سیر عبودیت یک بنده! یاشار سهندی

میگویند آنچه که جوان در آینه نتواند ببینند پیر در خشت خام می بیند. این یعنی اینکه ” تجربه و دید عمیق‌تر افراد مسن‌تر، می‌تواند درس‌های ارزشمندی را در اختیار جوانان قرار دهد.  ” این جمله آخری را از بنده نیست، جناب هوش مصنوعی فرمودند. تو عالم سیاست این هم صدق میکند. میگوید نه! پارگراف زیر را با دقت بخوانید که جوانی خام، (البته جوان که میگویم همچین جوان هم نبوده  بلکه سی و شش سالی سن داشتند) که در آینه عین خود را دیده بودند، در سال 57 به قول برخی سیاه روی سفید نوشتند:

 ” …امام خمینی پدیده ای تازه و دلگرم کننده در تاریخ تشیع است… او در پی آن نیست تا قشر روحانیت را حاکم بر سرنوشت ما کند، بلکه در پی آنست تا ما را از دیکتاتوری همه اقشار حاکم و خواستار اطاعت کورکورانه برهاند…. ملت ایران خواستار حکومت علماء نیست، بلکه خواستار حکومت اسلامی است….  و امام خمینی چه برنامه ای ارائه داده جز بازگشت به ایران، انجام انتخابات آزاد، و برقراری حکومت مردم بر مردم؟ … آیت الله خمینی اکنون از پشتیبانی کامل ملت ایران برخوردار است، پس می تواند به کمک افراد مورد اعتماد خود – که خود بخود مورد اعتماد مردم ایران هم خواهندبود- به آفریدن سازمان های رهبری سیاسی دست زند.”

چرخ روزگار چرخید و چرخید. 46 سال بعد.

آن جوان به یک پیر سیاست تبدیل شده. به کسی نگویید خودش فکر میکنه که موهاش تو آسیاب سفید نکرده بلکه تمام سیاست ایران را زیر و رو کرده و ژن برتری یافته است از تبار افراسیاب؛ ببخشید چرخش اشتباه قلم بود! از تبار از تبار از تبار … آهان کیکاوس! نه این هم خوب نیست! ایشان در تبانی با افراسیاب، در اوج نامردی یک پدر(رستم) را با یک پسر(سهراب) به جان هم انداخت، و خیلی کارهای بد دیگر. از تبار از تبار از تبار… هوخشتره! نه این هم خوب نیست! …بگذریم. (ای بابا! از هر تباری دوست دارید او را به همان وصل نمایید! سپاس اهورا مزدا را که آنقدر شاه در تاریخ ایران داریم که از این بابت هیچ کمبودی نداریم.) بهرحال از این ژن برتر در عالم سیاست یک دانه پدید آمده که آنهم نصیب سامانه پادشاهی خواهان شده، برای همین بقیه اپوزیسیون از این بابت کاملا آچمز شدند.

 معمولا رسم است که القاب را طی یک روند سیاسی یا تاریخی به کسی اعطا میکنند. اما در رسم پادشاهان اینگونه نیست. این خود شاه، که اعلیحضرت تشریف دارند است که تصمیم میگیرد که چه کسی را چگونه خطاب کنند؛ از نظام الملک بگیرید تا مستوفی ممالک.

ژن برتر ما اما جهش هم پیدا کرده برای همین  لطف فرمودند که مرا “پدر ملت” بدانید! و این پیر سیاست از پدیده دلگرم کننده تاریخ شیعه به یک ولیعهد سابق رسیده که اکنون در مقام پدر ملت ظاهر شده است.  این ژن برتر به روایت این پیر سیاست  “با توجه به موئی که طی سالیان غربت نشینی سفید کرده” بر سر ما مردم منت دارد که ” متواضعانه گفت که دوست دارد «پدر» و نه هیچ چیز دیگر خوانده شود.”

از نشانه های جوانی یکی این است که جوان بی قرار و بی طاقت است، لابد شما خواننده تا حالا سخت بی تابی میکند این پیرسیاست را که به درجه عبودیت نایل آمده شناسایی نماید. از زبان خودش بخوانیم:

“من، اسماعیل نوری علا، 82 ساله، با تدقیق در سخنان شاهزاده رضا پهلوی (که من بر اساس آن قبلا ایشان را بعنوان وکیل خود انتخاب کرده بودم) و با آگاهی کافی از برنامه هائی که ایشان و تیم شان برای ایران پس از رژيم اسلامی دارند، در روز شنبه 4 امرداد 1404 در شهر مونیخ در سلامت کامل، در قامت واقعی و مادی خود، به ایشان دست بیعت دادم و تا زمانی که ایشان به پندار و گفتار و رفتاری که در 45 سال اخیر بصورتی مستمر از خود نشان داده اند پای بند هستند ایشان را بعنوان رهبر جریانی به نام «آلترناتیو سکولار دموکراسی» شناخته و خود را عضوی از این آلترناتیو مبارزه کننده با رژيم اسلامی مسلط بر ایران برهبری ایشان می دانم و بر عهد خود با ایشان وفادار خواهم بود.”

البته ما به عهد خاندان عباسی و خلفا و سلاطین در این گوشه و آن گوشه فلات ایران برنگشتیم که هر سلطانی به خلیفه عباسی در بغداد باید بیعت میکرد، بعد هر چه میخواست میکرد. بلکه تو قرن بیست یکم از یک عدد پیرسیاست، که خودش فکر میکند به اندازه موهای سرش در سیاست بالا و پایین دیده که حالا نیاز افتاده عبودیت خود را به مرشد یا آقای خود، به زبان امروزی به یک ژن برتر آنهم از نوع شاه زاده اعلام بفرمایند.

“سفری دُشخوار و تلخ/ از دهلیزهای خَم اندر خَم و پیچ اندرپیچ/ از پی هیچ” این خطر سیر عبودیت فردی است که “در سلامت کامل، در قامت واقعی و مادی خود ” به آن رسیده است.

و در آخر. بیچاره ما مردم همیشه متهمیم که از کوتاهی ماست که دیوار استبداد بلند است.

اینرا هم بخوانید

قرون وسطی در قرن بیستم و یکم- حمید تقوایی

انترناسیونال: پس از اعلام آتش‌بس میان اسرائیل و جمهوری اسلامی شاهد عروج مجدد گفتمان‌هایی هستیم …