کارگر کمونیست ۹۰۵
“ملزومات مبارزات کارگری برای ارتقاء به یک جنبش سیاسی” این عنوان میزگرد یکی از تلویزیونهای بخشی از کمونیستهای ایران است. سوالی با ظاهری موجه و به نظر رادیکال! اما به واقع سوالی است ناامید کننده.
این که میهمانان برنامه چی گفتن و چی شنیدن و به چه نتیجه ای رسیدن موضوع بحث ما نیست، موضوع این یادداشت خود سوال مورد بحث است. چون سوال بر این پیش فرض استوار است که مبارزات کارگری به جایی نمی رسد، در جا میزدند و در یک کلام آب در هاون کوفتن است. اما پیش از پرداختن بیشتر به این موضوع، در حاشیه لازم است به نقش رسانه ای به اسم تلویزیون اشاره ای شود و مقام آن در نزد بخشی از کمونیستهای ایران.
تلویزیون ماهواره ای یکی از ابزارهای مهم است که به لطف پیشرفت تکنولوژی در ایران کل اپوزیسیون حکومت اسلامی از آن بهره میبرد؛ و بخصوص برای ما کمونیستها که از رسانه های اصلی کلا حذف هستیم، جایگاه مهمی دارد.
البته وقتی که مبارزات کارگران و مردم زحمتکش اوج میگیرد و هیچ رقمه نمیشود خبر این مبارزات را سانسور کرد، این رسانه ها به سراغ فعالین چپ و کمونیست میروند، البته نه با عنوان یک “فعال کمونیست”، با عضو فلان حزب چپ و کمونیست ( که این عنوان به نظر میرسد کاملا ممنوعه می باشد!) بلکه در بهترین حالت فعال کارگری، که ایِ یک چند دقیقه ای میکروفن را جلو ایشان باز میکنند. و در موارد دیگر اگر قرار باشد مثلا نماینده ای از چپ در برنامه ای از تلویزیونها باشد، رسواترین آنها فرخ نگهدار و ملیحه محمدی هستند، یک زمانی علی علیزاده روی بورس بود، و تازگیها فردی به اسم آرش عزیزی؛ و ایشان را به عنوان نماینده چپ و کمونیستها به خورد جامعه میدهند.
همانگونه که اشاره شد تلویزیون ماهواره ای فرصت مهمی را برای ما کمونیستها فراهم کرده است، که میتواند چهره و تصویر کمونیستها و کمونیسم و سوسیالیسم را به خانه های مردم ببرد.
این رسانه ملزومات خاص خودش را دارد که بتواند با مخاطبی که در خانه و در یک جمع خانوادگی نشسته است و خسته از کار و بیزار از زندگی است ارتباط بگیرد. هزینه های اداره کردن این رسانه به جای خود، اما همان تلویزیونهای از ما بهتران، با آن همه دم و دستگاه، شکل و شمایل شکیل و برنامه¬های پر هزینه نتوانسته اند آنگونه که تصورش را میکردند تحلیل و نظر خود را به جامعه بقبولانند . اما یک تلویزیونی که استودیو آن بخشی از منزل مسکونی دست اندرکارانش است بسیار موفق تر بوده است.
تلویزیون اساسا رسانه ای است که در دسترس عموم هست. اما بخشی از کمونیستهای ایران گویا قصد ندارد که با “مخاطب عام” ارتباط بگیرند در عین اینکه ظاهرا موضوع شان زندگی توده مردم است. یادشان میرود که صدا و تصویرشان در خانه های مردم است. نحوه ساخت و پرداخت برنامه هایشان اساسا به گونه ای است که گویی با خودشان دارند حرف میرنند که اشتباها در دید عموم قرار گرفته اند! از آنجا که در سیاست مایلند در حاشیه باشند، تلویزیون هم کمکی برای ایشان نیست که به متن تحولات جامعه وارد شوند.
سازمانی زمانی “فدایی خلق” بوده و به فراخور فعالیتش در 50 سال پیش با نشریه معینی با بیرون از سازمان خودش (هواداران) ارتباط یک طرفه داشته است. حالا هم که به تلویزیون دسترسی دارد همان نشریه با ارتباط یک طرفه است اما به شکل یک رسانه جمعی که با دیالوگ،… دیالوگ که نه، با تک گویی که حوصله بیننده را سر میبرد!
با خود قرار گذاشتند که “آگاهی طبقاتی” بینندگان خود را بالا ببرند، چنان زمخت و بی روح به، مثلا انقلاب اکتبر و یا جنبش کارگری یا زندگی مارکس میپردازند که بیننده گرفتار در کابوس جمهوری اسلامی بی تامل کانال را عوض میکند… حرف زیاد است، اما بگذریم!
به بحث اصلی برگردیم. فرض کنید یک کارگر که حقوق اش را نگرفته است، یا دریافت کرده، اما چیزی کف دستش نمانده است که اول ماه را به آخر ماه وصل کند؛ از صبح هم سرکار با همکاران بر سر همین موضوعات، سر هم را درد آورده اند؛ و با کارفرما سر حقوق و زندگی اش بگو و مگو کرده است. به هنگامی که اعصاب خوردش را به خانواده تحمیل کرده است، و فرض میگیریم کمی هم مسایل اجتماعی برایش مهم است و میخواهد ببینند دنیا دست کی هست، نگاهش به عنوان برنامه فوق می افتد. تنها چیزی که بر زبان خواهد آورد این است که ” برو بابا دلت خوشه!”. یا کارگر و یا بازنشسته ای که صبح کف خیابان در تجمع اعتراضی، زیر نگاه غضبناک سرکوبگران شرکت داشته است، و سخت امیدوار است کاری را دارد پیش میبرد، عنوان فوق تنها این حس را به او انتقال میدهد که تلاشهای او بی ثمر و بی معنی است.
همیشه تاکید شده که مبارزات کارگران در ایران، سیاسی است چون مستقیما با دیکتاتوری عریان خشن سرمایه داری درگیرند نه با یک کارفرمای معین، ببخشید کارآفرین محترم! در ایران اعتصاب رسما ممنوع است اما با همین مبارزات پراکنده اما وسیع کارگران اعتصاب عملا به قانون تبدیل شده است. این یعنی رخ در رخ حکومت بودن، این یعنی جنبش سیاسی. جز تشکیلات سیاه و سرکوبگر حکومتی هیچ تشکلی در قانون کار این حکومت به رسمیت شناخته نشده است. اما اولین اقدام کارگران به هنگام مبارزه تشکیل مجمع عمومی به عنوان پایه شورا است. این یعنی تحمیل اراده سیاسی کارگران به حکومت. دیگر لازم نیست به بیانیه ها و منشورهای فعالین کارگری در بطن تحولات در سالهای اخیر اشاره کنیم که رسما و علنا با درخواستهای که مطرح کردند یعنی جمهوری اسلامی باید برود و این یعنی جنبش سیاسی.
به نظر میرسد که تهیه کننده برنامه فوق اشاره اش به این است که چرا مبارزات کارگران شکل مبارزه مستقیم ضد حکومت به شکل اعتراضات و تظاهرات توده ای به خود نمی گیرد. پیش از هر چیز به تهیه کننده و این تلویزیون خاص که به حزب سیاسی خاصی متعلق است باید گفت: شما وقتی انقلابی که جاری است به رسمیت نمی شناسید، خیلی به سختی میپذیرید که خیزش انقلابی است و انقلاب زن زندگی آزادی را انقلاب فرهنگی میدانید، این خود شمایید که از جنبش سیاسی فراری هستید وقتی که مبارزه برای سرنگونی رژیم اسلامی سرمایه را تحقیر میکنید به وقتی که حزب کمونیستی دیگر، را “سرنگونی طلب” معرفی میکنید.
کارگران در کف خیابان و کارخانه مستقیما با یک رژیم سرکوبگر خشن اسلامی درگیر هستند، شعارهایی چون منزلت و معیشت حق مسلم ماست، غنی سازی زندگی حق مسلم ماست را فراگیر کرده اند. اگر اینها نشانه یک جنبش سیاسی، آنهم از نوع چپ و سوسیالیستی نیست، دیگر چه میتواند باشد؟ وقتی یک بخش از کارگران، یعنی بازنشستگان در کف خیابان شعار میدهند: خیابان خیابان سنگر زحمتکشان، و کف خیابان را تبدیل کرده اند به جایی که میتوان احقاق حق کرد، این یعنی راه به کل جامعه نشان دادن، این یعنی اراده توده ها باید نقش اصلی در “تصمیم سازی” را داشته باشد. دیگر از این سیاسی تر چه چیزی میتوان سراغ کرد؟
اگر بیاد بیاوریم سالهای پیش بخشی از کمونیستهای ایران با این ادعا که کارگران با بنری که معرف ایشان باشد مربوط به کدام بخش و یا کارخانه در تظاهرات نیستند، این یعنی اعتراضات به کارگران ربطی ندارد! بعد حالا میپرسند چرا جنبش کارگری سیاسی نشد و ملزومات سیاسی شدن آن کدام است!
این در واقع نشانگر این است که بخشی از کمونیستهای ایران که ما به ایشان میگویم “چپ سنتی”، “چپ غیر سیاسی” با وجود یک انقلاب سیاسی جاری در بطن جامعه سیاسی نشده و هنوز در دنیای جنگ سردی و مبارزه مخفیانه گیر کرده اند. هنوز امپریالیسم امریکای جهانخوار برایشان سخت مهم است و نه سرمایه داری که به اوج خود رسیده است و حیات کنونی زمین را نابود میکند و این یعنی گندیدگی سرمایه. گندیدگی سرمایه که با توسل جستن به دیکتاتورهای خشن مذهبی خودش را بیان میکند. چپ سنتی عادت ندارد به موضوع امپریالیسم از این دید نگاه کند چون مستلزم سیاسی ترین کارهای ممکن است و آن سرنگونی جمهوری اسلامی سرمایه است.
این چپ اگر غیر سیاسی نبود سوال فوق را پیش روی خودش نمی گذاشت که خود را عملا در قبال مبارزات جاری بی وظیفه کند، تا آن حد که انقلاب زن زندگی آزادی را بی ربط به خودش بداند که حتی در سه سالگی این انقلاب، یکبار هم به شعار اصلی آن در اعلامیه شان اشاره نکند. اما در یک مورد ایشان سخت استاد و کارکشته شدند: ایراد فنی گرفتن به مبارزات! بقول زنده یاد منصور حکمت “مبصران اجتماعی”، منتها منصور حکمت باید اشاره میکرد “مبصران اخمو و عبوس!”
این چپ ظاهرا قبول دارد که در جنبش کارگری گرایشات گوناگون وجود دارد، اما این را قبول ندارد که این گرایشات در جنبش کارگری اساسا سیاسی هستند. از دل جنبش ها احزاب بیرون می آیند. ایشان که مدعی حزب کمونیست هستند باید نماینده سیاسی طبقه کارگر باشند نه اینکه کارگران مبارزات خود را به یک جنبش سیاسی ارتقا دهند. اگر قرار به این باشد مبارزات کارگری به یک جنبش سیاسی ارتقا پیدا کند، معلوم نیست وظیفه کمونیستی که مدعی است در حزب کمونیستی متشکل شده، چی هست.
یک حزب کمونیستی اگر سیاسی باشد، فقط وظیفه اش رهنمود دادن در مورد ایجاد “تشکل سراسری و مستقل” نیست. ( یکی از ایشان در برنامه دیگری، نقل به مضمون، گفت: از بس این را گفتیم دیگر بی معنی شده است!) بلکه سازماندهی مبارزات جاری کارگران است تا هرز نرود و بی ثمر نباشد. شش تشکل مدعی تحزب و داشتن سازمان با سابقه طولانی، که برای خودشان شورای همکاری هم ساختند، رهنمودشان در مورد این نگرانی چیزی نیست جز: ” …پاسخ واقعی در این مقطع، گسترش تشکل مستقل کارگری، ایجاد شبکههای سراسری پیوند میان اعتصابات، و ارتقای آگاهی طبقاتی در پیوند با افق سیاسی سرنگونی کل نظم سرمایهداری است.” این یعنی موکول به محال کردن سازماندهی مبارزات جاری تا گسترش تشکل مستقل کارگری!
و سخن آخر. بدلیل طولانی شدن این یادداشت، خواننده را را ارجاع میدهیم به قطعنامه مصوب پلنوم ۶۰ کمیته مرکزی حزب کمونیست کارگری ایران در مورد “جنبش کارگری و ضرورت اعتصابات سراسری گسترده و همزمان”؛ که نشانگر مواجه شدن یک حزب کمونیستی جدی و سیاسی با تحولات جاری در بطن جامعه و بخصوص جنبش کارگری است؛ که بند آخر آنرا در اینجا یادآور میشویم:
” پلنوم شصت حزب کمونیست کارگری تمامی تشکلها، اکتیویست های کارگری – اجتماعی و تمامی فعالین انقلاب زن زندگی آزادی را به یک اتحاد سراسری برای شکل دادن به اعتصابات سراسری گسترده و همزمان، بهعنوان یک پاسخ فوری در مقابله با اوضاع مشقت بار معیشتی و شرایط خطیر سیاسی امروز فرا ميخواند و جهت به پیروزی رساندن انقلاب زن زندگی آزادی بر آن تاکید میکند.”
روزنه rowzane خبری – تحلیلی