همایش مونیخ با عنوان”همکاری ملی برای نجات ایران” در واقع مجلس حمد و ثنای شاهزاده بود. میتوان به بررسی مضمون مباحث و ادعاها و سخنرانی های این مراسم، مقولاتی چون مدیریت دوره گذار و انتخابات آزاد و ادعای “نقش متحد کننده شاهزاده” و غیره پرداخت ولی قصد من از این یادداشت کوتاه این مباحث نیست بلکه فرهنگ سیاسی حاکم بر این همایش است. در این مراسم سخنرانان یکی پس از دیگری به تملق گوئی و تمجید از مقام والای شاهزاده و نقش نجات بخش او پرداختند؛ او را تاج سر مردم ایران خواندند، اعلام کردند حاضرند در رکاب شاهزاده شمشیر بزنند، در برابرش سجده کردند و او را کعبه ای که باید در مقابلش سجده کرد نامیدند و مداحی هائی تهوع آوری از این دست. وقتی در مدیای اجتماعی به این بت سازی اعتراض میکنند طرفداران شاهزاده پاسخ میدهند که “به خدای مهربان قسم که در شرایط فعلی ایران شاهزاده گنجی است لایق سجده!”
افراد مخیر اند به هر بتی میخواهند سجده کنند، این انتخاب شخصی افراد است، اما باید در مقابل کسی که این نمایش مهوع را “همکاری ملی برای نجات ایران” جا میزند محکم ایستاد. فرهنگ مشمئز کننده ای که بر این همایش حاکم بود فرق چندانی با جلسه های مداحی خامنه ای نداشت. این “همکاری برای نجات ایران” نبود بلکه تلاشی بود برای احیای استبداد فرد پرستانه ای که ریشه در دوره پهلوی و قاجار و کل تاریخ ایران دارد. سرنگونی جمهوری اسلامی نقطه پایان این تاریخ است و نه تغییر ریل از “ولی خدا” به “سایه خدا”.
ما همیشه گفته ایم بازگشت به سلطنت راه رسیدن به آزادی نیست. همایش کذائی مونیخ بار دیگر نشان داد که نه تنها از نظر مضمون اهداف و سیاستها، بلکه از نظر فرهنگ سیاسی نیز پادشاهی خواهی تماما در مقابل آزادیخواهی قرار میگیرد.
٥ مرداد ١٤٠٤، ٢٧ ژوئیه ٢٠٢٥