نشست مونیخ و صف به‌هم‌ریخته سلطنت‌طلبان- حمید تقوایی

رضا پهلوی در جمعی از نیروهای طرف‌دار خودش در مونیخ اعلام کرد که شعار “کینگ رضا پهلوی” درست نیست و ایشان خود را شاه نمی‌داند؛ بلکه پدر ملت ایران می‌داند. ایشان گفت “ما اینجا نیستیم که برای آینده تعیین سرنوشت کنیم که حکومت آینده ایران جمهوری یا پادشاهی باشد. هدف ما امروز فقط نجات ایران است و در آینده رسالت ما امکان برگزاری انتخابات آزاد در ایران است.” در بیانیه پایانی این نشست نیز گروه‌های شرکت‌کننده بر اهمیت نقش رضا پهلوی به‌عنوان “رهبری انقلاب ملی و دوران گذار تا زمان انتخاب اولین مجلس و دولت دموکراتیک از طریق انتخابات آزاد” تأکید کردند.

این تلاش‌های تازه رضا پهلوی و طرف‌دارانش ناشی از چیست؟ آیا واقعاً از سلطنت دست‌شسته و دموکراسی‌پناه شده‌اند؟ آیا قرار است عبور از “کینگ رضا پهلوی” به “پدر ملت” مشکلی را از صفوف به‌هم‌ریخته سلطنت‌طلبان حل کند؟ این نوع اظهارت دوپهلو “شاهزاده” و به نعل و به میخ زدن سلطنت و جمهوری‌خواهی امر تازه‌ای نیست؛ ولی این بار مشکل، عملکرد “طرف‌داران سرسخت” ایشان است که آبرویی برای “پادشاهی‌خواهی” نگذاشته است. این نشست در واقع نوعی مدیریت بحران در صف طرف‌داران شاهزاده بود.

نکته اول اینکه این نشست برخلاف ادعای شرکت‌کنندگانش “همگرایی سازمان‌های ایران‌گرا و آزادی‌خواه” نبود بلکه نشستی از نیروهای مختلف سلطنت‌طلب بود که در میان آنان البته آنچه یافت نمیشود آزادی‌خواهی است! طرف خطاب رضا پهلوی نیز مردم ایران و حتی نیروهای اپوزیسیون نبودند، بلکه نیروهای مختلف طرف‌دارش بودند که مدت‌هاست صفوفشان کاملاً درهم‌ریخته است. واقعیت آن است که بخش افراطی سلطنت‌طلب‌ها که به هر کس شاهزاده آنها را قبول نداشته باشد با شنیع‌ترین هتاکی‌ها حمله می‌کنند آبرویی برای سلطنت‌طلبان بجا نگذاشته‌اند و ایشان در نشست مونیخ فرصتی یافته تا “طرف‌داران سرسخت” خود را نصیحت کند که از شعار “کینگ رضا پهلوی” دست بکشند. ایشان البته چیزی در مورد شعار “مرگ بر سه فاسد” و “خدای هر ایرانی کینگ رضا پهلوی” که مدت‌هاست، حتی در همان روز نشست کذائی هم‌گرایی طرف‌دارانشان در خیابان‌های مونیخ و به دنبال آن در ژنو، سر داده می‌شود چیزی نمی‌گوید. در مورد همراهی چهره‌های سرشناس سلطنت‌طلب از جمله همسر خود در دفاع از این اوباشی که در خیابان‌های اروپا و آمریکا به هر کس که مخالف آنها باشد هجوم می‌برند هم صحبتی نمی‌کند. در مورد حمله اینترنتی طرف‌دارانش به امثال توماج و نرگس محمدی و آهو دریایی و پرستو احمدی هم ترجیح می‌دهد سکوت کند. مسئله فقط طرف‌داری از سلطنت نیست، بلکه حمله به سبک اوباش حزب‌اللهی به صفوف مردم و نیروهای انقلابی در خارج و داخل ایران است. سلطنت‌طلبان، یا لااقل بخش فعال و خیابانی آنها و چهره‌های شاخصی نظیر یاسمین پهلوی عملاً در کنار جمهوری اسلامی قرار گرفته‌اند و تلاش نیم‌بند آقای رضا پهلوی بیشتر به لاپوشانی این واقعیت مشمئزکننده شبیه است تا مقابله با آن.

نکته دیگر عقب‌نشینی ایشان از شاه آینده به “پدر ملت ایران” و “رهبر انقلاب ملی” و “رهبر دوران گذار” است. ظاهراً این مدال‌هایی که ایشان به سینه خود آویزان می‌کند قرار است “طرف‌داران سرسخت” اش را آرام کند. اما این القاب به‌روشنی توهمات ملوکانه به کسب مقامی برتر و بالای سر جامعه را می‌رساند و نه فاصله‌گرفتن از آن را. دوره گذار دوره انتخاب بین سلطنت یا جمهوری نیست، دوره انتخاب بین جمهوری‌های مختلف است. دوره گذار دوره تعیین تکلیف با دیکتاتوری‌های مافوق مردم در صدسال اخیر و دوره دخالت مستقیم مردم در اداره امور جامعه است. توده مردم و نیروهای انقلابی واقعی خواهان نظامی هستند که هر نوع اتوریته و قدرت مافوق مردم، اعم از شاه و آیت‌الله و پدر ملت و خدا و سایه خدا، را تماماً کنار زده باشد. مدعی “رهبری دوره گذار” که مسئله را به انتخاب بین سلطنت و جمهوری تقلیل بدهد از همین امروز دارد نسخه شکست انقلاب را می‌پیچد.

نکته آخر ادعای “شاهزاده” مبنی بر حمایت از آزادی احزاب است. ایشان می‌گوید سیستم تک‌حزبی قبل از انقلاب اشتباه بود. اما مشکل این است که کل سلطنت خاندان ایشان و حتی موقعیت امروز خود ایشان و لقب ایشان محصول همین “اشتباه” است. اگر ممنوع کردن همه احزاب و هر نوع فعالیت سیاسی و سرکوب مخالفین به‌ویژه در دوره بعد از کودتای ۲۸ مرداد نبود سلطنت پهلوی نمی‌توانست برجای بماند. اختناق آن دوره هم تنها به سیستم تک‌حزبی (در واقع تک‌فردی) محدود نمی‌شود. زندان و شکنجه و اعدام، سلطه جهنمی ساواک، بستن دهان‌ها و اعمال سانسور شدید بر مطبوعات و ادبیات و فیلم و هنر، یورش به دانشگاه‌ها، هجوم به خارج محدوده‌نشینان، و غیره و غیره همه جزئی از اختناقی است که مردم آن را “گورستان آریامهری” می‌نامیدند. رضا پهلوی ترجیح می‌دهد در مورد “اشتباهات” دیگر مانند اتکا به کودتای آمریکائی و کارگزاران داخلی‌اش نظیر آیت‌الله کاشانی و شعبان بی مخ، در مورد اعدام زندانیان سیاسی از اعدام کرامت الله دانشیان و خسرو گل‌سرخی تا تیرباران بیژن جزنی، حسن ضیا ظریفی، احمد جلیلی افشار، سعید کلانتری، مصطفی جوان خوشدل، و کاظم ذوالانواری، زندانیان سیاسی که در حال گذراندن محکومیت خود به حبس ابد بودند و در انتقال بین زندان‌ها در تپه‌های اوین تیرباران شدند، سکوت کند. اما نسل پنجاه و هفتی‌ها هم مثل نسل امروز نه می‌بخشد و نه فراموش می‌کند. حتی کسی که تمام نقش سیاسی‌اش به لقب “شاهزاده” گره‌خورده است نمی‌تواند ادعای آزادی‌خواهی داشته باشد و چشم بر این جنایات پدر تاج‌دارش ببندد. بخصوص زمانی که فعالین سرسختش نقش شعبان‌بی‌مخ‌های امروز را بازی می‌کنند. ایشان ادعا می‌کند “در آینده رسالت ما امکان برگزاری انتخابات آزاد در ایران است”. سالی که نکوست از بهارش پیداست. باید گفت همین امروز توان جلوگیری از قمه‌کشی طرف‌دارانتان و حتی حمایت همسرتان از آنهاها را ندارید، برگزاری انتخابات آزاد پیش کشتان.

در آخر لازم است بر یک نکته اساسی تأکید کنم. تا زمانی که سلطنت‌طلبان علیه نیروهای چپ و آزادی‌خواه و چهره‌های جنبش زن زندگی آزادی قمه می‌چرخانند، عملاً آب به آسیاب جمهوری اسلامی می‌ریزند. عملکرد و مواضع امروز سلطنت‌طلب‌های افراطی تنها از سر تعصب و عشق آنها به خاندان پهلوی نیست، بلکه از سر گرایش عمومی آنها به حفظ نظام است. گرایش به حفظ نظام موجود منهای ولایت‌فقیه و دارودسته‌اش به‌اضافه رضا پهلوی و دارودسته‌اش! به نظر من قمه چرخانی امروز سلطنت‌طلبان افراطی عکس‌العمل طبقاتی به نفس سربلند کردن انقلابی است که با پرچم زن زندگی آزادی به میدان آمده و می‌خواهد سنگ روی سنگ حکومت جمهوری اسلامی و نظامی که پاسدار آن است باقی نگذارد. سلطنت‌طلبان در دکترین و استراتژی و سیستم ارزشی خود مخالف انقلاب هستند؛ چون انقلاب تیشه به ریشه می‌زند؛ چون انقلاب بنا بر تعریف با سلطنت و هر نوع قدرت و اتوریته فردی، نه‌تنها هیچ سازگاری ای ندارد؛ بلکه تماماً در نقطه مقابل آن است. ازاین‌رو گرایش طبقاتی نیروهای سلطنت‌طلب به حفظ قدرت طبقاتی‌شان بر سرنگونی نظام موجود می‌چربد. “سرداران ملی” نظیر قاسم سلیمانی را بزرگ می‌دارند، اعلام می‌کنند وجود سپاه پاسداران برای حفظ نظم در دوران گذار ضروری است، حفظ نیروهای مسلح نظامی و انتظامی و زندان‌ها و بوروکراسی و اهرم قدرت بالای سر مردم را لازم می‌دانند، و به همه این دلایل در یک سطح پایه‌ای با هم‌طبقه‌ای‌های ریش و عمامه‌دار خود در قدرت همسو و هم جهت قرار می‌گیرند. امروز می‌توان گفت یک هم‌جهتی و همراهی و ائتلاف عملی و غیررسمی‌ای بین اپوزیسیون سلطنت‌طلب و بخش‌هایی از حکومت که ولایت‌فقیه را مانعی بر سر راه حفظ قدرت و ثروت خود می‌دانند ایجاد شده است. تاحدی‌که دیگر نمی‌توان مرزی بین سایبری‌های حکومت و سلطنت‌طلبان در حمله به مخالفین سلطنت کشید. این امر بخصوص مردم متوهم به سلطنت‌طلب‌ها که به نقش رضا پهلوی در سرنگونی جمهوری اسلامی دل‌بسته‌اند را باید به خود آورد. باید بدانند که قمه‌کشی سلطنت‌طلبان افراطی علیه نیروهای انقلابی در واقع ناشی از یک هم‌جهتی و همراهی استراتژیک طبقاتی با جمهوری اسلامی است. بی‌تردید نهایتاً پالایش طبقاتی صفوف انقلاب سره را از ناسره جدا خواهد کرد.

هم‌جهتی طبقاتی رژیم و اپوزیسیون سلطنت‌طلبش نه‌تنها مانع پیشروی‌های انقلاب زیروروکننده زن زندگی آزادی نخواهد شد؛ بلکه آن را ریشه‌ای‌تر، گسترده‌تر و همه‌جانبه‌تر خواهد کرد. انقلاب زن زندگی آزادی می‌رود تا با جمهوری اسلامی و هر نوع حکومت مافوق مردم یک در صدی‌های سرمایه‌دار تعیین تکلیف کند. حزب ما با تمام توان خود تلاش می‌کند که چنین شود.

۲ اسفند ۱۴۰۳

۲۰ فوریه ۲۰۲۵

اینرا هم بخوانید

دولت فرانسه خواستار توقف اعدام‌ها در ایران شد

دولت فرانسه با محکوم کردن شدید تسریع اعدام‌ها توسط حکومت جمهوری اسلامی در ایران، خواستار …