید شود که خیزش انقلابی که همان سال در شهرهای نپال رخ داد، نقش تعیینکنندهای در وادار کردن دولت به عقبنشینی داشت). این توافق اساساً بر سازش مائوئیستها با دولت استوار بود. بر اساس نظریه مراحل، آنها معتقد بودند که مرحله ضد امپریالیستی و دموکراتیک انقلاب (عمدتاً علیه سلطه هند) را به پایان رساندهاند و در نتیجه راه برای لغو سلطنت و اجرای برخی اصلاحات دموکراتیک باز شده است.
اما تودههای انقلابی نپال ــ بهویژه جوانان ــ که برای دستیابی به زندگی بهتر و رهایی از استثمار و سرکوب جانفشانی کردند، در سالهای پس از آن، دیدند که امیدهایشان بر باد رفته است. از زمان لغو رسمی سلطنت در سال ۲۰۰۸، کشور در بحران سیاسی مزمن گرفتار شده است. دولتها سقوط کردهاند، ائتلافها شکل گرفته و فروپاشیدهاند، و نخستوزیران یکی پس از دیگری آمده و رفتهاند. در این ۱۷ سال، نپال شاهد ۱۳ دولت متفاوت بوده است. در این مدت، اعضای حزب کنگره نپال طرفدار هند نیز سه بار به قدرت رسیدهاند و دولتهای سرپرست بارها تشکیل شدهاند. امروز وضعیت بهگونهای است که هم دولت و هم اپوزیسیون توسط احزاب کمونیست رهبری میشوند.

شرما اولی نخستینبار در سال ۲۰۱۵ به قدرت رسید. در سال ۲۰۱۸، او با موقعیتی نسبتاً پایدار از طریق ائتلاف کمونیستی بازگشت. در آن زمان وعدههای بزرگی دربارهی رفاه، اشتغال و توسعه داده شد. اما واقعیت امروز داستان کاملاً متفاوتی را نشان میدهد. فساد تشدید شده، نابرابری طبقاتی عمیقتر شده و در تلاش برای رهایی از نفوذ هند، نپال به دام چین افتاده است. در واقع، دولت کنونی به عنوان دولتی که بیشترین نزدیکی به چین را در تاریخ نپال دارد، شناخته میشود و روابط سیاسی، تجاری و اقتصادی گستردهای با پکن برقرار کرده است. با این حال، این سرمایهگذاریها و پروژههای ساختمانی هیچ بهبود واقعی در زندگی مردم نپال ایجاد نکردهاند.
دقیقاً همین شرایط است که جوانان نپالی را به شورش واداشته است. در سالهای اخیر، قیامهای مشابهی در سریلانکا، کنیا و بنگلادش نیز رخ داده است. این قیامها در واقع حلقههای مختلف یک زنجیره جهانی از اعتراضات علیه سرمایهداری بحرانزده هستند و نشان میدهند که شرایط زندگی کارگران در سراسر جهان روزبهروز بدتر میشود. جنبش نپال بار دیگر ورشکستگی کامل نظریه «دو مرحلهای» و اصلاحطلبی را برملا کرده است. این جنبش نشان داد که اصلاحات سطحی، امتیازهای نمادین و تغییرات ظاهری هرگز نمیتوانند سرنوشت تودههای استثمارشده را تغییر دهند. نسل جدید ــ چه آگاهانه و چه ناخودآگاه ــ آرزوی یک جراحی انقلابی را دارد که بتواند سیستم سرمایهداری را ریشهکن کند. آرمانها و مطالبات آنها بهروشنی این خواست سوزان را بازتاب میدهد. اما تحقق این مطالبات نیازمند یک برنامه و راهبرد مارکسیستی است.
وضعیت کنونی ناگزیر موجب برانگیختن بحثهای نظری تازه در میان عناصر جدی و صادق درون جنبش مائوئیست خواهد شد که هنوز غرایز انقلابی خود را حفظ کردهاند. برای مردمی که دههها برای زندگی بهتر مبارزات شجاعانهای، از جمله مبارزه مسلحانه، انجام دادهاند، یک حقیقت اکنون واضحتر از همیشه خواهد شد: بدون رهایی از سرمایهداری، آزادی طبقاتی، جنسیتی و ملی قابل تحقق نیست. از همه مهمتر، فعالترین و آگاهترین لایههای جوانان طبقه کارگر، درسهای حیاتی برای آینده خواهند گرفت، هم از گذشته و هم از حال حاضر. امکان جداییها در درون احزاب موجود و ظهور گرایشهای سیاسی جدید نیز نمیتواند نادیده گرفته شود.
در شرایط امروز ــ نه فقط در نپال بلکه در سراسر جهان ــ وظیفهی جریانهایی که بار مرده تدریجیگرایی و مرحلهگرایی را رد میکنند و به برنامه سوسیالیسم انقلابی ایمان دارند، این است که آرمانهای سوزان تودهها را از طریق یک برنامه گذار به هدف انقلاب سوسیالیستی پیوند بزنند. تنها از طریق این مسیر است که تودههای کارگر میتوانند از تحقیر و ویرانی بیپایانی که سرمایهداری امپریالیستی در جنوب آسیا و سراسر جهان بر آنها تحمیل کرده است، رهایی یابند.