شناسایی و ترسیم چپ محافظه‌کار: چرا برخی سوسیالیست‌ها شبیه راست‌ها سخن می‌گویند؟ ترجمه ناصر اصغری

مقدمه:

این مطلب را چت جی پی تی ترجمه کرده است. خواندن انگلیسی آن، البته که، بسیار روان تر و قابل فهم تر است. من از خواندن آن نکات زیادی یاد گرفتم و فکر می کنم هر کسی که مشغله چپ داشته باشد، حتما نکات مفیدی را در آن خواهد دید. پائین نوشته تیتر انگلیسی و لینک ‌آن را برای خواننده آشنان به زبان انگلیسی درج کرده ام. پیشاپیش از خوانندگان گرامی، برای اینکه نتوانستم وقت بیشتری برای روان تر کردن متن فارسی صرف کنم، عذرخواهی می کنم.

ناصر

***

شناسایی و ترسیم چپ محافظه‌کار: چرا برخی سوسیالیست‌ها شبیه راست‌ها سخن می‌گویند؟

چهار گرایش چپ محافظه‌کار: هر یک شکلی متفاوت از تسلیم‌ شدن را نمایندگی می‌کند

۲۵ اوت ۲۰۲۵

خیزش راست افراطی در اروپا و آمریکای شمالی موجی از بازاندیشی و پرسشگری فوری را در میان نیروهای چپ برانگیخته است. از بازگشت ترامپ به قدرت گرفته تا رشد حزب «آلترناتیو برای آلمان» (AfD)، از صعود جورجیا ملونی در ایتالیا تا اوج‌گیری حزب «رفرم یو‌کی» در بریتانیا، نیروهای ارتجاعی در حال بهره‌برداری از نارضایتی گستردهٔ اجتماعی‌اند. با این حال، هم‌زمان با این چرخش به راست، پدیده‌ای نگران‌کننده نیز رخ نموده است: بخشی از خود چپ به اتخاذ مواضعی روی آورده‌اند که به شکلی مشکوک، شباهتی آشکار به مواضع رقبای سیاسی‌شان دارد.

«چپ محافظه‌کار» در واقع خیانتی بنیادی به اصول سوسیالیستی است. به‌جای ارائه بدیلی واقعی در برابر بحران سرمایه‌داری، این جریان‌ها عناصر کلیدی گفتمان راست را درونی کرده‌اند: از ناسیونالیسم اقتصادی و احساسات ضد‌مهاجر گرفته تا سنت‌گرایی فرهنگی و اقتدارگرایی ژئوپولیتیک. فهم این پدیده برای هر استراتژی سوسیالیستی که در پی ساختن اتحاد واقعی در میان طبقه کارگر علیه دشمنان حقیقی ما ــ یعنی طبقه سرمایه‌دار و نمایندگان سیاسی آن ــ است، نقشی حیاتی دارد.

چپِ محافظه‌کار یک بلوک یکدست و همگون نیست، بلکه مجموعه‌ای از گرایش‌های متمایز ــ هرچند به‌هم‌پیوسته ــ را در بر می‌گیرد. این گرایش‌ها از احزاب سوسیال‌دموکرات جریان اصلی که در برابر نولیبرالیسم عقب‌نشینی کرده و در عین حال محافظه‌کاری فرهنگی را پذیرفته‌اند، تا ظهور جریان‌های تازه «سرخ-قهوه‌ای» (آمیختگی چپ و فاشیسم) که آشکارا اقتصاد چپ را با سیاست فرهنگی راست درمی‌آمیزند، تا جنبش‌های «کمپیست» که از رژیم‌های مستبد در خارج پشتیبانی می‌کنند، و همچنین واکنش‌های ضد «سیاست هویت» (Identity Politics) (سیاست مبتنی بر هویت گروهی) که همبستگی طبقاتی کارگران را از هم می‌پاشد، گسترده است. هر یک از این گرایش‌ها شکلی متفاوت از تسلیم در برابر همان نیروهایی را بازنمایی می‌کند که باید با آن‌ها مبارزه کنیم.

پیشتاز «سرخ-قهوه‌ای»: از واگنکنخت تا گالووی

خطرناک‌ترین و صریح‌ترین شکل سیاست چپ محافظه‌کار را می‌توان در ظهور جریان‌های «سرخ-قهوه‌ای» دید: احزاب و جنبش‌هایی که به‌طور آگاهانه مواضع اقتصادی چپ را با سیاست‌های فرهنگی افراطی راست ترکیب می‌کنند. اصطلاح «سرخ-قهوه‌ای» به ادغام سیاست‌های اقتصادی سرخ (سوسیالیستی) با مواضع فرهنگی و ملی‌گرای قهوه‌ای (فاشیستی) اشاره دارد؛ ترکیبی سمی که باعث تفرقه در میان طبقهٔ کارگر علیه خود آن می‌شود.

نمونه بارز این جریان، «ائتلاف ساهرا واگن‌کنت» (BSW) در آلمان است. این حزب که در سال ۲۰۲۴ توسط ساهرا واگن‌کنت، رهبر پیشین حزب «دی لینک»، تأسیس شد، با اتخاذ پلتفرمی موسوم به «چپ-محافظه‌کار» توانسته موفقیت‌های انتخاباتی چشمگیری کسب کند. BSW مواضع سنتی چپ را در زمینه نابرابری اقتصادی و هزینه‌های اجتماعی با مواضع سخت‌گیرانه در مسائل مهاجرت، تردید نسبت به سیاست‌های اقلیمی و سنت‌گرایی فرهنگی ترکیب می‌کند.

استراتژی واگن‌کنت از نظر سیاسی کاملا محاسبه‌شده است: او صریحا می‌خواهد «با راست افراطی بر سر رأی‌دهندگان رقابت کند» و در این مسیر از استدلال‌هایی استفاده می‌کند که «به شدت مشابه آنچه حزب آلترناتیو برای آلمان (AfD) به کار می‌برد» است. BSW خواهان محدودیت‌های شدید مهاجرت برای «حفظ امنیت شغلی کارگران محلی و انسجام فرهنگی ملی» است، با سیاست‌های انتقال سبز به عنوان تهدیدی برای صنایع سنتی مخالفت می‌کند و آنچه واگن‌کنت «مقاومت در برابر چپ‌گرایی سبک زندگی» می‌نامد را ترویج می‌کند ــ عبارتی رمزگونه برای مخالفت با حقوق LGBTQ+، ضدنژادپرستی و سازماندهی فمینیستی.

منطق سیاسی این جریان برای همبستگی طبقه کارگر ویران‌کننده است. همان‌طور که منتقدان اشاره کرده‌اند، سیاست‌های واگن‌کنت «تقسیم خود طبقه کارگر را نمایندگی می‌کند: کارگران ملی در یک سو، مهاجران در سوی دیگر.» به جای آنکه تمام کارگران را علیه استثمار سرمایه متحد کند، حزب BSW «اتحادی با کارفرمایان» علیه کارگران مهاجر ایجاد می‌کند و مبارزه طبقاتی را به رقابت ملی تبدیل می‌سازد.

جورج گالووی در بریتانیا نیز با حزب کارگران بریتانیا از همین تاکتیک‌ها پیشگام شده است. با وجود نام حزب، سیاست‌های آن ترکیبی از پوپولیسم اقتصادی و واکنش‌گرایی فرهنگی است. گالووی به‌طور مستمر با حقوق ترنس‌ها مخالفت کرده و هویت ترنس را «مزخرفات مد روز» توصیف می‌کند، در حالی که از چیزی که «ارزش‌های سنتی خانواده» می‌نامد حمایت می‌کند. منشور حزب او در سال ۲۰۲۴ خواستار ملی‌سازی صنایع بود، در عین حال با «ایدئولوژی جنسیت» مخالفت کرد و وعده «پایان دادن به مهاجرت گسترده» را داد.

مانند واگن‌کنت، گالووی این ادغام را به‌عنوان «عملگرایی انتخاباتی» توجیه می‌کند ــ جذب رأی‌دهندگان طبقه کارگر که ظاهرا از تمرکز چپ جریان اصلی بر «سیاست هویت» دل‌سرد شده‌اند. اما این استراتژی به‌طور بنیادی هم آگاهی طبقاتی و هم سیاست سوسیالیستی را تحریف می‌کند. با پذیرفتن چارچوب‌بندی راست افراطی در مسائل اجتماعی، این سیاستمداران ایده‌های ارتجاعی را مشروع جلوه می‌دهند و همزمان همبستگی طبقاتی‌ای را که ادعای نمایندگی آن را دارند، متلاشی می‌کنند.

بیماری «سرخ-قهوه‌ای» می‌تواند بدون واکسینه شدن، گسترش یابد. سازمان‌های در معرض خطر، مانند «کانترفایر» در بریتانیا، در حالی که از زبان چپ استفاده می‌کنند، به‌طور مستمر با مواضع خودکامگان در سطح بین‌المللی همسو شده‌اند و عملا نقش نماینده اسد، پوتین و ترامپ را ایفا می‌کنند. مخالفت آن‌ها با حمایت از مقاومت اوکراین و خصومت‌شان با مبارزات ترنس‌ها، نشان می‌دهد که سیاست‌هایشان «موضع‌گیری ضدغربی» را بر همبستگی واقعی با ستمدیدگان ترجیح می‌دهند.

تسلیم سوسیال‌دموکرات‌ها: «راه سوم» به ناکجا

رشته دوم سیاست چپ محافظه‌کار از گرایش به راست احزاب سوسیال‌دموکرات جریان اصلی نشأت می‌گیرد. این جریان را می‌توان نمونه «راه سوم» چپ محافظه‌کار نامید ــ احزابی که سیاست‌های ضدسرمایه‌داری را کنار گذاشته و در عین حال مواضعشان در مسائل اجتماعی و فرهنگی روزبه‌روز محافظه‌کارتر شده است.

«نیو لیبر» تونی بلر پیشگام این مدل بود، با ترکیب پذیرش اقتصاد نولیبرالی و مواضع سختگرایانه در زمینه قانون و نظم، مهاجرت و آزادی‌های مدنی. دولت‌های بلر بازداشت بدون محاکمه را اجرا کردند، اخراج‌ها را افزایش دادند و «ارزش‌های بریتانیایی» را به شیوه‌هایی ترویج کردند که تفاوت چندانی با گفتمان محافظه‌کاران نداشت. این یک انحراف تصادفی نبود، بلکه استراتژی‌ای آگاهانه بود ــ تلاشی برای ایجاد سه‌گانه‌ای میان چپ و راست که در نهایت به مشروعیت‌بخشی به مواضع راست انجامید.

حزب سوسیالیست پرتغال (PS) نمونه‌ای معاصر از این روند ارائه می‌دهد. با وجود نامش، این حزب به‌عنوان یک حزب نولیبرال حکومت می‌کند و به‌طور سیستماتیک خدمات عمومی را تضعیف کرده و همزمان مواضعی روزبه‌روز سخت‌گیرانه‌تر در زمینه مهاجرت و اجرای قانون اتخاذ کرده است. سیاست‌های آن‌ها نارضایتی اجتماعی ایجاد کرده که احزاب راست افراطی مانند «شگا» از آن بهره می‌برند و نشان می‌دهد چگونه تسلیم سوسیال‌دموکرات‌ها راه را برای پیشروی فاشیسم هموار می‌کند.

این احزاب نمونه‌ای از چیزی هستند که آنتونیو گرامشی «تبدیلیسم» می‌نامد ــ جذب نیروهای بالقوه مخالف به درون سیستم موجود. با ترک هرگونه تظاهر به تغییر بنیادین، آن‌ها با احزاب صریحا سرمایه‌داری تفاوتی ندارند جز در بیان خود. «محافظه‌کاری» آن‌ها نه در پذیرش کامل مواضع راست افراطی، بلکه در موضع دفاعی‌شان نهفته است؛ موضعی که سرمایه‌داری را جاودانه می‌پذیرد و همزمان با استمداد فزاینده از ارزش‌های «سنتی» و هویت ملی تلاش می‌کند مشروعیت خود را حفظ کند.

تراژدی تسلیم سوسیال‌دموکرات‌ها در این است که دقیقا چشم‌انداز جهان‌شمولی را رها می‌کنند که می‌توانست مردم کارگر را فراتر از خطوط نژادی، ملی و فرهنگی متحد کند. به جای مبارزه برای سیاست‌هایی که زندگی همه کارگران را واقعا بهبود بخشد، این احزاب به ملی‌گرایی دفاعی عقب‌نشینی می‌کنند؛ ملی‌گرایی‌ای که ناگزیر به نفع راست تمام می‌شود.

کمپیسم: وقتی ضد امپریالیسم به عکس آن تبدیل می‌شود

رشته سوم چپ محافظه‌کار از آنچه تحلیل‌گران «کمپیسم» می‌نامند ظهور می‌کند ــ گرایشی که سیاست را حول حمایت از هر رژیم یا جنبشی که علیه «امپریالیسم غربی» است سازمان‌دهی می‌کند، بی‌توجه به ماهیت داخلی آن یا رفتار آن با مردم خود آن کشور. کمپیسم انحرافی بنیادین از سیاست واقعی ضدامپریالیستی است.

کمپیسم سنتی در دوران جنگ سرد شکل گرفت، زمانی که بسیاری از چپ‌ها به‌طور خودکار از سیاست‌های شوروی حمایت می‌کردند، بی‌توجه به تأثیر آن‌ها بر کارگران داخل اتحاد جماهیر شوروی یا در سطح بین‌المللی. «نئو-کمپیسم» معاصر همان منطق را دنبال می‌کند و از رژیم‌های اقتدارگرایی مانند روسیه پوتین یا چین شی حمایت می‌کند، صرفا به این دلیل که هژمونی آمریکا را به چالش می‌کشند، در حالی که سیاست‌های سرکوبگرانه و جاه‌طلبی‌های امپریالیستی داخلی آن‌ها را نادیده می‌گیرد.

«ائتلاف متوقف کردن جنگ» (StWC) در بریتانیا نمونه‌ای عملی از سیاست نئو-کمپیستی است. با وجود شعارهای ضد جنگ، این ائتلاف به‌طور مستمر با حمایت غرب از مقاومت اوکراین مخالفت کرده و در برابر جنایات جنگی روسیه سکوت می‌کند. تحلیل آن‌ها این درگیری را صرفا «جنگ نیابتی میان اردوگاه‌های امپریالیستی» می‌داند و بدین ترتیب «کنش‌گری اوکراین را کم‌اهمیت یا حتی انکار می‌کند»، عملا از تهاجم روسیه حمایت می‌کند.

این ضدامپریالیسم واقعی نیست، بلکه عکس آن است ــ حمایت از امپریالیسم‌های جایگزین. سیاست واقعی ضدامپریالیستی از حق تعیین سرنوشت ملت‌های تحت ستم مانند اوکراین حمایت می‌کند و همزمان با تمام قدرت‌های امپریالیستی، از جمله روسیه و چین، مخالفت می‌ورزد. سیاست کمپیستی، در مقابل، مبارزات مردم تحت ستم را به محاسبات ژئوپولیتیک درباره تضعیف «غرب» فدا می‌کند.

پدیده «تانکی‌ها» زشت‌ترین جلوه کمپیسم را نشان می‌دهد. این زیرفرهنگ آنلاین، که به‌ویژه میان چپ‌های جوان محبوب است، با استفاده از میم‌ها و عملکرد شبکه‌های اجتماعی، «نگاه رمانتیک و نوستالژیک به اتحاد جماهیر شوروی و استالینیسم» را ترویج می‌کند. «تانکی‌ها» (نام‌گذاری شده بر اساس حمایت‌کنندگان تانک‌های شوروی در سرکوب قیام‌های مجارستان و چک) نوستالژی زیبایی‌شناسانه سوسیالیسم اقتدارگرا را با حمایت معاصر از رژیم‌هایی مانند روسیه پوتین ترکیب می‌کنند.

این «نئو-استالینیسم دیجیتال» ذاتا محافظه‌کارانه است. به جای آنکه از شکست‌های سوسیالیسم قرن بیستم برای ساختن جایگزین‌های دموکراتیک و رهایی‌بخش بیاموزند، تانکی‌ها مدل‌های اقتدارگرایانه‌ای را رمانتیک می‌کنند که سازمان‌دهی خودجوش طبقه کارگر را سرکوب کردند. سیاست آن‌ها پیشرفت انقلابی را نشان نمی‌دهد، بلکه نوستالژی ارتجاعی است.

واکنش به سیاست هویتی: چپ «ضد ووکی»

رشته چهارم چپ محافظه‌کار از واکنش به آنچه منتقدان «ووکیزم» می‌نامند ظهور می‌کند ــ اگرچه این اصطلاح اغلب به‌عنوان ابزاری برای حمله به هرگونه سیاست متمرکز بر سرکوب نژادی، جنسیتی یا جنسی به کار می‌رود. با این حال، برخی گرایش‌ها در سازمان‌دهی‌های هویتی واقعا تمایلات محافظه‌کارانه‌ای دارند که همبستگی طبقه کارگر را تکه‌تکه می‌کنند.

مسأله این نیست که علیه سرکوب مبتنی بر نژاد، جنسیت، گرایش جنسی یا دیگر هویت‌ها مبارزه نکنیم ــ این امر برای هر سیاست سوسیالیستی واقعی ضروری است. مشکل در رویکردهایی است که این مبارزات را منفرد و جدا از تحلیل طبقاتی و اقدام جمعی می‌کنند. وقتی سیاست هویتی صرفا فردگرا و رقابتی شود، می‌تواند اهداف محافظه‌کارانه را تقویت کند.

«ووکیزم» به رویکردهایی اشاره دارد که مبارزات اجتماعی پیچیده را به انتخاب‌های فردی مصرفی، ژست‌های اخلاقی یا نمایندگی بوروکراتیک تقلیل می‌دهند، بدون آنکه ساختارهای قدرت زیربنایی را به چالش بکشند. این رویکرد در ابتکارات تنوع شرکتی که جایگزین سازمان‌دهی جمعی می‌شوند، «فرهنگ لغو» که حملات شخصی را به جای تغییرات سیستماتیک می‌نشاند، و گفتمان دانشگاهی که روابط طبقاتی را مبهم می‌کند به جای آنکه روشن سازد، تجلی پیدا می‌کند.

ذات محافظه‌کارانه چنین رویکردهایی در سازگاری آن‌ها با روابط اجتماعی سرمایه‌داری نهفته است. حتی اگر سرمایه‌داری شامل مدیران و سیاستمداران متنوع‌تری باشد، باز هم سرمایه‌داری است. سیاست هویتی که بر نمایندگی درون نهادهای موجود تمرکز می‌کند، به جای تغییر این نهادها، نهایتا اهداف محافظه‌کارانه را تقویت می‌کند.

علاوه بر این، سیاست هویتی صرفا فردگرا می‌تواند واکنش ارتجاعی خود را نیز تولید کند. ظهور «مردسالاری آنلاین» میان مردان جوان، با سیاست‌های زن‌ستیز و ضدفمینیستی، بخشی از واکنش به آنچه «زیاده‌روی‌های فمینیستی» تلقی می‌شود است. هرچند این واکنش غیرقابل توجیه است، نشان می‌دهد که چگونه سیاست هویتی پراکنده می‌تواند فضای سیاسی برای سازمان‌دهی راست را ایجاد کند.

راه حل این نیست که مبارزات علیه سرکوب نژادی، جنسیتی یا جنسی را رها کنیم ــ این‌ها جزء جدایی‌ناپذیر رهایی طبقه کارگر هستند. بلکه نیازمند تحلیلی تقاطعی هستیم که نشان دهد چگونه سرمایه‌داری اشکال متعدد سرکوب را تولید و تقویت می‌کند و همزمان مبارزه جمعی‌ای می‌سازد که مردم کارگر را متحد کند، نه آنکه تقسیم نماید.

ریشه‌های مادی چپ محافظه‌کار

این گرایش‌های چپ محافظه‌کار در خلأ شکل نگرفته‌اند؛ آن‌ها پاسخ‌هایی به شرایط مادی واقعی و بحران‌های سیاسی هستند که طی دهه‌های اخیر سیاست چپ را شکل داده‌اند.

انحلال اتحاد جماهیر شوروی و بی‌اعتبار شدن مدل‌های سوسیالیسم دولتی، خلأ ایدئولوژیکی ایجاد کرد که بسیاری از سوسیالیست‌ها را بدون جایگزینی روشن برای سرمایه‌داری رها کرد. این بحران تخیل، سیاست چپ را در برابر انواع سازش با ساختارهای قدرت موجود آسیب‌پذیر کرد.

همزمان، تهاجم نولیبرالی از دهه ۱۹۸۰ وضعیتی ایجاد کرد که نظریه‌پردازان آن را «فشار دوطرفه» علیه چپ می‌نامند: اگر خیلی رادیکال ظاهر شوید، به حاشیه رانده می‌شوید؛ مواضع خود را معتدل کنید و از احزاب لیبرال غیرقابل تمایز می‌شوید. این فشار بسیاری از احزاب چپ را به سمت نوعی تسلیم سوق داد که نمونه آن سوسیال‌دمکراسی «راه سوم» است.

بحران مالی ۲۰۰۸ و سیاست‌های ریاضتی پس از آن، نارضایتی اجتماعی گسترده‌ای ایجاد کرد، اما همزمان بی‌ثباتی سیاسی به وجود آورد که جنبش‌های راست افراطی بهتر از چپ از آن بهره‌برداری کردند. این زمینه توضیح می‌دهد چرا برخی چپ‌ها استراتژی‌های سرخ-قهوه‌ای را اتخاذ کرده‌اند ــ تلاش برای رقابت با راست افراطی در زمین بازی خود آن‌ها، به جای ارائه جایگزین‌های واقعی.

تغییرات اقتصادی نیز جوامع و هویت‌های سنتی طبقهٔ کارگر را متفرق کرده و سازمان‌دهی‌های سنتی سوسیالیستی را دشوارتر ساخته است. کاهش اشتغال صنعتی، رشد مشاغل خدماتی نامطمئن و افزایش اتمیزه شدن اجتماعی پایه مادی سیاست جمعی طبقه کارگر را تضعیف کرده است.

در نهایت، سلطه شبکه‌های اجتماعی و ارتباطات دیجیتال، اشکال جدیدی از مشارکت سیاسی ایجاد کرده که اغلب اولویت را به نمایش، بیان فردی و پاکیزگی ایدئولوژیک می‌دهد، نه اقدام جمعی و اثربخشی راهبردی. این زمینه، هم زیرفرهنگ‌های تانکی و هم سیاست هویتی فردگرایانه را ممکن ساخته است.

فراتر از چپ محافظه‌کار: یک جایگزین سوسیالیستی

درک ریشه‌های مادی چپ محافظه‌کار، راهبردهایی برای غلبه بر آن ارائه می‌کند. به جای صرفا محکوم کردن این گرایش‌ها، باید جایگزین‌های واقعی ساخت که مشکلات واقعی‌ای را که آن‌ها تلاش می‌کنند حل کنند، مورد توجه قرار دهد و همزمان اصول سوسیالیستی را حفظ کند.

اول، باید سیاستی واقعا انترناسیونالیستی بازسازی کنیم که از مردم تحت ستم در سراسر جهان حمایت کند، بدون آنکه مبارزات آن‌ها را به محاسبات ژئوپولیتیک فدا کند. این به معنای حمایت از حق تعیین سرنوشت اوکراین در عین مخالفت با گسترش ناتو، دفاع از رهایی فلسطین در کنار نقد یهودستیزی، و ایجاد همبستگی فراملی در حالی است که علیه طبقه حاکم خود مبارزه می‌کنیم.

دوم، باید سیاست طبقاتی تقاطعی توسعه دهیم که درک کند چگونه سرمایه‌داری اشکال متعدد سرکوب را تولید می‌کند و همزمان مبارزه جمعی‌ای ایجاد کند که کارگران را متحد کند، نه متفرق. این مستلزم مبارزه با نژادپرستی، جنسیت‌ستیزی و دیگر اشکال سرکوب است ــ نه به‌عنوان مسائل جداگانه، بلکه به‌عنوان جنبه‌های جدایی‌ناپذیر سلطه سرمایه‌داری.

سوم، باید چشم‌انداز مثبتی از دموکراسی سوسیالیستی ارائه کنیم که از شکست‌های گذشته بیاموزد و جایگزین‌های واقعی برای سرمایه‌داری و اقتدارگرایی عرضه کند. این شامل ترویج دموکراسی کارگری، پایداری اکولوژیک و آزادی اجتماعی به‌عنوان اهدافی به هم پیوسته است.

چهارم، باید سازمان‌دهی طبقهٔ کارگر را از پایه بازسازی کنیم و اشکال جدید اقدام جمعی متناسب با شرایط معاصر ایجاد کنیم، در حالی که از تجربیات تاریخی نیز درس می‌گیریم. این مستلزم کار سازماندهی صبورانه‌ای است که قدرت واقعی ایجاد کند، نه سیاست نمایشی.

پنجم، باید راهبردهای رسانه‌ای و ارتباطی‌ای توسعه دهیم که هم تبلیغات جریان اصلی و هم دستکاری شبکه‌های اجتماعی را خنثی کند و هم آموزش سیاسی واقعی و اقدام جمعی را ترویج دهد.

هیچ زمانی اهمیت و خطر ماجرا به این اندازه نبوده است. همان‌طور که جنبش‌های فاشیستی در سطح جهانی قدرت می‌گیرند، چپ با انتخابی روبه‌رو است: ادامه تکه‌تکه شدن در بن‌بست‌های محافظه‌کارانه یا اتحاد حول سیاست‌هایی واقعا رهایی‌بخش. چپ محافظه‌کار مسیر شکست را نشان می‌دهد ــ کارگران را علیه یکدیگر تقسیم می‌کند و ایده‌های راست را مشروعیت می‌بخشد. تنها با درک و غلبه بر این گرایش‌ها می‌توان جنبش متحد و بین‌المللی طبقه کارگر را ساخت که برای شکست دادن سرمایه‌داری و فاشیسم ضروری است.

جایگزین چپ محافظه‌کار نه اعتدال است و نه سازش، بلکه سیاست انقلابی‌ای است که هم شرایط مادی زندگی طبقه کارگر و هم پتانسیل رهایی‌بخش مبارزه جمعی را جدی می‌گیرد. این همان سوسیالیسمی است که نیاز داریم: انترناسیونالیست، ضدسرمایه‌داری، دموکراتیک و بی‌کم‌وکاست متعهد به رهایی همه مردم تحت ستم.

***

تیتر انگلیسی مطلب:

Mapping the Conservative Left: Why Some Socialists Sound Like the Right

https://redmole.substack.com/p/mapping-the-conservative-left-why?fbclid=IwY2xjawMZ_lJleHRuA2FlbQIxMQABHrnw7iSSqOht8yPyuTamlvHiZvUIktNyjzUk9apfpiHYkCBSejKMPCIk-uke_aem_ZIxccx_5JQtZvl_xKP1V8Q

اینرا هم بخوانید

چارتیسم: نخستین خیزش توده‌ای کارگران برای دموکراسی در بریتانیا- ناصر اصغری

در تاریخ مبارزات طبقه کارگر، جنبش چارتیستی جایگاه ویژه‌ای دارد. این جنبش را می‌توان نخستین …