روز ۶نوامبر (۱۶آبان) مشخص شد که ترامپ، نه آنگونه برخی دوست دارند او را ” پوپولیست” خطاب کنند بلکه یک فاشیست از صندوق های رای در امریکا بیرون آمد.
بورژوازی در بوق و کرنا کرده است که “دموکراسی” بهترین شکل حکومت داری است. دموکراسی سرمایه داری روی مرتجعانه خود را در انتخاباتی مانند ریاست جمهوری امریکا نشان میدهد که میلیاردها بر سر بدست گرفتن قدرت سیاسی تمام جامعه را به کمک مدیای قوی تحت شعاع خود قرار میدهند که گویا هیچ انتخابی در جهان وجود ندارد الا انتخاب بین بد و بدتر. و شق دومی هم البته وجود دارد که در برخی نقاط این دنیای به گند کشیده شده، در جاهایی مانند جمهوری اسلامی و روسیه و مصر و…، تنها یک انتخاب وجود دارد و آن هم ابقای دیکتاتور به “رای مردم!”
مراسمات بعد از انتخابات، مانند تحلیف ریاست جمهوری، مشخصا در امریکا به یک مراسم به سبک امپراطوریهای روم باستان، و پادشاهان در قرون وسطی به نمایش در می آید که پادشاه در زیر سایه قدرت خداوندی به تخت جلوس میکرد. تنها تفاوت این است که عصایی در دست رئیس جمهور نیست و تاجی هم درکار نیست که بر سر بگذارد.
در پلکانهای ساختمان کاپیتول، در واشنگتن، کل هئیت حاکمه امریکا ظاهر میشوند و توده های تماشاچی را به تماشای صاحبان قدرت میکشانند. و با پخش مستقیم جهانی آن سعی در منکوب کردن مردم سراسر دنیا میکنند تا به آنها بباوارانند، که اراده مردم هیچ است. و امیدشان را باید به امثال ترامپ گره بزنند!
در این نمایش مهوع، در ادامه ستونی از ماشینهای عظیم و به رنگ سیاه و ضد گلوله حمل ریاست جمهور، او را همراهی میکنند تا قدرت حاکمیت سرمایه را به رخ توده تماشاچی بکشند. چراغهای چشمک زن پلیسی تداعی کننده “دور شید و کور شید!” جارچی های قرون وسطی است، به وقت گُذر حاکم ستمگر. تا به مردمی که دستشان از همه جا کوتاه است، و همه اراده سیاسی ایشان را در رای چهار سال یکبار خلاصه کرده اند القاء کرده باشند خود شما این گونه خواستید! و چه شگفت انگیز تبلیغات بورژوازی بر بستری که جامعه را سرکوب و منکوب قدرت سرمایه کرده اند به مردم القاء میکنند: خلایق هر چه لایق! تا مدافعان بورژوازی در هیبت جامعه شناس و تحلیلگر سیاسی و محقق تاریخ بعدها بگویند:” مردم حرف دلشان را از دهان دیکتاتور شنیدند!” در صورتی که داستان درست برعکس است، این طبقه حاکم است که حرف دلش را از دهان دیکتاتور بیان میکند. این “فرهنگ طبقه حاکم” است که به فرهنگ کل جامعه تعمیم داده میشود، به وقتی که وسایل تولید تماما در اختیار خود گرفته است. از صبح تا شب، از کودکی تا هنگامه مرگ، توده کارکن جامعه که تنها فرصت دارد شکمش را سیر کند، اسیر تبلیغات طبقه حاکم است که میگویند:” تا بوده همین بوده، یک عده سوارند، یک عده هم پیاده!” اگر گروهی هم حرفی خلاف این بزنند، یا ایزوله میشوند یا در گوشه زندانها به بند کشیده میشوند، یا در گورهای دسته جمعی رد و اثرشان را محو میکنند.
با گذشتن رای الکترال ترامپ از “مرز جادویی ۲۷۰ رای ” سلطنت طلبان در ایران، از شوق دست یافتن یک موجود ضد زن، نژادپرست، دشمن محیط زیست، مدافع استثمار هر چه بیشتر کارگر و کسب سود به اسم رمز “اول امریکا”، در یک کلام یک فاشیست بی نقص، جانی تازه گرفتند. گل از گل شان شکفت که میتوانند با کمک بمب افکن های بی ۵۲ یا لااقل جنگنده های اف ۳۵ های اسراییل به قدرت برگردند. ولیعهد سابق در یک فرمان شاهانه برای ترامپ ماموریتی برای صلح تعریف کرد! لابد ایشان از الان در فکر نوشتن “ماموریت برای وطنم ۲” است! هیچ دقت کردید دیکتاتورها علاقه وافری به “ماموریت” دارند. معتقدند ایشان زاده شده اند و یک کسی یک جایی تصمیم گرفته است، چون “نجات دهنده” ظهور کنند و با اسم رمز هایی همچون “نجات میهن”، “نجات مذهب”، “فره ایزدی”، “اسلام ناب محمدی” مصیبت را بر سر توده مردم آوار کنند.
بهرحال از آن روز، اپوزیسیون راست بخصوص ذوب شدگان در شاهزاده پهلوی، فرشته نجاتشان ظهور کرده است و همای سعادت (کرکس ریش دار) بر دوش ایشان نشسته است. خود ترامپ میگوید دنبال تغییر رژیم نیست، اپوزیسیون راست می گوید ترامپ خودش حالیش نیست، وجودش یعنی جمهوری اسلامی پَر! فقط کافی است که ترامپ بگوید: “خامنه ای باید برود!” چیزی که اوباما نگفت: “اوباما… گفت «بن علی باید برود»، «مبارک باید برود» اما هرگز از او نشنیدیم «خامنهای باید برود.»”(مهدی پرپنجی- یکی از مدیران ایران اینترنشنال). بهرحال بگذارید چند صباحی بسیار کوتاه و گذرا خوش باشند. همای سعادت تنها یک اثر بر دوش ایشان خواهد گذاشت و میرود پی امورات کرکسی خودش، اگر دنیای سرمایه داری چیزی به اسم طبیعت را تا آینده معلوم از بین نبرده باشد.
برنی سندرز، تنها سناتور مجلس سنا امریکا که خود را سوسیالیست میداند در بیانیه ای پیرامون شکست حزب دموکرات نوشته است: ” مردم آمریکا عصبانی هستند و خواهان تغییر هستند. و حق دارند.” اما آنچه ترامپ را به قدرت بازگرداند؛ البته نه نیاز اپوزیسیون راست ایران به بمب افکن بی ۵۲ ، بلکه هئیت حاکمه امریکا همه پرونده های قضایی ترامپ را در کشو “میز عدالت” بایگانی کرد و به گفته خودشان یک آدم “غیر قابل پیش بینی” را به راس قدرت برگرداندند، و صد البته قرار نیست که تغییری که مردم امریکا پی آن هستند، پی بگیرد بلکه او قرار است، به کمک ” الیگارشی قدرتمندی که این همه قدرت اقتصادی و سیاسی” در اختیار دارد جلوی هر تغییری از پایین را بگیرد. این الیگارشی قدرتمند خطر را بیخ گوش خود کاملا حس میکند.
برنی سندرز تاکید میکند:” امروز، در حالی که افراد بسیار ثروتمند به طرز خارق العادهای خوب زندگی میکنند.اما دستمزد کارگران متوسط آمریکایی در حال حاضر کمتر از ۵۰ سال پیش است”. و ادامه میدهد: جوانان منتظر استاندارد زندگی بدتری با وجود انفجار در فناوری و هوش مصنوعی و روباتیک هستند. به گفته سندرز در امریکا با وجود این همه ثروت “مراقبتهای بهداشتی را به عنوان یک حق انسانی برای همه تضمین” نمی توانند بکنند. و تاکید میکند با وجود همه مخالفتها ” ما همچنان میلیاردها دلار برای جنگ همه جانبه دولت افراطی نتانیاهو علیه مردم فلسطین هزینه میکنیم.”
سندرز نگران موقعیت حزب دموکرات است و میپرسد:” آیا سودهای کلان پول و مشاوران با درآمد خوب که حزب دموکرات را کنترل می کنند، از این کارزار فاجعهبار درس واقعی خواهند گرفت؟ آیا آنها درد و بیگانگی سیاسی را که ده ها میلیون آمریکایی تجربه می کنند، درک خواهند کرد؟ آیا آنها ایده ای دارند که چگونه می توانیم با الیگارشی قدرتمندی که این همه قدرت اقتصادی و سیاسی دارد مقابله کنیم؟ احتمالا نه.” و کسانی مانند خودش را دعوت به” بحث جدی سیاسی” در مواردی همچون ” دموکراسی مردمی و عدالت اقتصادی” کرده است. و این البته بحثی در انتهای کوچه بن بست.
جهان بر سر یک دو قطبی قرار گرفته است. و جهان بدون خطر سوسیالیسم واقعا به منجلابی متعفن تبدیل میشود که امثال ترامپ از گوشه و کنار آن امکان ظهور پیدا میکنند. چپ از نوع برنی سندرز هم جوابگوی معضلات کنونی جهان سرمایه داری نیست. برنی سندرز بیانیه خود را با خطاب به رهبران حزب دموکرات اینگونه شروع کرده است:” جای تعجب نیست که حزب دموکرات که طبقه کارگر را رها کرده است متوجه شود که طبقه کارگر آنها را رها کرده است؛ ابتدا طبقه کارگر سفیدپوست و اکنون کارگران لاتین و سیاهپوست.” چپ سنتی در ایران، همزاد چپی که در امریکا به بهانه حمایت از مردم فلسطین به نماز می ایستد، چپی که تئوری لنینی امپریالیسم را به تبدیل کردن آن به سیاست خارجی یک کشور، آنرا از درون تهی ساخته و مجبور است در کنار اوباشان جنبش اسلامی پرچم فلسطین را بر دوش کشد و عملا آب به آسیاب “سیاست خارجی امپریالیستی” میریزد، عملا ورشکسته است.
چپ، چپی که بیانگر جنبش واقعی سوسیالیستی طبقه کارگر، یعنی کمونیسم کارگری در امریکا ( و نه تنها در امریکا بلکه در اروپا) غایب است. اما این را سخت باور داریم که جامعه چپ، کمونیسم کارگری خود را میطلبد. این چپ اکنون در ایران ریشه دوانده است. و متحزب هم هست. در کشاکش یک انقلاب انسانی و زیبا قرار گرفته است. جنبش اجتماعی چپی در ایران سبب شده انقلاب زن زندگی آزادی از بنیه قوی برخوردار باشد. کمونیسم کارگری طی چهار دهه مبارزه نظری و عملی بی وقفه، در مصاف با یکی از وحشیانه ترین رژیمهای دیکتاتوری سرمایه توانسته است مسئله رهایی کل جامعه و انسان را به مسئله عملی مبارزات کف خیابان تبدیل کند. این کمونیسم میتواند راه را به کل جهان نشان دهد. در گفتگوی با عزیزی بر سر ظهور مجدد ترامپ، او در انتها گفت:” باید ببینیم سرنوشت دیگر چه بازیهای در آستین دارد!” در جواب شنید:” این بار سرنوشت باید لنینی دیگر در آستین داشته باشد!”
به مدد قدرت توده های متشکل در شوراها که اراده خود را عملی میکنند، و وجود کمونیسم کارگری متحزب در حزب کمونیست کارگری، پرچم کمونیسم در ایران بالاست. و با کسب قدرت سیاسی توسط کمونیستها، کمونیسم بار دیگر در سراسر جهان حرف اساسی برای گفتن خواهد داشت. اینکه یکی مانند ترامپ رقیب خود را مارکسیست میخواند، اینکه برنی سندرزی در امریکا خود را سوسیالیست میخواند، خود نشانه این است که کمونیسم جواب نهایی به فاجعه حاکم بر جهان است، و در ایران بیش از هر جایی از این فرصت برخوردار است که به قدرت سیاسی دست یابد و جان تازه ای به جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر، در کل دنیا بدهد. انقلاب زن زندگی آزادی تنها نباید به رفتن خامنه ای خلاصه شود، و نخواهد شد؛ این انقلاب ظرفیت این را دارد که به یک انقلاب اجتماعی قوی علیه سرمایه داری تبدیل شود. و برای این کار باید هر چه سریعتر و وسیعتر چپ اجتماعی موجود را عمیقتر و متشکل و متحزب ساخت.