منصور حکمت: فرد، تاریخ، و بدیل- ناصر اصغری

رفیق خوبم، صمد وکیلی در نقد سخنرانی حمید تقوائی درباره مرگ منصور حکمت – “او ضرورت زمانه بود” نقدی نوشته که انگیزه داد تا نکاتی در پاسخ بنویسم.

نقد صمد وکیلی بر سخنرانی حمید تقوایی، با زبانی آراسته به ارجاعات مارکسیستی و ظاهرا ضد فرقه‌گرایانه، در واقع تلاشی است برای تضعیف دستاورد نظری و سیاسی منصور حکمت و آنچه به‌درستی “ضرورت زمانه” خوانده شده است. این نوشته از همان ابتدا با یک مغالطه‌ای اساسی آغاز می‌شود: تقدیر از نقش یک رهبر سیاسی تاریخی را معادل کیش شخصیت جلوه دادن. آیا می شود نقش فرد در تاریخ را، بعنوان یک واقعیت انکارناپذیر در مارکسیسم نادیده گرفت؟ مارکس و انگلس در کنار تأکید بر ضرورت‌های مادی و تضادهای طبقاتی، نقش فرد در تاریخ را هرگز انکار نکردند، بلکه آن را مشروط به جایگاه عینی فرد در بستر مناسبات اجتماعی می‌دانستند. پرسش اصلی این نیست که “آیا فردی مثل منصور حکمت جایگزین‌ناپذیر است”، بلکه این است که آیا او در مقطعی مشخص، نقش بی‌بدیلی در تدوین آلترناتیوی چپ ایفا کرد یا نه؟ حمید تقوایی از “ضرورت زمانه” سخن می‌گوید، نه از “ذات مقدس” یا شخصیت کاریزماتیک. منظور او این است که منصور حکمت در موقعیتی بحرانی تاریخی، در فضایی که چپ یا به ورطه ناسیونالیسم عقب‌گرا، یا به سکوت پناه برده بود، پرچم آزادی، برابری، سکولاریسم و سوسیالیسم کارگری را بالا برد. آیا این یک ارزیابی تاریخی نیست؟ یا صرفا توهمی شخص‌محور؟

نقد صمد ، بظاهر “مدافع ماتریالیسم تاریخی” است اما در عمل، هر اقدام تاریخی را که از فردی تأثیرگذار سر زده، با متر کیش شخصیت می‌سنجد. این نوع نگاه، همان‌اندازه غیرفرمال و غیرماتریالیستی است که روایت‌های افسانه‌پردازانه‌ای که نقدشان می‌کند. در این نگاه، تقدیر از رهبری‌ای که جریانی اجتماعی را سامان داده، “فرقه‌گرایی” است. اما آیا می‌توان از مارکس، انگلس، لنین، تروتسکی، لوکزامبورگ یا هر مارکسیست دیگری هم نوشت، بدون آنکه نقش تاریخی آن‌ها را برجسته کرد؟

صمد وکیلی در نقد خود، هیچ بدیلی برای وضعیت چپ امروز ارائه نمی‌دهد. تنها می‌گوید: “رهبر نباید مرکز روایت باشد.” اما نمی‌گوید در فقدان سنت منسجم، سازمان‌یافته و آگاه، طبقه کارگر چگونه به آگاهی انقلابی می‌رسد؟ پاسخ مارکس، حزب بود؛ پاسخ لنین، حزب با رهبری آگاه بود؛ پاسخ منصور حکمت نیز، حزب سیاسی سوسیالیستی کارگری با پرچم روشن طبقه کارگر در برابر بورژوازی بود. پاسخ رفیق صمد و یا رفقا و کسان دیگری که به قول صمد کار نظری می کنند، کار نظری بی پایان است! طبقه کارگر و دنیای بحران زده امروزی واقعا بدیل می خواهد!

من هم مثل حمید تقوائی فکر می کنم که چپ ایران دوره منصور حکمت واقعا بدون او چپ به درد نخوری بود. این جمله‌ی حمید تقوایی که صمد از آن برآشفته است، دقیقا حاصل یک بررسی عینی از وضعیت چپ پیش از منصور حکمت است: ترکیبی از روشنفکران ملی‌گرا، گروه‌های مائوئیستی، توده‌ای‌ها با پرونده سیاه خیانت، و نیروهایی بی‌برنامه و پرشعار. منصور حکمت اولین کسی بود که سوسیالیسم را به طبقه کارگر گره زد، با اسلام‌گرایی به‌صراحت مرزبندی کرد، با “ضدامپریالیسم خلقی” تسویه‌حساب نظری کرد، و پرچم جهان‌شمول حقوق انسان را بلند کرد. اگر کسی واقعا مدعی نقد مارکسیستی است، باید به این پرسش پاسخ دهد: چرا پس از مرگ حکمت، هیچ بدیلی نظری – سیاسی در چپ ایران شکل نگرفت؟ چرا صمد وکیلی خودش هیچ پلاتفرم یا بدیلی پیشنهاد نمی‌کند؟

سخنرانی تقوایی، نه تقدیس فردی است و نه ستایش اسطوره‌ای؛ بلکه بازشناسی لحظه‌ای تاریخی است که در آن، منصور حکمت توانست نماینده خواست‌های سرکوب‌شده، پراکنده و بی‌سازمان میلیون‌ها انسان شود. کیش شخصیت زمانی شکل می‌گیرد که رهبری در غیاب سیاست و نقد، به بتی تبدیل شود. اما زمانی که یک رهبر محصول مبارزه نظری، سازمانی، اخلاقی و تاریخی باشد، احترام به او، احترام به دستاوردهای انقلابی و روشنفکرانه است. صمد وکیلی به جای نقد، پروژه‌ای برای انکار تاریخ و حذف آگاهانه چهره‌های مؤثر آن دارد؛ آن هم زیر پرچم “نقد مارکسیستی” که بیشتر به روکش آنارشیسم بی‌سیاست می‌ماند.

۶ ژوئیه ۲۰۲۵

اینرا هم بخوانید

در مواجهه با جنگ: آزمونی برای چپ- یادداشت‌های انقلاب (۴)- ناصر اصغری

جنگ یکی از بحران‌هایی است که رژیم‌ها برای حل مشکلات خود، جامعه را درگیر آن …