چرا پرونده اسماعیل بخشی ها و سپیده قلیانها امنیتی می شود؟ 

چشم انداز پروسه براندای نظام…
مارکس می گوید: طرح درست مسئله نصف راه حل است!
پس بهتر است سئوال را به طرز دیگری و درست تر مطرح کنیم.
چگونه مشتی انسان مرتجع و خردستیز و خرافاتی و جنایتکار می توانند بر میلیونها انسان عاقل تر و باهوشتر و تواناتر و محبوب تر از خودشان حکومت کنند؟
چرا در ایران حتی بحث برسر کمبود آب و فعالیت فعالان زیست محیطی تبدیل به مسئله امنیتی می شود؟ چرا یک سطر یادداشت دختر جوانی ( سپیده قلیان ) مبنی براینکه شما فاسد و شکنجه گر هستید ارکان نظام را به لرزه در می آورد و تبدیل به مسئله امنیتی کشور می شود که رهبرانش مدعی ابرقدرت بودن جهانی دارند؟ این چگونه ابرقدرتی است که رهبرش نمایند الله در کره زمین است و از حمایت الله و امام زمان و تمامی مقدسات اسلامی برخوردار است ولی با گفتن یا نوشتن یک جلمه ارکان این نظام الهی به لرزه در می آید؟… چرا دفاع از آزادی زندانیان سیاسی، کارگران، زنان، ملیتها، نویسندها، دانشجویان، اقلیتهای دینی و … به مسئله امنیتی تبدیل می شود؟
جواب:
ولی فقیه، بعنوان نماینده الله در کره زمین و بقیه رهبران نظام از درجه خردستیزی و سطح بی لیاقتی و بی عدالتی و جنایتکاری خود آگاه هستند!… برای تداوم حکومت در چنین نظامی دو امکان موجود است. یا باید شایستگی و توانایی و صداقت رهبران را بالابرد، که در مورد رهبران جمهوری اسلامی غیرممکن است!… تنها راه حلی که باقی می ماند این استکه هر انسان با شخصیتی را به هر طریق ممکن در مقابل رهبر و نظام خاکسار کنند! این کار از طریق سرکوب بی رحمانه فیزیکی و با تکیه بر ادیان و خرافات خردستیز جهت تحمیق سیستماتیک و مغزشویی از توده و تفرقه انداختن بین نیروهای اپوزیسیون به پیش می رود… در چنین نظامی هر انسان با شخصیتی که محبوب توده های 80 میلیونی که سهل است اگر در محل کار یا شبکه ارتباطی اجتماعی خود محبوب چند نفر باشد بطور بالقوه تبدیل به خطر امنیتی می شود! حتی اگر او از سیاست هیچ چیزی نفهمد و مطلقا غیر سیاسی باشد!…
بی جهت نیست که مثلا یک نفر در وزنه برداری قهرمان جهان می شود، یا در یک رشته علمی مانند فیزیک و ریاضیات و شیمی و کامپیوتر و … مدال طلای مسابقات جهانی را دریافت می کنند، فورا می آورند تلویزیون و باید در حضور توده ها خاکسار شود و بیعت برده وار خود را از رهبری اعلام کند تا ضحکاک زمان آسوده بخوابد و ارکان پوسیده نظام از هم فرونپاشد!… آخر یک فیزیکدان یا یک وزنه برداری که نه سیاست را می فهمد و نه متخصص مسائل مذهبی است، اعتراف او در این زمینه چه ارزش علمی می تواند داشته باشد! چرا نظام حاکم در ایران به اعترافات تلویزیونی این افراد نیازمند است؟ دلیل روشن است هدف نظام ارزش علمی این اعترافات نیست، با توجه به حاکمیت فرهنگ خرافاتی و استطوره گرایی ضد علمی حاکم بر کل جامعه، خاکسار کردن مبارزان در مقابل هوادران نظام و توده و از بین بردن نفوذ سیاسی و اجتماعی و محبوبیت آنهاست!…
مهم نیست که شما الفبای سیاست را نمی فهمید و یا حتی بنادرستی به غیرسیاسی بودن خود افتخار می کنید، اگر در رشته ای قهرمان جهان شوید و تبدیل به یک انسان محبوب توده ها شوید، “بیش از اندازه” هوادار داشته باشید شما یک خطر سیاسی و امنیتی برای نظام توتالیتر هستید! در نظام ولایت فقیه همه چیز می تواند به مهمترین مسئله سیاسی و امنیتی تبدیل شود! وزنه بردار یا ریاضی دان بودن شما، تبدیل به مهمترین معضل سیاسی نظام می شود! شکنجه گران نظام باید شما را در مقابل رهبر و نظام، خاکسار کنند و اگر همکاری نکنید زیر شکنجه از شما مجسمه سیاستمداری را خواهند ساخت که با تمام کشورها و سازمانهای جاسوسی جهان ارتباط داشته!… در چنین نظامی ناگفته پیداست که با فعالین کارگری و دانشجویانی که در خانه شان چند جلد کتاب مارکس پیدا شده چه خواهند کرد؟ً…

رابطه رهبر با توده ها در نظامهای فاشیستی و توتالیتر
یکی از مهمترین مشخصات نظامهای فاشیستی یا توتالیتر این است که تنها یک نفر یعنی رهبر حق تصمیم گیری دارد و بقیه باید به سطح امت بی سروپا تنزل می کنند! در اینگونه نظامهای “مقدس” رهبر به موجودی خارق العاده و مافوق انسان تبدیل می شود که با ارتباط مستیم و نامرئی از متافیزیک و خدا نیروی می گیرد و بقیه مادون انسان هستند! در مقابل چنین رهبر و نظامی باید توده ها را از تمام خصوصیات و کیفیات انسانی خود تهی کرد تا به سطح یک موجود بی ارزش و بی کیفیت تنزل یابند، تا رهبر و نظام تعادل خود را حفظ کنند! تنها در چنین شرایطی است که انسانهای با کیفیت به یک مشت امت بی ارزش و بی کیفیت تبدیل می شوند! بعد از این مرحله تبدیل کیفیت به کمیت، رهبری که میلیونها از این مهره های بی کیفیت دارد هر لحظه اراده کند هزاران نفر از آن مهره های بی کیفیت را به هر طریقی که می خواهد می تواند حذف و نابود کند!…
این وضعیت مخصوص تمام دیکتاتورهاست… و در نهایت تاسف در کشور ما به اندازه کافی در این زمینه، سند و تجربه تاریخی داریم… در چنین نظامهای فسادگستر و امت پرور، بالا رفتن از نردبان قدرت و راه ترقی و تعالی تنها از طریق انکار شخصیت انسانی خود و خاکساری در مقابل رهبر میسر است، تا آتش غضب او برافروخته نشود! …
در زمان محمدرضا شاه هویدا فردی که بیش از 14 سال نخست وزیر ایران بود ” در جواب خبرنگاری که از شخص شاه به عنوان نفر اول مملکت یاد کرده بود گفت: مگر ما نفر دومی هم در کشور داریم که شما از شخص اعلیحضرت به عنوان نفر اول یاد می‌کنید. او سپس ادامه می‌دهد همه ما مطیع و فرمانبردار شخص شاه هستیم و در این کشور شخص دومی وجود ندارد!”
قابل توجه کسانی که دوران پهلویها را ندیده اند و آنرا ایده آلیزه کرده و در حسرتش می سوزند و نوحه سرایی می کنند! حتی پرفدرت ترین نخست وزیر یک مملکت که نفر دوم آن کشور است به صراحت می گوید تنها شاه شخص اول است و در این کشور شخص دومی وجود ندارد! یعنی بقیه آدم نیستند!… ملاحظه می فرمائید که “دمکراسی” محمدرضا شاه که خودش را سایه خدا می دانست درست منطبق بر دمکراسی ولی فیقه است که خود را نماینده خدا در کره زمین می پندارد! هر دو نظام دشمن خونی جنبش های کارگری و نیروهای مارکسیستی بودند و هستند!… راستی تفاوت اینها در چیست؟…

جرم اساسی اسماعیل بخشی ها و سپیده قلیانها چیست؟
تا زمانیکه جنبش کارگری فروکش نکرده برای جمهوری اسلامی اسماعیل بخشی که سهل است هر دانشجو یا خبرنگاری یا فعال مدنی که با آنها اعلام همبستگی کند، خطر بالقوه برای نظام مقدس الهی است!… در نظام پرعطوفت اسلامی همبستگی انسانی با کارگران ممنوع است، و فورا به اتهام مارکسیست بودن به اشد مجازات و شکنجه و اعدام محکوم می شوید!… هر کسی که در شبکه ارتباطی و اجتماعی خود انسان عدالت خواه و محبوبی باشد از نظر رهبران نظامی که ستونهایش بر دزدی و جنایت و خون استوار است یک خطر بالقوه امنیتی برای کل نظام است! … پر واضح است کارگران و دانشجویانی که پرونده شان را به مسئله امنیتی نظام گره زده اند، برای تبادل افکار و مهمان نوازی در زندان ها بدست بازجویان نه سپرده اند.
ویدئوی افشاگرانه سپیده قلیان و تقاضای اسماعیل بخشی برای مناظره علنی در رسانه ها با وزیر اطلاعات، در حقیقت کیفرخواست تمامی جانباخته گان و شکنجه شدگان چهار دهه گذشته علیه کلیت نظامی است که بنیادش بر شکنجه و خون قربانیان بی گناه استوار شده… آنها با این عمل نقطه عطفی را در چرخش نظام ارزشی مبارزاتی اپوزیسیون ایران پشت سر گذاشتند و نشان دادند مصاحبه و اعتراف زیر شکنجه نه آنها را شکست داده و نه توده ها را وادار به تبعیت از ترس کرده!… شکنجه گر سپیده قلیان روز آخر گفته بود، “اگر بیرون بروی و دهانت را باز کنی، همین ادعاها و اعترافات اجباری تو و اسماعیل بخشی را در اخبار بیست و سی هم پخش خواهیم کرد و پودرتان خواهیم کرد!”… شکنجه گران به وعده خود وفا کردند ولی بجای سپیده قلیان و اسماعیل بخشی خودشان پورد شدند!… زیرا این احمق ها نمی فهمند که ارزشهای ارتجاعی و خردستیز عهد حجر آنها به ضد خودشان تبدیل شده…

اهمیت درک زبان بدن در مصاحبه های تلویزیونی
در ویدئوی افشاگرانه، زبان بدن سپیده قلیان و صداقت و صمیمیت او در توضیح وقایع مهمترین سند علیه جنایات جمهوری اسلامی و شجاعت بی نظیر او در بیان حقیقت است!… متخصصین رسانه ها می گویند انسانها بیش از 70% به زبان بدن انسانها اعتماد می کنند زیرا اعتماد به نفس و حرکات بدن انسانها صادقانه ترین عکس العمل انسانهاست… مثلا اگر در مصاحبه ای خبرنگاری به کسی بگوید شما در سال گذشته از پرداخت چهار میلیون دلار مالیات در رفته اید! مصاحبه شوند هرگز فکر نمی کرد که کسی این راز را بداند برای همین یک لحظه جا می خورد، ولی از آنجائیکه آدم باهوشی است فورا یک جواب قانع کنند و منطقی می دهد! ولی مردم دیدند آنچه را که نمی بایست می دیدند! زبان بدن او جاخوردن او را نشان داد زیرا سریع ترین و صادق ترین عکس العمل او بود ولی او تلاش کرد با زبان منطقی آنرا توجیه و پنهان کند… زبان بدن عکس العمل غیرارادی است و اصولا قابل کنترل نیست یک آدم مظطرب که سری را پنهان می کند نمی تواند اضطراب خود را بطور کامل پنهان کند… مثلا به زبان بدن سپیده قلیان و اسماعیل بخشی در حال اعتراف تلویزیونی نگاه کنید و آنرا مقایسه کنید با زبان بدن سپیده قلیان زمانیکه در باره شکنجه هایش افشاگری می کند!… به همین دلیل مردم 70% به زبان بدن قانع می شوند نه زبان منطقی سیاستمداران و …! به همین دلیل مصاحبه تلویزیونی بسیار بیشتر از یک مقاله در روزنامه به مردم اطلاعات می دهد!… زبان بدن سپیده قلیان و صداقت و صمیمیت و آرامش او در توضیح وقایع مهمترین سند علیه جنایات جمهوری اسلامی و شجاعت بی نظیر او در بیان حقیقت است!… به همین دلیل دستگیری مجدد سپیده قلیان و اسماعیل بخشی اوج استیصال و شکست جمهوری اسلامی را نشان میدهد که در مقابل معضلی لاینحل قرار گرفته، مصاحبه و اعترافات مجدد آنها چه تاثیری در جامعه دارد؟ بجای مشروعیت بخشی بر کاربرد خشونت علیه دگراندیشان، اعترافات و مصاحبه های اجباری، هر بار بخش بیشتری از توده ها را از دولت منزجر و پایگاه اجتماعی نظام را بیشتر تضعیف می کند… در چنین شرایطی هم آزاد کردن آنها و هم کشتن آنها، هزینه هایی هستند که پیامدهای غیرقابل پیش بینی و غیرقابل جبران برای رژیم می تواند داشته باشد… به همین دلیل خطر آنجاست که جمهوری اسلامی از شدت استیصال با جنون انتقام گیری کور تا مرز شکستن و ناقص کردن این افراد زیر شکنجه به پیش برود!…

یادمان باشد که شکنجه گران و همه مردم ایران می دانند که سپیده قلیان و اسماعیل بخشی را از خانه های تیمی و فعالیتهای زیر زمینی دستگیر نکرده اند! آنها هر روز از خانه خود به سرکارشان می رفتند!… و آنها را زمانی دستگیر کردند که مثل هزاران نفر در تظاهرات علنی شرکت کرده بودند… بنابراین هدف شکنجه گران این نیست که زیر شکنجه از آنها بپرسند دوستانت را لو بده، نقشه و برنامه سازمانت را لو بده… تمامی فعالیت آنها علنی و در حضور هزاران نفر بوده! رازی ندارند که شکجه گران بخواهند زیر شکنجه های وحشیانه از زبان آنها بیرون بکشند!… پس هدف شکنجه مطلقا انتقام گیری جنایتکارانه است! آنها بعد از انتشار فیلم اعترافات بجای اینکه مبارزان را پودر کنند، خودشان پودر شدند!…

در دید استراتژیک هیچ درجه سرکوبی این نظام را نجات نخواد داد!…
تعدادی از شاخص های مهم بوجود آمدن موقعیت انقلابی یا فروپاشی نظام عبارتند از: بی ارزش شدن ارزشها و اسطوره های نظام حاکم، تکیه نظام بر ارتش سرکوبگر بجای تکیه بر ارزشهای مشترک اجتماعی، افزایش ابعاد تغییر دین، افزایش خودکشی، خشونتهای اجتماعی، اعتیاد، سرخوردگی، بی چشم اندازی، ارتکاب جرایم، عدم وحدت در راس نظام جهت سرکوب توده ها، از بین رفتن مشروعیت کاربرد قدرت و خشنوت علیه مخالفان نظام، انتقال ثروتهای دزدی شده سران نظام به بانکهای کشورهای دیگر، فرار آقازاده ها و بخشی از سران رژیم به کشورهای دیگر،… هیچکدام از این مسائل را از دید توده ها و جهانیان نمی توان پنهان کرد! تضادهای درونی نظام تظاهرات بیرونی خود را مانند آتشفشان به بیرون پرتاب می کند و قابل انکار نیستند!…

ما در نقطه عطف تاریخی و دوران تغییرات سریع و بزرگ قرار داریم و باید ارزش این لحظات را بدرستی دریابیم و باورهای خود را نه با استطورها و رجزخوانی های مبتذل بلکه با واقعیت تعدیل و تنظیم کنیم… بقول مارکس “تمامی مناسبات ثابت و منجمد شده . همراه با زنجیره تعصبات و باورهای باستانی و قابل احترام آن ها از میان می روند و تمامی نسبت های نوپدید پیش از آنکه شکل پیدا کنند خصیصه ای باستانی به خود می گیرند. هرآنچه سخت و استوار است دود می شود و به هوا می رود . هرآنچه مقدس است دنیوی می گردد و انسان ها در نهایت ناگزیر می شوند تا با شرایط واقعی زندگی و مناسبات خود با همنوعان شان رو در رو شوند”

در چنین شرایط بغرنجی بهترین راه حل وجود ندارد!… باید به ابتکار عمل توده ها دامن زد و از خلاقیت همدیگر یادگرفت!… در این پروسه با دخالتگری خلاق توده ها صدها گل می شکفد و سرانجام بهترین راه حل پیدا می شود!…
سیاستهای رژیم نشان می دهد که جنایتکاران حاکم راه نجات خود را در کشتار بیشتر دگراندیشان جستجو می کنند!…
جنبش جلیقه های زرد در فرانسه و سایر کشورها راه را نشان می دهد. حتی در مهد دمکراسی جهان بدون انقلاب و مبارزات جانانه توده ها، دمکراسی بعنوان کادوئی از طرف طبقه حاکم به توده ها داده نشده و هرگز این اتفاق نخواهد افتاد!…

در یادداشتهای قبلی نوشته بودم که بعضی وقتها انسانها را از روی مسائلی که مطرح می کنند می توان شناخت و بعضی وقتها از روی مسائلی که مطرح نمی کنند، آنها را بهتر می توان شناخت!… بی جهت نیست تمامی رسانه ها و خبرنگارانی که با پول بن سلمان ها و سازمان سیا به حرکت در آمده اند، در باره کمپین “برقص تا بر قصیم” امثال مائده ها طوفان بپا کرده بودند، اکنون عکس العمل آنها در دفاع از طبیعی ترین حقوق کارگران ایران اصلا قابل مقایسه با موارد فوق نیست!… کارگران و مدافعان واقعی آنها نشان دادند علیرغم اینکه ماه ها دستمزد کاری را که انجام داده اند دریافت نکرده اند و بچه هایشان با گرسنگی و سفره خالی روبرو هستند… حتی در چنین شرایطی به جای تکیه کردن بر ترامپ ها و بن سلمان ها، به توده های همسرنوشت و تهدیدست ایران تکیه کردند! … آنها نشان دادند که خواهان انقلاب سیاسی و تغییر مهره ها نیستند! بلکه خواهان انقلاب اجتماعی و تحولات اساسی در ساختار سیاسی و اجتماعی و مناسبات تولیدی هستند!… به همین دلیل اربابان این رسانه ها از صدای عدالت خواهی اسماعیل بخشی ها و خودگردانی شورایی کارخانه ها همانقدر می ترسند که جمهوری اسلامی می ترسد و در صورت لزوم جنایتکاران حاکم بر جهان جهت سرکوب این نیروها براحتی می توانند با جنایتکاران حاکم بر ایران، حداقل همکاری و همسوئی موقت و مشروط داشته باشند!…

مارکسیسم فرهنگی
بی جهت نیست که هم جمهوری اسلامی هر حرکت عدالت خواهانه را به مارکسیستها نسبت می دهد و آنها را خطرناکترین دشمن خود می شمارد و هم در اروپا و امریکا احزاب راست افراطی و نئوفاشیست مدعی هستند که تمامی مشکلات جهان از حاکمیت فرهنگ مارکسیستی بر جهان ناشی می شود!… در هلند اخیرا فردی بنام چری بوده به میدان سیاست وارد شده که او را بچه نابغه هلندی می نامند و حزبی بنام “فروم دمکراسی” درست کرده که ده ها بار خطرناکتر از “حزب آزادی” خیرت ویلدر، نئوفاشیست معروف هلندی است! او در اغلب سخنرانی هایش درست در زمانی که نئولیبرالیسم بطور کامل و افسارگسیخته در جهان حاکم شده می گوید: تا زمانیکه مارکسیسم فرهنگی بر پارلمان اروپا حاکم است هیچ مشکل جهانی حل نخواهد شد!… فرشگردی های ایرانی هم به تبعیت از اربابان فاشیست خود دقیقا همین حرفها را در مورد فعالین سیاسی ایران تکرار می کنند! در این مورد مشخص در عمل جمهوری اسلامی هم دقیقا همین حرف ها را تکرار می کند!
کدامین معجزه این نیروهای بظاهر 180 درجه ضدهم و دشمن خونی همدیگر را این چنین زیبا در یک جهت همسو کرده است؟
واقعیت این استکه لباسهای آنها و مذهب و زبان آنها باهم فرق دارد ولی ماهیت باورها و نظام های آنها یکی است! آنها برای نجات نظام سرمایه داری و سرکوب زحمتکشان با هم متحد طبیعی هستند!…
در باره مارکسیسم فرهنگی در آینده بیشتر خواهم نوشت… تنها یک جمله دیگر از آقای چری بوده این بچه نابغه هلندی می آورم… همه می دانند که آقای مارک روته نخست وزیر هلند یکی از راست افراطی ترین رهبران اروپاست که تنها فرق او با امثال خیرت ویلدرس و چری بوده در این است که همان حرفهای آنها را بزبان “سیاست صحیح” بیان می کند!… چری بوده برای تحقیر او بارها در پارلمان هلند او را نه مارک روته بلکه “مارکس روته ” خطاب می کند!… بزبان دیگر نئوفاشیستها آنچنان افسار گسیخته شده اند که هر کسی دقیقا حرفهای فاشیستها را بیان نکند او را مارکس می نامند!…

به آینده اروپا و بشریت در چنین دنیایی باید گریه کرد که نئولیبرالی مانند مارک روته را که میلیاردها یورو از جیب توده ها دزدیده و به شرکتهای چندملیتی بنام کادو بخشش مالیاتی می دهد، “مارکس روته” می نامند!…
انترناسیونالیسم فاشیستها و میلیاردرها هر روز در اقصا نقاط جهان در بهترین هتل ها و سالنهای کنفرانس برگزار می شود و برنامه ها خود را تدوین می کنند و برتمام جهان دیکته می کنند تا ثروتمندان ثروتمندتر و فقرا فقیرتر شوند!…
ولی اگر چند نفر کارگر و دانشجوی مارکسیست همدیگر را در تظاهرات خیابانی یا کارخانه ای ببینند بدون اینکه کوچکترین رابطه دوستی داشته باشند محکوم به انترناسیونالیسم پرولتری و کمونیستی می شوند! اتهامی که می تواند زندگی آنها از هم بپاشد یا نابود کند، و سالها روانه شکنجه گاهها و زندانها می شوند!… راستی چرا انترناسیونالیسم جنایتکاران و فاشیستها و سرمایه داران مجاز و افتخارآمیز است ولی کوچکترین همدلی و همبستگی با کارگران زحمتکش اینهمه خطرناک است و فورا به مهمترین مسئله امنیتی و سیاسی تمام کشورهای سرمایه داری تبدیل می شود؟… شکل مذهبی حکومت ایران نه تنها کوچکترین مانعی در برابر پیاده شدن سیاستهای نئولیبرالی بوجود نمی آورد، بلکه با توسل به قدرت تحمیق مذهب براحتی به جاده صاف کن سیاستهای هارترین نئولیبرالها و نئوفاشیستها تبدیل می شوند و تمامی اقتصاد مملکت را در اختیار شرکتهای خصوصی قرار می دهند که کوچکترین مکانیسم کنترل توده ای بر آنها حاکم نیست!…
این همصدایی و کر هم آوازان جنایتکار در سطح جهان نشان می دهد که تنها مارکسیستها پیگیرترین مدافعان عدالت خواهی و رهایی توده ها هستند!

در این شرایط مشخص چه باید کرد؟
چند تجربه کوتاه…
یک: فرهنگ اغراق کردن و رجزخوانی و قهرمان سازی های اسطوره ای را باید بشدت طرد کرد! از هیچکس نباید “قهرمان و اسطوره” ساخت!… با شکستن آنها تا ظهور قهرمان و اسطوره بعدی جنبش ضربات غیرقابل جبران خواهد خورد!
دو: بالا بردن آگاهی و هوشیاری توده ها از پروسه سخت و بغرنج رشد جنبش های انقلابی مستقل و غیر وابسته به بیگانگان! …
سه: یادگیری بموقع از تجارب انقلابات مشابه در تاریخ و کسب آگاهی لازم و داشتن چشم اندازی صحیح و متناسب با واقعیت از بغرنجی مبارزه و پیروزیها و شکستهای موقتی که در راهند.
چهار: در یک دید استراتژیک جنبش کارگری ایران به معنی واقعی کلمه در مرحله نطفه ای خود قرار دارد و اصلا میدان مناسبی برای رجزخوانی و قهرمان سازی نیست!… در این مرحله افراد باصداقت و پیشاهنگی مانند اسماعیل بخشی ها و دانشجویان و روشنفکران انقلابی … وارد میدان مبارزه طبقاتی می شوند و با افت و خیز جنبش و شدت سرکوب دشمن پیشاهنگان زیادی برامواج انقلاب بالا خواهند آمد یا از دور خارج خواهند شد! پس تمامی آنهایی که با یک مویز گرمی و با یک قوره سردی شان می شود به خود و جنبش ضربه می زنند!…
پنج: اگر این پروسه با هوشیاری و هزینه کمتر به پیش برود، موجب دخالتگری هرچه گسترده توده ها شده و کارگران و زحمتکشان در پروسه دخالتگری سیاسی و اجتماعی به اهمیت آگاهی طبقاتی و اتحاد نایل می شوند… کارگران با ایجاد مکانیسم های دفاعی در کارخانه های جدا از هم به سازماندهی مبارزات خود می پردازند… در این مرحله هم جنبش با تلفات و افت و خیزهای زیادی روبرو خواهد شد…
شش: با کسب تجارب این مرحله و تلفیق درست اشکال مبارزه علنی و مخفی و سازماندهی متناسب با شرایط موجود و ایجاد پلهای ارتباطی با جنبش ها جدا افتاده از همدیگر، امکان گذار آگاهانه به اتحاد سراسری و مبارزه طبقاتی شکل می پذیرد… با توده ای شدن گفتمان انقلابی و عدلت خواهی و از بهم پیوستن جویبارهای خودسازماندهی توده ها در محلات و کارخانه ها و گروه ههای زیست محیطی، فعالین مخالف تبعیض اقلیتهای ملی، زنان، دانشجویان، … در یک یا چندین برآمد انقلابی و اعتصابات سراسری… بتدریج امکان سازمان یابی و اتحاد آگاهانه در مبارزه طبقاتی علیه جنایتکاران حاکم شکل می گیرد و سرانجام با توجه به موقعیت های داخلی، بین المللی، سطح آگاهی و سازمان پذیری توده ها، و امکانات دولت برای سرکوب یا فروپاشی… دولت سقوط می کند!…
بین هیچکدام از این مراحل مختلف دیوار چین وجود ندارد خیلی از این پروسه ها می تواند بدرجاتی همزمان صورت پذیرد… در ضمن اگر نیروهای انقلابی هوشمندتر از دشمن عمل نکنند حتما زیر ضربات دشمن خرد می شوند و این پروسه ها برای مدتی تا برآمدن موقعیت انقلابی دیگر می تواند بشدت تضعیف شود!… بجای اتحاد آگاهانه، هیچ دینامیسم خودبخودی وجود ندارد که توده ها را به پیروزی برساند!…
با توجه به موقعیت مشخص ایران و شرایط بین المللی و تعداد نیروهایی که وابسته به کمکهای سازمان سیا و بن سلمان ها هستند و منافع استراتژیک رهبران امریکا در دخالت در سرنوشت کشورهای دیگر، هیچ تضمینی نیست که بعد از سقوط نظام دولت بعدی بطور اتوماتیک دولت مستقل و مردمی خواهد شد و از سطح تعویض مهره ها فراتر خواهد رفت!
از زمان مشروطیت تا حالا تمامی مبارزات مردم ایران سرانجام به انقلاب سیاسی و تعویض مهره های دولتها منتهی شده است!
تنها تضمین پیروزی انقلاب و خوشبختی توده ها به درجه آگاهی توده ها از مسائل سیاسی و منافع طبقاتی خود و درجه اتحاد و سازمان پذیری آنها وابسته است!
تنها تضمین عدم بازگشت به دیکتاتوری های سابق و “دزدیده نشدن انقلاب” توسط انواع رنگارنگ مزدوران، آگاهی توده هاست!
تنها وظیفه تعطیل ناپذیر ما چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب، ارتقاء آگاهی توده ها و خودمان از واقعیات سیاسی ملی و بین المللی است! این رسالت از طریق درگیر شدن در مبارزات انقلابی واقعی عملی می گردد. تلاش برای تغییر شرایط موجود و رفتن بدرون توده و ارتباط با آنها موجب تغییر و ارتقاء آگاهی خود و دیگران می شود!
” انسان تنها از راه آگاهی می تواند به شان سزاوارش دست یابد.” مارکس

به همین دلیل انقلابیون واقعی و رادیکال باید در رفتن بدرون توده ها و برقراری ارتباط سازنده با همدیگر مسابقه بگذارند نه در جنگ و جدل های بی پایان با یکدیگر و سر دادن شعارهای دگمی که کوچکترین ربطی به مبارزه توده ها ندارد!…
وفاداری به حقیقت و تنظیم دائمی باورهای خود با واقعیت بهتر از هر نوع دروغگویی مصلحت آمیز است و در درازمدت به نفع قربانیان نظام و بشریت است!
به حقیقت وقادار باشیم نه استطوره ها و دگم های بظاهر “مقدس انقلابی” یا مذهبی!

مهمترین خطر امنیتی برای ایران کارگرانی مانند اسماعیل بخشی ها یا دانشجویانی مانند سپیده قلیان ها نیستند! دولت فاسد و خردستیز و بی لیاقتی است که ابعاد بحرانهای سیاسی و اجتماعی و زیست محیطی و خشکیدگی در ایران را هنوز نفهمیده و منافع کوتاه مدت مشتی آقازاده و دزد غارتگر را بر منافع طولانی مدت مردم ایران ترجیح می دهد!… به اعتراف صاحب نظران ایرانی و جهانی علاوه بر بحرانهای سیاسی بزودی جنگ فراگیر آب و مهاجرتهای گسترده در ابعاد نجومی شروع خواهد شد… و هیچکس در ایران خود را برای رویارویی با چنین فاجعه ای آماده نکرده، نه اپوزیسیون و نه پوزیسیون!…
بقول نوآمی کلاین یا تغییر می دهی یا مورد تغییر واقع می شوی! فاز اول را ما داریم از دست می دهیم و وارد فاز دوم می شویم یعنی طبیعت ما را تغییر می دهد و اگر نجنبیم دیگر حق انتخابی نداریم…
به این بحث ها دامن بزنیم قبل از آنکه دیر شود!

با احترام،
احمد پوری (هلند) 21 – 01 – 2019

در همین رابطه:
ویدئوی افشاگری سپیده قلیان قبل از دستگیری مجدد!
ما شهید نمی خواهیم!…
زندان، شکنجه، مصاحبه، دیگر اثر ندارد! …
باید ارزشهای اسلامی را کنار گذاشت و ارزشهایی را بوجود بیاوریم که در مبارزه طبقاتی و سرکوب سهمگین و بی رحمانه دگراندیشان و کارگران و دانشجویان عدالتخواه، به نفع توده ها باشد… اگر اسماعیل بخشی ها و سپیده قلیان ها هزاران بار بگویند از انگشتان و شلاق های شکنجه گران رحمت الهی می بارد، و ما عاشق رفتار محترمانه و ارزشهای اسلامی بازجوهایمان شده ایم، مهم نیست و ذره ای از حمایت ما از قربانیان نظام نمی کاهد! توده ها فهمیدند آنچه را که رژیم جنایتکار نمی خواست بفهمند!…
ادامه مطلب…

اینرا هم بخوانید

به مناسبت جلسه اول دادگاه کارگران هفت‌تپه و اعضای نشریه گام

ماهیت واقعی هر نظامی را در چگونگی رفتار او با زندانیانیش می توان شناخت! “از …