گزارش دقیق ناصر کشکولی تحت عنوان “مرکز اسلامی هامبورگ باید بسته بماند!” و نقد خودم تحت عنوان “پرچمهراسی حاد و اختلال روانی لونتیکها” قرار بود نقطه پایانی باشد بر جدال بیثمر بر سر پرچمها در تظاهرات اخیر هامبورگ علیه جمهوری اسلامی. اما امروز، با دیدن نامهای اعتراضی از یک جریان حاشیهای که ظاهرا از “نمایش پرچم اسرائیل پشت سر تعدادی از اعضای حزب کمونیست کارگری” برآشفته، حس کردم لازم است پاسخ روشن تری داده شود. نه برای اینکه به این “حزب” حاشیه نشین اهمیت ویژهای قائلم، بلکه به این دلیل که باید این سبک از فرافکنیها و به حاشیه بردن عمدی بحثها را، که به نام چپ و تحت لوای “اخلاق سیاسی” صورت میگیرد، به روشنی افشا کرد.
***
در تظاهرات هامبورگ، پرچمهای متنوعی دیده شد. پرچمهایی که نه توسط سازماندهندگان برنامه، بلکه توسط افراد مختلف و حتی گاه با سوءنیت، وارد صحنه شده بودند. پرچم اسرائیل، پرچم سلطنتطلبی، عکسهایی از رضا پهلوی و نمادهای دیگر… اما در برابر این تنوع پرچمها، آنچه مهم بود، محتوای سیاسی تظاهرات بود: مقابله عملی با بازگشایی مرکز اسلامی هامبورگ، یکی از مراکز کلیدی رژیم در اروپا. همین بهانه – یک پرچم در پس زمینه عکس چند فعال – کافی بود تا بار دیگر جماعتی از خودراضیهای بظاهر چپ با رادیکال نمایی پوچ، که هرگز نه در میدان سیاست، نه در خیابان، نه در تلاش برای بستن این مراکز جاسوسی نقشی نداشتهاند، از پستوهای شبکههای اجتماعی بیرون آیند و به جای نقد جمهوری اسلامی، تمام آتش خود را متوجه حزب کمونیست کارگری و فعالینی چون مینا احدی کنند. این جماعت در تمام افشاگریهای پرحرارتشان علیه “پرچم اسرائیل”، حتی یک بار علیه خود مسجد آبی و مرکز اسلامی موضع نگرفتند. گویی اصلا وجود چنین مرکزی یا خطرات امنیتی و ایدئولوژیکی آن برایشان مسئلهای نیست. چرا که اگر بود، دستکم یک خط، یک بیانیه، یک عکس، یا حتی یک پست مجازی در دفاع از اهمیت تعطیلی آن منتشر میکردند. اما چنین نکردند و نخواهند کرد. چرا که برایشان چسبیدن به حاشیه این موضوع فوق العاده مهم، اصل است! چون اصل موضوع برایشان نه رژیم است و نه تروریسم اسلامی، بلکه رقابت حزبی، پاکسازی صحنه از فعالین واقعی، و نجات خود از کابوس تقابل عملی با جمهوری اسلامی است.
در همین تظاهرات، به روایت شاهدان و برگزارکنندگان، از ورود فردی با پرچم اسرائیل جلوگیری شد، به او تذکر داده شد، و حتی از بلندگوها اعلام شد که این تظاهرات محل جنگ پرچم ها نیست. اما برای شبه چپهای دور از میدان، این دادههای واقعی هیچ اهمیتی ندارد. آنها با وسواس اختلال گونهای به تصویر پس زمینه یک عکس میچسبند، آن را بزرگنمایی میکنند، و سپس آن را مبنای محک و مجازات سیاسی قرار میدهند. بسیاری از همین منتقدان، زمانی که در تظاهرات ضداسرائیلی پرچم جمهوری اسلامی، حماس و حزبالله بالا میرود، نه تنها با اغماص رد می شوند و سکوت میکنند، بلکه حضور در کنار نیروهای ارتجاعی اسلامی را نشانه “ضد امپریالیسم” میدانند. اما واویلا اگر در یک تجمع ضدجمهوری اسلامی، پرچمی غیرمطلوب به چشمشان بخورد، پرچمی با شیر و خورشید و یا در مورد آخر، پرچم کشور اسرائیل، تا رگ گردنشان بیرون بزند و تمام شمشیرهایشان را نه علیه رژیم و آن هم نه علیه پرچم به دستان، بلکه علیه فعالینی بکشند که سالها در میدان واقعی مبارزه حضور داشتهاند.
اینجا دقیقا خط تمایز روشن میشود. ما با یک اختلاف نظری ساده روبرو نیستیم؛ بلکه با دو افق سیاسی متضاد و لاجرم با دو متد و دو نگرش به کار عملی و میدانی هم روبروئیم. یکسو، نیروهایی ایستادهاند که جمهوری اسلامی را دشمن اصلی میدانند، با اتکا به مردم و نیروی اعتراض اجتماعی، برای نابودی مراکز تروریستیاش میکوشند، و در جنبش “زن، زندگی، آزادی” حضوری فعال و زنده دارند. در سوی دیگر، نیروهایی ایستادهاند که با نام چپ، اما با گفتمان سیاست زده بیخطر، ترجیح میدهند همیشه در حاشیه باشند؛ تحلیل کنند، تئوری ببافند، شرط بگذارند، اما هرگز مسئولیت یک لحظه واقعی مبارزه را نپذیرند. یکی با دید بسته سازمانی خود به همه چیز نگاه می کند، یکی با افقی که نیروی عظمی را انقلاب زن، زندگی، آزادی به میدان آورد و قاعدتا با پرچم خودش و با حرف خود به میدان می آید. افق بسته و فقط “خودی”! کنار می کشد و بهانه می آورد و زیر همه چیز می زند. نیروی فعال انقلابی با افق انقلاب و سازمان دادن انقلاب. یکی می گوید بخاطر حرف و پرچم آنها کنار بکشید. ما می گوئیم بخاطر پرچم کسی که اصلا نمی داند مارکس و لنین خوردنی اند یا پوشیدنی، نباید میدان را ترک کرد. این نیروئی است که اعتراض بر علیه جمهوری اسلامی، آن را وارد صحنه کرده است!
مسئله بر سر یک پرچم نیست. مسئله بر سر آینده مبارزه است. آیا این مبارزه توسط نیروهای مستقل، سکولار، برابری طلب و آزادیخواه پیش خواهد رفت؟ یا توسط جریاناتی که یا به سلطنتطلبی دخیل بستهاند، یا با “محور مقاومت” و توجیه گران فاشیسم اسلامی همدلی میکنند؟ پاسخ ما روشن است؛ ما در میدانیم، با پرچم خود، با تحلیل خود، با افق خود. با تمام پیچیدگیها، با تمام اختلافات، اما با تعهدی عملی به نابودی جمهوری اسلامی. و کسانی که برای هر پرچم و هر شعار، بهانهای برای عقبنشینی، لجن پراکنی و تخریب میتراشند، نه با پرچم مخالفند، نه با سلطنت، نه با اسرائیل، بلکه با اصل مبارزه واقعی مشکل دارند. رژیم، دقیقا به همین جماعت نیاز دارد. چپ بیمیدان، چپ شرطی، چپ مجازی.
۲۷ ژوئیه ۲۰۲۵