“روح پدرم به گردش در آمده، چه کار زشتی روی داده؟” این سوالی است هملت از خودش میپرسد وقتی به او خبر میدهند که شبحی به هیبت پدرش دیده شده است. واین سوالی است که نمایندگان سرمایه هم بعد از بیرون پریدن مومیایی منسوب به “رضا شاه” نیز از خود میپرسند. وشاید بهترین جواب را احمد زید آبادی داده که خود مورد غضب قرار گرفته و پی زندان و تبعید به تنش مالیده شده است.او که خود یکی از مدافعین و کاربدستان حکومتی است که چهل سال تمام این حکومت زبانهای دراز و دهان همه منتقدان میخکوب کرده نوشته است:”…. جنازۀ رضا شاه به سخن در آمده و به زبان بی زبانی به همۀ ما می گوید که اگر با همین فرمان برانید؛ باید منتظر ظهور کسی چون من باشید! منی که زبان های دراز را بریدم و دهان همۀ منتقدان را میخکوب کردم، اما در عوض، امور روزمره تان را به سامان آوردم!”
ایشان و همه کاربدستان بورژوازی در همه رنگ و لباس که از جمهوری اسلامی ناامید شده اند در آرزوی یک کسی مانند “رضا شاه” هستند که بزند و ببندد و بکشد، دهان همه منتقدان را میخکوب کند و زبان های دراز را ببرد بخصوص آن طبقه ای که قرار است سود از قبل کار او بیرون کشیده شود در خاموشی مطلق باشد و به ارزان ترین شکل ممکن در اختیار باشد. این “لویاتان ایرانی” هر چه هم قدر “قسی القلب تر” بهتر.دیگر از دست شیخ کاری بر نمی آید و این آرزوی هر بورژوایی است که “مرد مقتدری” از جنس رضا شاه سرو کله اش پیدا شود چرا که شیرازه امور از دست ملایان سرمایه، از سنتی و نو اندیش آن در رفته است. یکی از آیت الله ها که سالها است در منبرش از برکات “ذات اقدس اله” گفته نومیدانه به وزیر جلاد کار این حکومت گفته باید به فکر جای بود برای فرار و در امان ماندن، چون قیام مردم نزدیک است و به خود وعده داده همه ما را به دریا خواهند ریخت! اکنون بورژوازی در حسرت بودن شاهی مانند رضا شاه است که سایه خدای سرمایه باشد و نطق همه را کور کند.
رضا شاه ، محمدرضا شاه و خمینی و خامنه ای سمبل های حکومتی سرمایه در صد سال اخیر در ایران بودند که همه سعی شان این بوده که زیر ساختها را برای نظم سرمایه داری فراهم کنند و مجاز بودند که به قسی القلب ترین روشها متوسل شوند تا همه چیز بر وفق مراد باشد. پلیس سیاسی، ساواک ، واواک، ساس؛ ترور، آمپول هوا، تخت شکنجه، طناب دار و چوبه میدان تیرباران؛ ازپزشک احمدی و سرپاس مختاریتا دکتر حسینی و سرهنگ نصیری، ازحاجی لاجوردی، تا حجاریان تا قاضی مرتضوی همه مجاز بودند که این روشهای معمول “تمشیت امور” سرمایه داری را به کار ببرند و میبرند تا فوق سود سرمایه تضمین گردد تا امور روزمره سرمایه به سامان در آید.
بدبختی سرمایه در ایران بوده است که گورکن نظامش از همان ابتدا با بلشویسم پا به عرصه وجود گذاشت. همانگونه که سرمایه دلیلی نداشت که همان سیر تاریخی را در اروپا گذرانده بود در ایران بگذراند هیچ دلیلی هم نداشت که طبقه کارگر یک به یک همان تجربه را سر بگذراند. از همان ابتدا با سخن مارکس به میدان آمد و عرصه را بر سرمایه تنگ کرد. انقلاب مشروطه که قرار بود “یک کلمه” یعنی قانون سرمایه داری را بر روابط اجتماعی جدید حاکم کند، خود در پی چندین سال تلاش به بهترین نتیجه ای که رسید رضا شاه بود که از همان ابتدا به سراغ کارگران رفت که شعار “فعل های جهان متحد شوید” را فریاد میزد و حزب تشکیل داده بود و اعتصاب سازمان میداد و اول مه را در ایران جا انداخت. و بدین ترتیب هر صدای آزادیخوانه ای که بلند بود منکوب کرد و بعد به سراغ کسانی رفت که یاری اش کردند اول سردارسپه باشد، بعد تاج شاهی بر سرش گذاشتند و خود یک به یک گرفتار خشم سلطان خود شدند.هم سرشان به باد رفت و هم اموال شان را نیز از دست دادند.
شوربختی سرمایه این بود که از همان ابتدا با طبقه ای روبرو شد که از همان ابتدا پرچم سرخ سوسیالیسم را به دست گرفت و این جسارت طبقه نوپای کارگر که هنوز نه به بار بود و نه به دار چنان به سرمایه گران آمد که هیچ چاره ای ندید جز سازمان دادن خشن ترین دیکتاتوری طبقاتی که سمبل فردی اش در شاه و شیخ تجلی یافت. اما طبقه کارگر ایران هم طبقه ای دست و پا بسته ای نبود.هزینه ای بسیار سنگین بواسطه دیکتاتوری خشن طبقاتی بورژوازی متحمل شد اما پرچم سوسیالیسم همچنان برافراشته ماند. اکنون این طبقه در سراسر ایران در حال اعتراض است. اعتراض به خیابانها کشیده شده است. این طبقه اکنون صاحب کوهی از ادبیات کمونیستی است، دارای حزب سیاسی است و تجربه صد سال مبارزه با بورژوازی را با خود دارد. تجربه یک اعتصاب مهم در مهم ترین بخش صنعت ایران یعنی نفت را دارد که کمر یک از حکومتهای دیکتاتوری را شکاند و منجر به سرنگونی آن حکومت شد. دیکتاتوری اسلامی سرمایه در طی چهار دهه نه تنها این طبقه را ساکت نکرده است بلکه هر روز جسورتر و آگاهانه تر پا به میدان میگذارد این جسارت است که در نزد بورژوازی زشت ترین کارها معنی میدهد و در پی ناتوانی شیوخ سرمایه داری اکنون به مومیایی یک دیکتاتور متوسل شده است تا شاید دوباره برای چند دهه ای بساط استثمار را تضمین کرده باشد.
بسیار از “جان نثاران پادشاهی” از ظهور به موقع مومیایی رضا شاه سرمست شده اند به تعبیر بی بی سی در سالروز تاج گذاری آن شاه مومیایی اش از زیر خاک سر برآورده( بر ماه کردن از نوعی دیگر!) به نظر من نیز این مومیایی به موقع سر از خاک در آورد! این مومیایی همه آروزهای بورژوازی برای فردای بعد از جمهوری اسلامی را عیان کرد. یک لویاتان ایرانی یک قسی القلب ( این تعابیری که در سایت ایران امروز در تمجید از رضا شاه بیان شده است) که کسی که به قول زید آبادی میتواند زبان های دراز را ببرد و دهان همۀ منتقدان را میخکوب کند اما در عوض، امور روزمره سرمایه داری را به سامان می آورد. این مومیایی سمبل گویایی است از خواست اپوزیسیون سلطنت طلب جمهوری اسلامی که جز کشتار و سازمان دادن استثمار بیشتر کارگران هیچ وظیفه ای برای خود قایل نیست. البته “پاسپورت ایرانی” را نیز اعتبار میبخشد، اما دمار از روزگار کارگران در ایران در می آورد. و صد البته پیشرفت میهن عزیز در سر لوحه امور است نه اهالی این میهن عزیز را. و شاهزاده ( نوه مومیایی مرحوم) چند سالی پیش فرمودند که پیشرفت با خودش فساد هم می آورد(!) و لابد به تجربه مرحوم پدرشان در احزاب را می بندند و کمیسیونهای شاهنشاهی تشکیل خواهند داد تا دست مفسدین را کوتاه سازند. و برای جلوگیری از نفوذ جاسوسان هزار البته دستگاه امنیتی هم لازم است که همه در کنج خانه شان اسم شاهنشاه را با احترام به زبان آورند و اینها و بسیاری از اینها را آن صاحب مومیایی نیز انجام داد و این امر آن چنان به زیر زبان بورژوازی خوش آمده که در پناه این مومیایی و بودن نوه محترم ایشان قصد احیایی آنرا را دارند. این یادداشت را به تکه ای از شعری بلند به پایان میبرم و یاد آور میشوم که در این سوی ماجرا طبقه کارگری است با حزبی آماده به دست گرفتن قدرت و: “ماباگردانِ حسرت وآهوبعض و تحقير،آمدهايم،تاكاررايكسره كنيم/به جنگ باروتوزخموخون/به جنگ موكلان رنگارنگ سرمايه،/مستقيم به جنگ جنونوپول/آمدهايم./اينبارازفرش خونين پايمال شده پرچمى مىسازي مكه:/خاكهرگزآنرانپذيرد./اينباربه سختى فولاد،بامشعل نفتآمدايم./براى به چنگ آوردن حرم توزيبايى ونشاط آمدهايم/جسدمردگان موميايى پيشكش شما/مابراىزندگى/براىانسانيت/براىسوسياليسم/آمدهايم.*”
* شعر برگرفته از فیس بوک – شاعر هاشم فاضلی