بیش از هفتاد روز از جنبش انقلابی مردم ایران میگذرد. در این مدت، بی وقفه مبارزه در کف خیابان جاری بوده که در نوع خود در جنبش های انقلابی نه بی سابقه، اما کم سابقه است. تا آنجا که به توده کارگران بر میگردد، در همبستگی با جنبش انقلابی، کارگران در بخش های مختلف دست به اعتصاب زدند. سوای اعتصاب چند روزه اما بسیار مهم کارگران پیمانکاری شرکت نفت، در ده روز گذشته اعتصاب در ذوب آهن و شرکت کروز و شرکت نیرو محرکه از برجسته ترین این اعتصابات بود. بخصوص دو شرکت آخر که تامین کننده قطعات برای تولید در شرکتهای ایران خودرو و سایپا هستند از اهمیت بسزایی برخوردار بود، تدوام چند روزه اعتصاب در این شرکتها میتواند منجر به توقف تولید در شرکتهای بزرگ خودروسازی گردد. نکته مهم تر این است که در این اعتصابات شعارهای سیاسی هم مطرح شد؛ هر چه جنبش انقلابی پیش برود ما شاهد حضور سنگین تر و طولانی تر کارگران به شکل اعتصاب خواهیم بود که تماما سیاسی باشد.
انقلاب جاری بر متن مبارزه طبقاتی شکل گرفته است. شکل همگانی آن نافی این وضعیت نیست. بخشهای مختلف جامعه هر کدام به نحوی زخم خورده جمهوری اسلامی هستند و خود را در مبارزه با این حکومت یافته اند، اما باید تاکید کرد مبارزات بی وقفه کارگران چه بصورت اعتصابات و اعتراضات بی شمار کارگران، معلمان و بازنشستگان و پرستاران طی چند سال اخیر خود زمینه ساز بروز انقلاب جاری بوده است. در عین حال “خصلت زنانه” این انقلاب نیز خود حکایت از جنبش قوی زنان دارد که در تمام این سالها جنبش کارگری حامی قوی این جنبش بوده و رهایی زنان را مسئله خود میدانسته است. اگر رهایی زنان معیار رهایی جامعه است، این بیش از هر چیز به نفع طبقه کارگر است که رهایی خود را در رهایی کل جامعه می بینند.
اگر مبارزه طبقاتی را محدود به چهار چوب کارخانه و درگیری و رودرویی مستقیم با کارفرما ندانیم، که نیست؛ آنوقت نقش طبقه کارگر برجسته تر میشود. اما، آیا حضور سیاسی طبقه کارگر در بطن انقلاب جاری تنها محدود به اعتصاب کارگران است؟ آیا این تنها شکل حضور کارگران است؟ اگر بهر دلیلی پیش از آنکه اعتصاب سراسری در میان توده کارگران شکل بگیرید بر اثر واقعه ای، مثلا به شکل قیام شهری، حکومت اسلامی سرنگون شود طبقه کارگر سر افکنده باید باشد؟
“هر مبارزه طبقاتی مبارزه سیاسی است.” این جمله ساده و بسیار روشن مانیفست کمونیست را یادآور شدیم تا تاکیدی باشد که برای مبارزه سیاسی نیاز به نماینده سیاسی است. در مانیفست تاکید شده که کمونیستها بخشی از طبقه کارگر هستند. این بخش از طبقه کارگر نماینده سیاسی کارگران هستند. جنبش کمونیستی یک جنبش قوی در ایران است. این جنبشی در خود نیست که چند تا “روشنفکر طبقات دیگر” تو سر و کله هم بکوبند، بلکه این انعکاس پر قدرت جنبش کارگری در ایران و پاسخگویی به نیاز آن است. این جنبش با شکل گیری کمونیسم کارگری و قوام آن در چهل سال گذشته و متحزب بودن آن، نمایندگی سیاسی طبقه کارگر را بر عهده داشته است.
کار کمونیستها صرفا” بردن آگاهی به میان طبقه” نیست. کارشان محدود به “آگاهگری طبقاتی”، “شکل دادن به افق کارگری” در میان کارگران نیست، آنچنان که چپ سنتی فرموله میکنند؛ کمونیستها بیش از هر چیز سخنگو و نماینده سیاسی کارگران هستند. در مطلب دیگر یادآور شدیم نمایندگی سیاسی یک طبقه، با نمایندگی پارلمانی تفاوت دارد. نمایندگی سیاسی یک طبقه را به کسی عطا نمی کنند که بعد با رای ندادن در دور بعدی از او سلب کنند. نماینده سیاسی یک طبقه یعنی فرد یا حزب سیاسی معینی اهداف و منافع آن طبقه را نمایندگی کند. هیچ نماینده سیاسی، هیچ حزب سیاسی یا سازمان سیاسی که نه با خودش شوخی دارد نه با جامعه، پیش از هر اقدامی به سراغ آن بخش از جامعه که باور دارد منافع آنان را نمایندگی میکند نمی رود که انتخابش کنند، بلکه نظرات سیاسی و برنامه ها و اقدامات سیاسی خود را بگونه ای تعریف میکند که بتواند به بهترین نحو نماینده سیاسی طبقه خود باشد.
این موضوع در میان راست جامعه پذیرفته شده است و هیچ اما و اگری در قبال آن ندارند اما به سرعت جلو کمونیستها این سوال را میگذارند: “مگر شما رای گیری کردید که مدعی نمایندگی طبقه کارگر میشوید!” چپ و کمونیست ما، با سابقه بیش از نیم قرن، یا چهار دهه به شکل سازمانی یا منفرد هنوز به خودش به دیده خجلت زده نگاه می کند. راست (بورژوازی) اما، در ایران هیچگاه نیاز به حزب سیاسی جدی نداشته بلکه منافع او را تا امروز دیکتاتوری فردی به اضافه یک سازمان امنیت قوی تامین کرده است. چپ (کمونیسم) همیشه بر حزبیت و حزبی بودن تاکید کرده اما بخشهای از آن در شکل سازمانی و منفرد خود فریز شده اند و قادر نیستند از جلد خود بیرون بیایند و برای پوشاندن این امر فوری پای طبقه کارگر را وسط میکشند که باید خودش پا پیش بگذارد و یک کاری بکند و از احزاب اپورزیسیونی کمونیست کاری بر نمی آید!
چپی که خود را کمونیست تعریف میکند اما خودش را از نمایندگی طبقه کارگر معاف کرده و خواستار این است که “کارگران و رهبران خوشنام” وارد جدال سیاسی شوند. طرف خود را کمونیست میداند و بر این تاکید کرده که بدون حزب سیاسی طبقه کارگر، بدون ستاد سیاسی طبقه کارگر کار عملا غیر ممکن میشود، بعد خودش به صورت انفرادی عمل میکند. من کارگر از ایشان میپرسم شما چرا خودت را کمونیست خطاب میکنی؟ قرار نیست ملای طبقه کارگر شوی و بگویی این خوب است و آن بد؛ خودت کجای روزگاری؟ چرا وقتی فکر میکنی (به اشتباه) حزب سیاسی کمونیستی وجود ندارد با دوستان و رفقا حزبی تشکیل نمی دهید که این نقیصه که مدعی آن هستید را برطرف کنید. ناسلامتی شما به عنوان کمونیست باید پیشرو طبقه کارگر باشید و نه اینکه دل خوش کنی که در اعتصاب فلان کارخانه معین چه کرده ای، این را بدون شما نیز خود کارگران بلدند و رهبران خود را در مبارزه معین پیدا میکنند. اما شمای کمونیست باید پیشرو در امر سیاسی باشید، بخصوص در مواقعی مانند اکنون که انقلابی شکل گرفته است و ضرورت و مبرمیت حزبی بودن از هر زمانی بیشتر است.
و باز در همان مانیفست میخوانیم سازمان یافتن پرولتاریا به صورت یک طبقه به این معنی است که در حزب سیاسی خود متشکل شود. این به این معنی نیست که خود توده کارگران باید حزب سیاسی تشکیل دهند، یا فعالین کارگری، رهبران خوشنام کارگران باید نقش حزب سیاسی طبقه را به عهده بگیرند. چپ مورد اشاره ما یا نمی خواهد یا نمی تواند این نقش را بر عهده بگیرد. و اتفاقا این نمایندگی کردن وظیفه مهم کمونیستها به عنوان نماینده سیاسی طبقه کارگر است .
سالهاست که حزب کمونیست کارگری تاکیدش بر این است که ما با چپ اجتماعی روبرو هستیم که متحزب نیست. این چپ اما از آسمان نازل نشده، نتیجه کوبیدن راه توسط جنبش کمونیسم کارگری بوده که در بحث شوراها، علیه اعدام، علیه چپاول، دفاع از حقوق کودک، رهایی زنان، آزادی بی قید و شرط سیاسی و علیه حقوقهای نجومی و برای معیشت و منزلت در بالاترین حد برای همه، در مبارزات سالهای گذشته و در شکل شعارهای گوناگون و بیانیه های مختلف در جنبش های اعتراضی بازتابش را می بینیم. و اگر امروز شعار زن و زندگی و آزادی به سرعت در ایران فراگیر میشود باید بر این نکته پای بفشاریم که این شعار نه بخاطر خوش آهنگ و رمانتیک بودنش، بلکه بخاطر مبارزه پیشینی در سطح جامعه جلو آمده و به شعار متحد کننده انقلاب جاری تبدیل شده است. و اگر گفتمان جامعه روز بروز بیان انسانی تری بخود میگیرد. بخاطر این است که حزب کمونیستی در ایران وجود که برسر در آن نوشته شده: “اساس سوسیالیسم انسان است.”
در انقلاب جاری بخاطر وجود جنبش کمونیسم کارگری و به شکل متحزب آن یعنی حزب کمونیست کارگری، طبقه کارگر حضور سیاسی مهم و جدی در میدان دارد. چپ اجتماعی که سالهاست با شعارهایی مانند معیشت و منزلت حق مسلم ماست در میدان حضور دارد نیروی خود را از این جنبش، از این حزب میگیرد. مسئله خیلی ساده است، این جنبش و بخصوص بخش متحزب آن ـ حزب کمونیست کارگری ـ را از صحنه حذف کنید آنوقت نگاه کنید چه چیزی از چپ و کمونیست در ایران می ماند؟
طبقه کارگر به صورت یک طبقه در شکل حزب کمونیست کارگری در صحنه سیاسی ایران برای پیش بردن مبارزه طبقاتی و پایان این کشمکش به نفع خود، حضوری قوی دارد. اگر اعتصابات سیاسی کارگری هنوز شکل سراسری نگرفته، این به معنی عدم حضور نمایندگان سیاسی طبقه کارگر در جنبش انقلابی جاری نیست. این حزب بوده که به تمام شخصیتهای کمونیست در ایران تعین بخشیده است. حتی آنها که روز و شب به آن بد و بیراه میگویند. این حزب بوده که خواستار چهره شدن فعالین کارگری بوده است؛ این حزب بوده که کمونیسم را وسط صحنه سیاسی ایران بطور جدی مطرح کرده است. این حزب بوده که تعمق بخشیدن به “نه” مردم را وظیفه خودش تعریف کرده تا هژمونی کمونیستها را بر جنبش انقلابی تامین کند. چرا که این حزب باور دارد اگر کمونیستی جدی است، اگر مساله اش سوسیالیسم است، اگر هدفش رهایی انسان است باید خود را پیش از هر چیز نماینده طبقه کارگر، نماینده سیاسی آن بداند تا بتواند خطاب به جامعه و به نمایندگی از جامعه طرف حکومت بداند.