کمونیسم جدی از سرنگونی شروع می‌شود- یادداشت‌های انقلاب (۸) ناصر اصغری

در ایران امروز، یک کمونیست واقعی پیش از هر چیز باید عزم خود را برای سرنگونی جمهوری اسلامی جزم کند. کسی که هنوز این رژیم بر سر کار است و از “لغو کار مزدی” یا “سوسیالیسم ناب” سخن می‌گوید، نه تنها جدی نیست، بلکه بیشتر به خیال‌پردازی بی‌ضرر شباهت دارد تا مداخله‌ای موثر در سیاست. کمونیسم در ایران نه در قالب شعارهای کلی و آسمانی، بلکه در بستر واقعی‌ترین تضاد سیاسی روز معنا می‌یابد؛ تضادی که امروز نامش جمهوری اسلامی است. مادامی که این رژیم پابرجاست، هیچ افقی برای رهایی اجتماعی و طبقاتی گشوده نمی‌شود. یک حزب کمونیستی جدی، یا حتی فردی که خود را کمونیست می‌داند، پیش از آنکه وعده جامعه بی‌طبقه بدهد، باید نشان دهد که در مبارزه جاری چه می‌کند، کجا ایستاده و چگونه می‌خواهد این رژیم را به زیر بکشد.

حزب کمونیست کارگری ایران، دقیقا حزبی است برای چنین نبردی. حزبی با برنامه‌ای روشن، مصوباتی صریح، و چشم‌اندازی عمل‌گرا. لازم نیست در هر بیانیه و فراخوانی تکرار کند که سوسیالیست است یا به جمهوری شورایی باور دارد. با سازماندهی فعالین، با روشنگری پیگیر، و با تلاش برای پیوند زدن مبارزات جاری به افق رهایی، در عمل نشان می‌دهد که چه می‌خواهد و برای چه می‌جنگد. سوال اساسی این است: آیا می‌توان بلافاصله پس از سرنگونی جمهوری اسلامی، یک جمهوری سوسیالیستی برپا کرد؟ پاسخ مثبت است؛ اما نه از مسیر شعار، بلکه از مسیر تدارک، برنامه‌ریزی، سازماندهی و بسیج نیرو. فاصله میان سقوط رژیم موجود تا برپایی سوسیالیسم، نه فقط فاصله زمانی بلکه عرصه‌ای از بحران، رقابت، فرصت و تهدید است. تنها نیرویی که از امروز خود را برای این دوره تدارک دیده باشد، می‌تواند فردا در میدان قدرت ظاهر شود. حزب کمونیست کارگری، با تلاش برای جذب فعالین جنبش‌های آزادی‌خواه، با تلاش برای گسترش شبکه‌های همبستگی، و با تلاش برای پایه‌گذاری اشکالی از سازمان‌یابی که در فردای انقلاب نیز به کار می‌آیند، از هم‌اکنون در حال ساختن آن آینده است.

سرنگونی جمهوری اسلامی ممکن است از مسیرهای متعددی رخ دهد: مداخله نظامی خارجی، کودتای درون حکومتی، شورش‌های جناحی و غیره. اما برای ما که آینده را از آن مردم می‌دانیم، نه از آن قدرت‌های بالا، تنها راه مطلوب انقلاب توده‌ای است. انقلابی که از درون جامعه بجوشد، در محله‌ها، کارخانه‌ها، دانشگاه‌ها و خیابان‌ها سازمان یابد، و قدرت را از پایین به بالا متحول کند.

تجارب چه می‌گویند؟

تجربه انقلاب ۵۷ در ایران نشان می‌دهد که سقوط یک رژیم لزوما به معنای رهایی نیست. سلطنت سرنگون شد، اما به دلیل نبود سازمان‌یابی انقلابی و غیبت حزب مستقل طبقه کارگر، قدرت به دست نیروهای ارتجاعی مذهبی افتاد. زمینی که سلطنت رها کرده بود، با نیروهایی پر شد که از پیش سازماندهی شده بودند، گفتمان خود را داشتند و ابزار تصاحب قدرت را در اختیار داشتند.

همین الگو را در تونس پس از سقوط بن‌علی یا در مصر پس از کنار رفتن مبارک نیز می‌توان دید. فقدان رهبری رادیکال و غیبت نیروی چپ سازمان‌یافته، اجازه داد تا نیروهای وابسته به نظم قدیم یا قدرت‌های جدید، بار دیگر بر موج انقلاب‌ها سوار شوند و جامعه را به همان جایی برگردانند که از آن گریخته بود.

برعکس، تجربه ۱۹۱۷ روسیه نشان داد که وجود یک حزب انقلابی، سازمان‌یافته و آگاه به لحظه، چگونه می‌تواند نه فقط رژیمی پوسیده را سرنگون کند، بلکه به طبقه کارگر امکان دهد که برای نخستین بار قدرت سیاسی را در دست بگیرد. تفاوت نه در شعار، بلکه در آمادگی عملی بود؛ نه در خواستن قدرت، بلکه در ساختن ابزارهای کسب آن.

این‌ها برای ما کمونیست‌های امروز آموزنده است. در شرایط امنیتی و خفقان شدید در ایران، نمی‌توان نفوذ احزاب را با آمارهای رسمی سنجید. اما چیزی که می‌توان تشخیص داد، کیفیت برنامه، انسجام افق سیاسی، و جهت‌گیری روشن حزبی است. حزبی که امروز دارای چنین ویژگی‌هایی باشد، می‌تواند در فردای بحران و تحول، به نیروی تعیین کننده تبدیل شود، حتی اگر اکنون تریبونی در اختیار نداشته باشد.

عمل، نه انتظار

کمونیسم جدی از تحلیل واقعیت، از اولویت بندی درست، و از اقدام آغاز می‌کند. برای ما، سرنگونی جمهوری اسلامی تنها یک تاکتیک نیست، بلکه پیش شرط و بستر ضروری هر پروژه رهایی بخش است. بدون این گام نخست، هیچ آینده‌ای وجود نخواهد داشت.

اما کمونیسم جدی به این هم قانع نیست که فقط در انتظار یک “لحظه انقلابی” بنشیند. حزب، حتی در شرایط غیرآرمانی، حتی اگر شکافهایی تصادفی و پیش بینی نشده برای دخالت در قدرت پیش بیاید، دست روی دست نمی‌گذارد. هیچ موقعیتی را از دست نمی‌دهد. از هر روزنه‌ای برای پیوند زدن اعتراض، نارضایتی، و امید به آینده استفاده می‌کند. انقلاب را نمی‌توان سفارش داد، اما می‌توان برای آن آماده شد. و کمونیسم، اگر جدی باشد، از همین امروز آغاز می‌کند.

نیرویی که شاید نادیده گرفته شده باشد

شاید کسی بگوید که حزب کمونیست کارگری نه آن نیروی گسترده است و نه آن تشکیلات وسیع که بتوان ادعای تحول تاریخی داشت. شاید واقعا چنین باشد و من هم چنین ادعایی نمی‌کنم. اما در جایی مثل ایران، نمی‌توان قدرت یک حزب اپوزیسیون را با متر و خط‌کش اندازه گرفت. در نبود امکان حضور علنی، در شرایط سرکوب و بایکوت، باید به نشانه‌ها نگاه کرد: به حال و هوای فعالین، به جایگاهی که آن نیرو در دل اعتراضات دارد، به گرایشی که در میان لایه‌های معترض جامعه می‌سازد. گاهی نیرویی که امروز در حاشیه است، فردا در لحظه بحران، به نیرویی تعیین‌کننده بدل می‌شود. آنچه مهم است، داشتن جهت روشن، برنامه منسجم و آمادگی برای لحظه است.

۱۸ ژوئیه ۲۰۲۵

اینرا هم بخوانید

پشت مرزهای نان و نژاد: جنایت سازمان‌یافته علیه پناهندگان افغانستانی- ناصر اصغری

در هیاهوی بحران‌های اقتصادی، شکست‌های منطقه‌ای، و سرکوب‌های درون‌مرزی، جمهوری اسلامی بار دیگر کارت قدیمی …