در تاریخ مبارزات طبقه کارگر، جنبش چارتیستی جایگاه ویژهای دارد. این جنبش را میتوان نخستین تلاش سازمانیافته، سراسری و آگاهانهی کارگران بریتانیا برای ورود مستقل به عرصه سیاست دانست؛ تلاشی که هدف آن دستیابی به حقوق سیاسی برابر، شکستن انحصار قدرت در دست نخبگان، و پایهگذاری اصلاحاتی دموکراتیک در نظام نمایندگی پارلمان بود. چارتیسم که نام خود را از “منشور مردم” یا People’s Charter گرفته، از سال ۱۸۳۸ شکل گرفت و بهمدت دو دهه، با فراز و نشیبهای فراوان، یکی از جدیترین چالشها علیه نظم سیاسی مستقر در بریتانیا را رقم زد. اگرچه این جنبش سرانجام نتوانست به طور مستقیم خواستههایش را به دولت تحمیل کند و تا حدود ۱۸۵۸ به تدریج از حرکت بازایستاد، اما تأثیر آن در تاریخ سیاسی بریتانیا ماندگار بود. چارتیسم سنتی نوین از مداخله سیاسی آگاهانه طبقه کارگر بنیان گذاشت، ظرفیت بسیج تودهای را به نمایش گذاشت، و به الگویی برای جنبشهای کارگری، دموکراتیک و سوسیالیستی در دهههای بعد بدل شد.
شش مطالبه بنیادین منشور مردم
مطالبات چارتیستها در قالب شش بند مشخص و کلیدی در “منشور مردم” که در سال ۱۸۳۸ منتشر شد، مطرح گردید. این شش خواسته، پایههای اصلی جنبش چارتیستی را شکل میدادند و نشاندهنده نیازهای سیاسی و اجتماعی طبقه کارگر در آن دوران بودند:
الف) حق رای عمومی برای مردان بالغ (بجز مجرمان و افراد دارای ناتوانی ذهنی): این بند خواستار گسترش حق رای به همه مردان بالغ بود، فارغ از میزان دارایی یا طبقه اجتماعی. پیش از آن، حق رای محدود به مالکان و طبقات مرفه بود و طبقه کارگر و فقرا از مشارکت سیاسی محروم بودند.
ب) انتخابات سالانه پارلمان: چارتیستها معتقد بودند که برگزاری انتخابات به صورت سالانه، موجب پاسخگویی بیشتر نمایندگان به مردم میشود و قدرت را از انحصار نخبگان خارج میسازد.
پ) رأی مخفی: با این درخواست، هدف جلوگیری از نفوذ و فشار صاحبان قدرت بر رأیدهندگان بود. پیش از این، رأیها به صورت علنی داده میشد و رأیدهندگان ممکن بود تحت تهدید یا فشار قرار گیرند.
ت) حذف شرط مالکیت برای نامزدهای پارلمان: چارتیستها میخواستند همه افراد واجد شرایط بتوانند بدون داشتن دارایی یا ملک، برای نمایندگی پارلمان کاندیدا شوند تا نمایندگان بیشتری از طبقات پایینتر و مردم عادی انتخاب شوند.
ث) پرداخت حقوق به نمایندگان پارلمان: این بند امکان حضور افراد بدون ثروت را در پارلمان فراهم میکرد. چون نمایندگان پیشین معمولا خود باید هزینه زندگی و فعالیتهای سیاسی را تأمین میکردند، افراد کمدرآمد نمیتوانستند در سیاست مشارکت کنند.
ج) تقسیم برابر حوزههای انتخابیه برای جلوگیری از تبعیض در نمایندگی: در آن زمان حوزههای انتخابیه به گونهای طراحی شده بود که مناطق کمجمعیت بیشتر نماینده داشتند و مناطق پرجمعیت کمتر. چارتیستها خواستار تقسیم عادلانه حوزهها شدند تا نمایندگی واقعی و برابر برقرار شود.
اوج جنبش و ویژگیهای سازمانی
جنبش چارتیستی در بازه زمانی ۱۸۳۹ تا ۱۸۴۸ سه موج اصلی اعتراضات گسترده و سراسری را پشت سر گذاشت که هر کدام نقش مهمی در تاریخ این جنبش ایفا کردند. اوج این جنبش را میتوان در سه سال کلیدی زیر مشاهده کرد:
سال ۱۸۳۹: آغاز موج اول اعتراضات با تظاهرات وسیع در شهرهای مختلف بریتانیا بود که نشان دهنده خیزش قدرتمند طبقه کارگر علیه ساختار سیاسی انحصاری بود. این تظاهرات سراسری نمایانگر بیداری سیاسی و تلاش برای جلب توجه عمومی به مطالبات منشور مردم بود.
سال ۱۸۴۲: دومین موج جنبش با اعتصابات گستردهای همراه شد که به “اعتصابات چارتیستی” شهرت یافت. این اعتصابات، در بخشهای مختلف صنعتی و معدنکاری بریتانیا به وقوع پیوست و عملا حرکت چارتیسم را به مرحلهای عملی و سازمانیافته تبدیل کرد که توانست بخشهای مهمی از کارگران را به میدان مبارزه بیاورد.
سال ۱۸۴۸: این سال به عنوان نقطه اوج نهایی جنبش شناخته میشود؛ زمانی که تظاهرات عظیمی در لندن برگزار شد و طوماری با ادعای بیش از پنج میلیون امضا به پارلمان ارائه گردید. این حرکت نمادی از قدرت بسیج جمعی و عمق حمایت اجتماعی از مطالبات چارتیستی بود، اگرچه در نهایت دولت پاسخ سرکوبگرانهای به آن داد.
در هر سه مرحله، دولت بریتانیا با سرکوبهای شدید، دستگیریهای گسترده و استفاده از نیروهای انتظامی به مقابله با چارتیستها پرداخت. این واکنشها نشاندهنده اهمیت تهدیدی بود که چارتیسم برای نظم سیاسی آن زمان ایجاد کرده بود.
از نظر ساختاری، چارتیسم یک جنبش سراسری و منسجم بود که دارای سازمانهای رسمی و نیرومندی چون National Charter Association به عنوان بازوی سیاسی خود بود. این سازمانها نقش کلیدی در سازماندهی و هماهنگی فعالیتهای چارتیستها ایفا کردند. با انتشار نشریات مخصوص، برگزاری باشگاههای سیاسی، ایجاد تریبونهای عمومی برای آموزش و آگاهی بخشی، و راهاندازی کارزارهای گسترده جمعآوری امضا، توانستند نفوذ و تأثیر خود را در سطح گستردهتری گسترش دهند و پایههای جنبش را استوارتر کنند.
رهبران چارتیسم
جنبش چارتیستی مجموعهای از چهرههای برجسته و متنوع داشت که هر یک نقش مهمی در شکل دهی و هدایت این جنبش ایفا کردند. این رهبران، گرچه در اهداف کلی هم نظر بودند، اما در شیوه مبارزه و رویکردهای سیاسی با یکدیگر اختلافهایی داشتند که به غنای فکری و استراتژیک چارتیسم کمک کرد. برخی از مهمترین رهبران این جنبش عبارتند از:
فیرگوس اوکانر (Feargus O’Connor): یکی از پرنفوذترین و کاریزماتیک ترین رهبران چارتیسم، که با خطی قاطع و رادیکال شناخته میشد. او مدافع مبارزهای قاطعانهتر و گاهی تهاجمیتر بود و از رویکرد مستقیم برای تحقق مطالبات کارگران حمایت میکرد. اوکانر نقش مهمی در بسیج تودهها و سازماندهی تظاهرات ایفا نمود و صدای پرقدرتی برای بخش رادیکال جنبش بود.
ویلیام لاوِت (William Lovett): نماینده گرایشی معتدلتر و صلحطلب در چارتیسم، که تأکید ویژهای بر آموزش سیاسی و فرهنگسازی داشت. لاوت بر این باور بود که آگاهیبخشی و فعالیتهای مسالمتآمیز میتواند زمینهساز اصلاحات پایدار باشد. او از بنیانگذاران People’s Charter Association و نویسنده اصلی منشور مردم بود.
جورج جولیان هارنی (George Julian Harney): یکی دیگر از رهبران رادیکال چارتیسم که بعدها به سوسیالیسم علمی و بینالمللی نزدیک شد. هارنی به عنوان یکی از فعالان برجسته کارگری، معتقد بود جنبش باید به سمت انقلابی عمیقتر و رهایی کامل طبقه کارگر حرکت کند و در این مسیر با جریانهای سوسیالیستی اروپا ارتباط برقرار کرد.
ارنست جونز (Ernest Jones): وکیل، شاعر و فعال سیاسی که همواره بر اتحاد طبقه کارگر با جنبشهای سوسیالیستی و کمونیستی قاره اروپا تأکید داشت. جونز نقش برجستهای در ترویج ایدههای سوسیالیستی و گسترش چارتیسم در میان طبقه کارگر ایفا کرد.
از چهرههای دیگر برجسته چارتیسم می توان از رهبران و فعالان زیر نام برد: جان وود (John Wood): از فعالان برجسته چارتیسم که بر حقوق زنان و آموزش عموم مردم تأکید داشت و در توسعه شبکههای ارتباطی جنبش نقش داشت. توماس هیل (Thomas Hill): یکی از رهبران میانهرو که سعی میکرد میان جناحهای رادیکال و معتدل چارتیسم مصالحه برقرار کند و به سمت تحقق تدریجی اهداف حرکت کند. الکساندر مککاکل (Alexander MacDonald): رهبر اتحادیههای کارگری معدنچیان و از حامیان چارتیسم که تأکید ویژهای بر همبستگی بین اتحادیههای کارگری و جنبش داشت. ریچارد اوگان (Richard O’Gorman): از فعالان پرکار چارتیسم که نقش مهمی در سازماندهی تظاهرات و انتشار نشریات ایفا کرد.
این تنوع در رهبران، با وجود اختلافات ایدئولوژیک و تاکتیکی، موجب شد چارتیسم جنبشی پرجنبوجوش و تأثیرگذار باقی بماند و توانست طیفی گسترده از طبقه کارگر را در خود جای دهد. این چهرهها هر کدام با دیدگاهها و رویکردهای متفاوت، به شکلگیری سنت مبارزاتی طبقه کارگر و ترویج ایدههای دموکراتیک کمک کردند که تأثیرات آن تا دههها بعد نیز احساس میشد.
مارکس و انگلس در برابر چارتیسم
مارکس و انگلس به جنبش چارتیستی نگاه مثبتی داشتند و آن را نخستین شکلگیری مستقل و سازمانیافته طبقه کارگر به مثابه یک نیروی سیاسی برجسته ارزیابی کردند. انگلس در کتاب “وضع طبقه کارگر در انگلستان” چارتیسم را نمود بارز بیداری آگاهی طبقاتی و آغاز ورود فعال طبقه کارگر به عرصه سیاست در بریتانیا دانست. او این جنبش را نشانهای از تحول اجتماعی و رشد خودآگاهی طبقه کارگر میدید که میتوانست زمینهساز تغییرات عمیقتری شود.
مارکس نیز در نوشتهها و نامههای خود بارها بر اهمیت چارتیسم تأکید کرد و در سال ۱۸۴۸ آن را “تنها حزب سیاسی واقعی طبقه کارگر در اروپا” توصیف نمود. او معتقد بود که هرچند چارتیسم از نظر تئوریک و ایدئولوژیک کامل نبود و برخی از مطالبات آن محدود به اصلاحات سطحی میشد، اما تجربه حیاتی و ضروریای در مسیر مبارزات طبقاتی و رهایی پرولتاریا به شمار میرفت. مارکس این جنبش را مرحلهای تاریخی در رشد سازمانیابی کارگری و سیاسی طبقه کارگر میدانست که با فراهم آوردن تجارب عملی، راه را برای حرکتهای انقلابیتر و پیشرفتهتر در آینده هموار میکرد.
بدین ترتیب، نظر مارکس و انگلس نسبت به چارتیسم تلفیقی از تحسین برای دستاوردهای سازماندهی و خودآگاهی سیاسی طبقه کارگر و نقد بر محدودیتهای تئوریک آن بود. این دیدگاهها بعدها مبنایی برای نقد و تحلیل جنبشهای کارگری و دموکراتیک در سطح جهانی قرار گرفتند و چارتیسم را به عنوان نقطه عطفی در تاریخ مبارزات اجتماعی و سیاسی طبقه کارگر تثبیت کردند.
چرایی خاموشی جنبش چارتیستی
خاموش شدن جنبش چارتیستی را باید ناشی از مجموعهای از عوامل پیچیده و همزمان دانست که به تدریج توان و انگیزه این جنبش را کاهش دادند. نخست، سرکوب شدید پلیسی و پیگیریهای قضایی دولت نقش کلیدی در فروپاشی چارتیسم داشت. نیروهای انتظامی با بازداشت فعالان، ممنوع کردن گردهماییها و محدود کردن آزادی بیان، فضای فعالیت سیاسی را به شدت تنگ کردند و امکان بسیج گسترده تودهها را محدود ساختند.
دوم، خستگی و ناامیدی فعالان پس از شکستهای متوالی یکی دیگر از عوامل مهم بود. انتظار طولانی برای تحقق مطالبات و مواجهه با پاسخهای سرکوبگرانه، بسیاری از رهبران و اعضای جنبش را دلسرد کرد و موجب کاهش نشاط و انسجام گروه شد.
سوم، شکافهای درونی میان رفرمیستها و انقلابیون به تضادهای راهبردی در چارتیسم دامن زد. جناحی که خواهان اصلاحات تدریجی و مسالمتآمیز بود، با گروههای رادیکالتر که به دنبال تغییرات سریع و بنیادین بودند، درگیر اختلافاتی شد که به تضعیف هماهنگی و اتحاد جنبش انجامید.
چهارم، عدم توانایی در ایجاد همپیمانی مؤثر با دیگر لایههای اجتماعی مانند دهقانان، طبقات متوسط و سایر اقشار اجتماعی نیز مانع از گسترش فراگیر چارتیسم شد. این کمبود حمایت اجتماعی گسترده، از تبدیل شدن چارتیسم به جنبشی همهجانبه جلوگیری کرد.
علاوه بر این عوامل سیاسی و اجتماعی، تغییرات اقتصادی و بهبود نسبی وضعیت معیشتی در دهه ۱۸۵۰ نیز بخش قابل توجهی از پایه اجتماعی این جنبش را تضعیف نمود. رشد تدریجی اقتصادی، افزایش اشتغال و کاهش برخی مشکلات معیشتی باعث شد فشار اجتماعی برای اصلاحات فوری کاهش یابد و بسیاری از کارگران انگیزه کمتری برای مشارکت فعال در جنبش داشته باشند. در مجموع، این مجموعه عوامل دست به دست هم دادند تا چارتیسم که زمانی نماد امید و مطالبهگری طبقه کارگر بود، به تدریج خاموش شده و مسیر مبارزات سیاسی طبقه کارگر به شکلهای دیگری ادامه یابد.
میراث چارتیسم
با وجود ناکامیهای سیاسی و عدم تحقق فوری اهداف چارتیسم در زمان خود، این جنبش نقش بنیادین و ماندگاری در شکلدهی به تحولات سیاسی و اجتماعی بریتانیا ایفا کرد. بسیاری از مطالبات اصلی چارتیسم، یکی پس از دیگری در دههها و سالهای بعد به قوانین رسمی تبدیل شدند. به عنوان مثال، تا پایان قرن نوزدهم، حق رای عمومی برای مردان بالغ به رسمیت شناخته شد و رأی مخفی نیز به عنوان یکی از اصول پایهای نظام انتخاباتی تصویب گردید. این تغییرات نشاندهنده تأثیر مستقیم و غیرقابل انکار چارتیسم بر روند دموکراتیزاسیون بریتانیا بود. علاوه بر تغییرات قانونی، چارتیسم سنتی نوین از مبارزه سیاسی مستقل طبقه کارگر را بنیان گذاشت که تأثیر آن تا به امروز در شکلگیری اتحادیههای کارگری مدرن و حزب کارگر بریتانیا مشهود است. این جنبش نخستین تجربه تاریخی طبقه کارگر در یک کشور صنعتی بود که توانست به طور مستقل و سازمانیافته وارد عرصه سیاست شود و مطالبه حقوق برابر و عدالت اجتماعی در ساختار قدرت را به صورت جدی مطرح کند.
تجربه چارتیسم در بسیج سیاسی تودهها نیز الگوهایی ایجاد کرد که نسلهای بعدی از آن بهره بردند؛ از جمله استفاده گسترده از طومارهای جمعآوری امضا به منظور فشار بر نهادهای قدرت، برپایی تریبونهای عمومی برای آموزش و اطلاعرسانی سیاسی، و فعالیت روزنامه نگاری حزبی که موجب ارتقای آگاهی سیاسی در میان طبقه کارگر شد. این ابزارها و روشها بعدها در جنبشهای کارگری، دموکراتیک و سوسیالیستی به صورت گسترده مورد استفاده قرار گرفتند.
اگرچه چارتیسم نتوانست در زمان خود پیروزی فوری کسب کند، اما جایگاه تاریخی آن بسیار فراتر از موفقیتهای کوتاه مدت است. این جنبش نقش مهمی در تکوین آگاهی طبقاتی، تجربه سازماندهی مستقل و فراهم آوردن بستر مناسب برای اصلاحات و تحولات بعدی داشت. به همین دلیل، چارتیسم به عنوان یک نقطه عطف در تاریخ مبارزات اجتماعی و سیاسی طبقه کارگر شناخته میشود که درسهای ارزشمندی برای مبارزات امروز نیز در خود دارد.
برای ما، تجربه چارتیستی یادآور این حقیقت است که تحقق حقوق برابر و رفع نابرابریهای سیاسی نه تنها نیازمند استواری نظری و فهم عمیق از ساختارهای قدرت است، بلکه مستلزم توانمندی در سازماندهی عملی تودهها و بسیج گسترده نیروهای اجتماعی نیز میباشد. این همزیستی نظریه و عمل، راز موفقیت هر جنبش اجتماعی پایدار است و چارتیسم نمونهای زنده و عبرت آموز از این واقعیت است.
۶ اوت ۲۰۲۵
***
در نوشتن این مطلب از دو کتاب زیر استفاده شده است.
Malcolm Chase: “Chartism: A New History”
Dorothy Thompson: “The Chartists”