با آغاز جنگ میان آمریکا/اسرائیل و جمهوری اسلامی، تب ضدامپریالیستی و ضدآمریکایی در میان بخشی از چپ ناسیونالیست و پوپولیست دوباره بالا گرفته است. به همین مناسبت، و برای بررسی ریشههای این نوع نگرش، تاکنون دو مطلب نوشتهام. نوشتهی پیشرو نیز در ادامهی همان مباحث است. این سلسلهمباحث، در واقع ادامهی نقدهاییست که “اتحاد مبارزان کمونیست” در سالهای ابتدایی انقلاب ۵۷، علیه ناسیونالیسم چپ و پوپولیسم در میان سازمانها و گروههای چپ مطرح کرد.
***
امروزه بخشی از چپ جهانی، به نام “ضدامپریالیسم”، در دفاع از دولتهای جنایتکاری مانند روسیه پوتین، چین، ایران جمهوری اسلامی یا سوریه قبل از سقوط بشار اسد، به ورطهی تناقضی خطرناک افتاده است. این جریان، به جای حمایت از مبارزات مردم علیه استبداد، در کنار قدرتهای سرکوبگر میایستد و هر انتقادی را به نفع امپریالیسم آمریکا تفسیر میکند. این نوشته تلاشی است برای بازنگری این مواضع، بازگشت به اصول سوسیالیستی، و بازتعریف ضدامپریالیسم بر مبنای همبستگی بینالمللی با جنبشهای مردمی.
واژهی امپریالیسم از واژهی رومی امپریوم میآید و به معنای سلطهی نظامی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی است. در دوران مدرن، با گسترش سرمایهداری صنعتی، امپراتوریهای جدیدی چون بریتانیا، فرانسه، آمریکا، آلمان و ژاپن شکل گرفتند که در پی سلطهی جهانی بودند. کمونیستهایی چون لنین و لوکزامبورگ، امپریالیسم را نه ویژگی خاص یک کشور و یا در چارچوب امپراتوریهای دوران گذشته، بلکه ساختاری درونی و ذاتی نظام سرمایهداری تحلیل کردند: رقابتی میان قدرتهای بزرگ برای تصاحب منابع، بازارها و نیروی کار ارزان. مبارزهی سوسیالیستی با امپریالیسم، هرگز به معنای حمایت از یک بلوک قدرت در برابر دیگری نبود. لنین در بحبوحه جنگ جهانی اول، مخالف حمایت از هر دو جبههی درگیر بود و به جای آن، خواهان انقلاب کارگری، در هر کجا که امکانش بود، شد.
با انقلاب ۱۹۱۷ روسیه، امیدی تازه در دل طبقهی کارگر جهانی زاده شد. اما شکست انقلاب در آلمان و محاصرهی اقتصادی و نظامی شوروی، بسیاری از آرمانها و نقشههای بلشویکها را بر هم زد. با قدرتگیری استالین، نهتنها دموکراسی شورایی نابود شد، بلکه همبستگی بینالمللی نیز به ابزاری در خدمت سیاست خارجی شوروی تقلیل یافت. بهجای همبستگی جهانی طبقهی کارگر، وفاداری به شوروی و دفاع از “میهن سوسیالیستی” و “اردوگاه سوسیالیسم” به معیار وفاداری چپ بدل شد. حتی در برابر قیامهای کارگری در مجارستان (۱۹۵۶)، چکسلواکی (۱۹۶۸) و لهستان (۱۹۸۰)، چپ اردوگاهی بهجای حمایت از کارگران، پشت تانکهای شوروی ایستاد و این قیامها را توطئه CIA خواند.
با شکاف میان شوروی و چین در دههی ۶۰ میلادی، اردوگاه “کمونیستی” دچار انشعاب شد. همزمان، جنبشهای استقلالطلبانه در آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین، بخش بزرگی از مردم جهان را از سلطهی مستقیم امپراتوریها خارج کردند. “جهان سوم” به یک ایدئولوژی بدل شد؛ و کشورهای مستعمرهی سابق که قربانیان امپریالیسم غربی بودند، متحدان بالقوهی سوسیالیسم تلقی شدند. چین و کوبا، که در آن دوران نمونههای مهم انقلابهای “سوسیالیستی” به شمار میرفتند، خود را حامی این جبهه معرفی کردند. اما این جهتگیری نیز بهسرعت دچار دگردیسی شد. بهجای حمایت از جنبشهای مردمی و سوسیالیستی، چپ اردوگاهی به دفاع از دولتهای سرکوبگر “جهان سوم” پرداخت؛ حتی اگر این دولتها سرمایهدار، زنستیز، سرکوبگر یا فاسد بودند، مادامی که ضدآمریکایی جلوه میکردند یا از سلطهی غرب مستقل شده بودند، دوست معرفی شدند!
با فروپاشی شوروی، بخشی از چپ بهجای بازاندیشی اساسی، خلأ اردوگاه “سوسیالیسم” را با دولتهایی مانند جمهوری اسلامی، سوریه، روسیه، چین، ونزوئلا، لیبی و امثالهم پر کرد. این چپ، تحلیل طبقاتی را کنار گذاشت و جهان را به دو اردوگاه تقسیم کرد: کشورهای سرمایهدار سفیدپوستِ شمال (Global North) شدند امپریالیست، و کشورهای فقیر رنگینپوستِ جنوب (Global South) شدند ضدامپریالیست. در این نگاه، هر نیرویی که با آمریکا دشمن باشد، ضدامپریالیست به شمار میآید و بنابراین باید از آن حمایت کرد. این منطق باعث شد چپ اردوگاهی یا نسبت به جنایات و سرکوب دولتهایی چون چین، روسیه در اوکراین، یا جمهوری اسلامی سکوت کند، یا آنها را توجیه نماید.
اما ضدامپریالیسم واقعی، از پایین و از دل مردم آغاز میشود، نه از دولتها. در چین، امپریالیسم اقتصادی از طریق سرمایهگذاریهای کلان در آسیا، آفریقا و پروژههایی نظیر “جادهی ابریشم جدید” کاملا مشهود است. در نیکاراگوئه، دولت دانیل اورتگا با سرکوب خشن اعتراضات و هرگونه صدای مستقل، و همکاری نزدیک با آمریکا، نمونهایست از دولتی که علیرغم شعارهای ضدامپریالیستی و ظاهر سوسیالیستی، در عمل سرمایهدار، سرکوبگر و متحد امپریالیسم است. مردم در سراسر جهان، چه در ایران، چه در بنگلادش، چه در فرانسه یا چین، برای آزادی، عدالت و کرامت انسانی مبارزه میکنند. وظیفهی چپ سوسیالیستی، حمایت از این مبارزات مردمی است، نه از دولتها. اردوگاهیگری، چپ را به ابزاری در خدمت قدرتهای جهانی بدل کرده است. اگر واقعا خواهان نابودی امپریالیسم هستیم، باید دست در دست کارگران، زنان، فرودستان و جنبشهای برابریطلب سراسر جهان بگذاریم. ضدامپریالیسم واقعی، یعنی انترناسیونالیسم و همبستگی از پایین؛ دفاع از مردم، نه از دولتها.
۸ ژوئیه ۲۰۲۵