یک رکن فراموش شده مبارزه طبقاتی- ناصر اصغری

آدم بعضا، هر چقدر هم از بحث با کسی، در آن لحظه احساس کند که چیزی دستگیرش نشده، باید از آن استقبال کند. چندی پیش با یکی از دوستان چپ، درباره مبارزه بر علیه مذهب به یک بحثی مجبور شدم. بعدا همین بحث باعث شد کمی روی گفته هایش فکر کنم و به کارهای خودمان و درگیری های مردم ایران با مذهب هم بیاندیشم. حاصل آن فکر کردن، این بلند بلند فکر کردن شده است.

***

در تاریخ مبارزات رهاییبخش، یک جبهه همواره از اهمیتی تعیین کننده و در عین حال اغلب مورد غفلت واقع شده برخوردار بوده است: جبهه مبارزه با دین و مذهب به عنوان یک نهاد و یک صنعت عظیم سرکوب. بسیاری از جنبش های چپ، یا به کل از این مبارزه طفره رفته اند و یا آن را به حاشیه رانده اند، در حالی که تاریخ نشان داده است که هیچ رهایی واقعی بدون درهم شکستن این نیروی محافظه کار و ارتجاعی ممکن نیست. این نوشتار با استناد به مثال های تاریخی و با تکیه بر کمی تحلیل، استدلال می کند که مبارزه با مذهب نه یک انتخاب، که یک ضرورت انکارناپذیر برای هر جنبش کمونیستی است که به راستی در پی آزادی بشر است.

انقلاب فرانسه: الگویی تاریخی

انقلاب کبیر فرانسه را نمی توان تنها به یک قیام علیه اشرافیت و سلطنت تقلیل داد. این انقلاب، یک یورش تمام عیار علیه کلیسای کاتولیك نیز بود. کلیسایی که بر پهنه وسیعی از زمین های حاصلخیز حکم می راند، از توده ها مالیات می گرفت و در سیطره کامل بر آموزش و فرهنگ، نقش مستقیمی در تحکیم نظام فئودالی و استبداد پادشاهی داشت. انقلابیون روشنفکر، کلیسا را نه به عنوان یک مجموعه باورهای شخصی، که به عنوان یک نهاد سیاسی-اقتصادی قدرتمند می دیدند که پایه های نظم کهن را استحکام می بخشد. مصادره اموال کلیسا، جدایی دین از دولت و ایجاد کالت خردورزی (Cult of Reason)، همگی گام هایی جسورانه در جهت درهم شکستن قدرت این نهاد بودند. این دوره تاریخی به وضوح نشان می دهد که مبارزه با سلطنت و اشرافیت، بدون مبارزه همزمان با نهاد مذهب، ناقص و ناتمام خواهد ماند.

بازسازی مذهب توسط سرمایه داری

پس از دوره انقلابات معروف به بورژوا-دموکراتیک که بقایای سیستم فئودالی را از جامعه زدود و به همراه آن دست کلیسا را تا حدودی از بسیاری از شئون زندگی مردم کوتاه کرد، سرمایه داری نوپا به سرعت دریافت که مذهب می تواند به ابزاری کارآمد برای مهار جامعه آبستن آزادیخواهی تبدیل شود. همان نهادی که روزی مانع سرمایه داری بود، اینک به متحدی ارزشمند بدل شد. به کلیسا اجازه داد تا در مدیریت مدارس و نهادهای آموزشی نقش بازی کند، آن را از مالیات معاف کرد و فضای اجتماعی لازم برای گسترش آن را فراهم آورد. هدف روشن بود؛ ترویج روحیه تسلیم و رضایت در میان توده ها، تحریف واقعیت های طبقاتی و ارائه یک “مافیای آسمانی” که رنج های دنیوی را توجیه می کرد. این همگرایی بین سرمایه داری و مذهب، نمونه بارزی از چگونگی تبدیل یک نهاد به یک ابزار ایدئولوژیک در خدمت منافع طبقه حاکم است.

مذهب به مثابه صنعت

درک این نقش ارتجاعی مذهب، بدون یک تحلیل ماتریالیستی از ساختار آن ممکن نیست. منصور حکمت، با ارائه تحلیلی روشنگر، ذات واقعی نهاد مذهب را افشا می کند. می گوید: “نهاد مذهبى، چه مسیحیت باشد، چه اسلام چه یهودیت، قبل از اینکه مجموعه اى از باورهاى اجتماعى باشد، یک ساختمان و عمارت بزرگ اجتماعى است که روى پاى خودش ایستاده، مالیات میگیرد، پول میگیرد و خرج بقا و حاکمیت خودش میکند. در نتیجه صنایع دینى پدیده عظیمى در دنیا است. اگر پولى که خرج اسلام میشود یا پولى که خرج کلیساى مسیحیت میشود را کنار هم بگذارید میبینید که با ثروت بزرگترین کمپانى هاى بین المللى قابل مقایسه است. قابل مقایسه است با هزینه نظامى دهها کشور روهم رفته. در نتیجه باید مثل یک صنعت به آن نگاه کرد که آگاهانه سعى میکند محصولش را بفروشد، سعى میکند بازار را بخودش اختصاص بدهد، سعى میکند مصرف کنندگان را بخودش معتاد بکند. جامعه اى که میخواهد خودش را آزاد کند باید با همین عنوان با مذهب روبرو بشود. فکر نکند که این مجموعه باور به خر دجال و گریه بخاطر کربلاست. این یک صنعت عظیم خرافه پراکنى، ارعاب مردم و به تمکین و تسلیم کشیدن مردم در مقابل قدرت طبقاتى حاکم است. و اگر شما یک جامعه آزاد میخواهید باید پول خرج کنید، نیرو بگذارید، نیروى انسانى اختصاص بدهید براى اینکه با این پدیده مقابله کنید، همانطور که با باندهاى مواد مخدر مقابله میکنید، همانطور که با کمپانى هاى سودجویى مقابله میکنید که میدزدند و مى برند و جاى خودشان ویرانه بجا میگذارند… با صنعت مذهب هم باید به همین صورت مقابله بشود.” این نقل قول، هسته مرکزی استدلال را تشکیل می دهد. مذهب یک “صنعت” است؛ صنعتی که کالایش “خرافه” و “تسلیم” است و برای حفظ سود خود، به معتاد کردن توده ها به این کالا می پردازد.

مبارزه روشنگری با مذهب

جنبش روشنگری در اروپا، پیشقراول مبارزه علمی و فلسفی با سلطه مذهب بود. فیلسوفانی مانند ولتر که علیه تعصب و خرافه کلیسا شورید، یا دیدرو و دالامبر که در دایره المعارف خود به نقد بنیادین باورهای دینی پرداختند، در حقیقت زمینه ساز یک مبارزه ایدئولوژیك بزرگ بودند. استدلال می کردند که عقل و تجربه، و نه کتاب های آسمانی، باید مبنای شناخت جهان قرار گیرند. این مبارزه فکری، پیش نیاز ضروری برای هر گونه تحول اجتماعی بود، زیرا پایگاه ایدئولوژیک نظام های استبدادی را هدف قرار می داد. بدون کار روشنگرانه فیلسوفان عصر روشنگری، شاید انقلاب فرانسه نیز به آن شکلی که رخ داد، ممکن نمی شد.

تجربه شوروی، یک مبارزه ناتمام

انقلاب اکتبر، یکی از رادیکال ترین تجربیات در مبارزه با نهاد مذهب بود. بلشویک ها به رهبری لنین، با درک درست از نقش ارتجاعی کلیسای ارتدکس در حمایت از تزاریسم، قوانینی را برای جدایی دین از دولت تصویب کردند، اموال کلیسا را مصادره کردند و تبلیغات ضد دینی آتیستی وسیعی را به راه انداختند. مدارس و نهادهای آموزشی کاملا سکولار شدند. این اقدامات در ابتدا موفقیت آمیز بود و نفوذ کلیسا را به شدت کاهش داد. با این حال، در دوره استالین، یک عقب نشینی صورت گرفت و تا حدی به کلیسا اجازه فعالیت داده شد تا از آن برای تقویت روحیه میهن پرستانه در دوران جنگ جهانی دوم استفاده شود. این نوسان سیاست نشان می دهد که مبارزه با یک نهاد دیرپا و ریشه دار مانند مذهب، نیازمند یک استراتژی پایدار و بدون عقب نشینی است و هر گونه مصالحه ای می تواند به بازتولید آن بینجامد.

جمهوری اسلامی، نمونه ای از حاکمیت صنعت مذهب

هیچ نمونه ای از تبدیل مذهب به یک صنعت سرکوب، گویاتر از جمهوری اسلامی ایران نیست. در این نظام، نهادهای مذهبی به طور کامل در ساختار دولت ادغام شده اند. “بسیج”، “سپاه پاسداران”، “قوه قضائیه” و صدها نهاد اقتصادی عظیم مانند “ستاد اجرایی فرمان امام” و “بنیاد مستضعفان”، همگی بخشی از “صنعت مذهب” هستند که نه تنها به تحمیق ایدئولوژیک می پردازند، که یک شبکه عظیم اقتصادی و نظامی را نیز کنترل می کنند. این نهادها از مالیات و درآمدهای کلان برخوردارند، بازارهای اقتصادی را در انحصار خود گرفته اند و هر گونه صدای اعتراضی را با شدیدترین شکل سرکوب می کنند. جمهوری اسلامی دست کثیف مذهب و صنعت آن را بسیار فراتر از مرزهای ایران برده و اکنون در تمام کشورهای اسلام زده، مذهب در حال تحمیق توده هاست. تجربه جمهوی اسلامی به عینی ترین شکل ممکن، درستی تحلیل حکمت را ثابت می کند: اینجا مذهب یک “صنعت عظیم خرافه پراکنى، ارعاب مردم و به تمکین و تسلیم کشیدن مردم در مقابل قدرت طبقاتى حاکم است.”

نقش چپ در مبارزه با صنعت مذهب

یک جنبش کمونیستی که مدعی رهایی بشر است، نمی تواند در برابر چنین صنعت عظیم و سازمان یافته ای سکوت کند. باورهای شخصی افراد برای خودشان محترم است، و هر کس حق دارد به هر آنچه می خواهد باور داشته باشد. می خواهد موش و عقرب را خدای خود بداند و برایش سجده برود یا دنبال خدای موهوی در آسمانها بگردد. اما وقتی این باورها به ابزاری در دست یک نهاد قدرتمند برای سرکوب، استثمار و ویرانسازی جامعه تبدیل می شود، مبارزه با آن نهاد به یک وظیفه فوری تبدیل می شود. این مبارزه باید در تمامی عرصه ها پیگیری شود: در عرصه ایدئولوژیک با روشنگری علمی و تبلیغ خردگرایی، پایگاه فکری خرافات را در هم بشکند. در عرصه سیاسی برای جدایی کامل دین از دولت و تمامی نهادهای عمومی مانند آموزش و قضا مبارزه کند. در عرصه اقتصادی با مصادره اموال و منابع اقتصادی نهادهای مذهبی، پایه های مالی این صنعت را منهدم سازد.

مبارزه با مذهب به عنوان یک صنعت سرکوب، یک رکن اساسی و غیرقابل انکار در پروژه رهایی بشری است. تاریخ، از انقلاب فرانسه گرفته تا انقلاب اکتبر و تا جنبش های روشنگری، گواهی می دهد که پیشرفت و آزادی، در گرو درهم شکستن سلطه این نهاد کهنه است. یک کمونیست نمی تواند تنها با سرمایه داری بجنگد، در حالی که یکی از متحدان قدرتمند آن – صنعت مذهب – را به حال خود رها کند. همان طور که با نظام سلطنتی می جنگیم، باید با این نهاد نیز با همان قاطعیت و با درکی علمی از ساختار اقتصادی و سیاسی آن مبارزه کنیم. تنها از این رهگذر است که می توان جامعه را به سوی رهایی واقعی سوق داد.

۴ اکتبر ۲۰۲۵

اینرا هم بخوانید

نپال: اصلاح‌طلبی بار دیگر شکست خورد!

۱۰ سپتامبر ۲۰۲۵ نوشته‌ی راهول جی.پی. و عمران کامیانا مقدمه ناصر اصغری ترجمه نوشته ای …