استاد جلال ایجادی گرامی
سلام!
به خودتان زحمت دادید یک مقاله ای نوشتید در مورد ” فرسودگی چپ در ایران”. اول گفتم یک جواب رسمی به نوشته شما مرقوم فرمایم. دیدم خیلی رسمی میشود. بعد گفتم خودمانی بنویسم. البته سعی میکنم که خیلی خودمانی نشوم! خیلی خودمانی شدن میدانید که مرزهای شوخی و جدی را بهم میریزد و کار دست من یا شما میدهد!
بهرحال شما استاد دانشگاه هستید و من یک “پرولتر” همان که شما فرمودید مارکس از طبقه ما اسطوره ساخته که ” این خطای مهلک، او را به طرفداری از دیکتاتوری پرولتاریا و کشتار بورژوازی کشاند.”
اولا شما چرا اینقدر نسبت به چپ غیض دارید؟ مگه چه هیزم تری به شما فروختند؟ که پرسیدید: “مفهوم چپ همیشه بیانگر مضمونی مترقی است؟” و قاطعانه جواب دادید: ” هرگز” و ادامه دادید: ” در جهان چپ¬های زشتکار و نیز جنایتکار بسیار بودهاند.” این یعنی در جهان چپ¬های درستکار و دوست داشتنی هم هستند. خب این خودش جای بسی امیدواری است!
جناب استاد بعد از اینکه خودتان را هلاک فرمودید و با بولدزر از روی چپ رد شدید در ته مه های نوشتان به چپ ابراز التفات فرمودید که: ” این دوستان دارای انرژی هستند ولی از قدرت خود بهره نمی برند…” این لطف جنابعالی را به عنوان یک چپ، یک پرولتر، فراموش نخواهم کرد!
اما استاد ببخشید میشه لطف کنید که کجا مارکس دستور کشتار بورژوازی را صادر کرده؟ و برای رد ادعای شما، بدون هیچ حرف اضافه ای شما را رجعت میدهم به بی بی سی که در دویست سالگی تولد مارکس نوشت: “کارهایی که کارل مارکس برایمان کرده و قدرش را نمیدانیم” همین را بخوانید به نظرم کافی است. لازم نیست وارد بحث “ارزش افزوده و تحلیل طبقاتی” شویم.
حُکمان شما بیشتر از من کتاب خواندید و مطالعه فرمودید، بهمین جهت ممکن است بفرماید وقتی حکم دادید: “تئوری ارزش افزوده و تحلیل طبقاتی او (مارکس) در جهان کنونی نامفهوم بوده و کمکی به درک جهان کنونی نمی کند.” چه چیزی درک جهان کنونی را برای ما و من قابل فهم میکند؟ البته شما در پارگراف آخر مقاله تان آدرس چند تا اثر از خود را نوشتید و از چپ دعوت کردید: “به نقد هویت ایدئولوژیکی خود پرداخته و به طرح اندیشه های تازه بپردازند.” باشه! اگر حوصله¬مان کشید و قصد هدر دادن وقت و انرژی مان را داشتیم چشم! و حتما!
با این حال، حالا نمیشد که این همه خود را خسته فرموید در یک پارگراف کمی تا قسمتی “جهان کنونی” را بازتر میکرید و به چند جمله کوتاه اکتفا نمی نمودید و ادعای خود مبنی بر اینکه : “خیلی روشن است اقتصاد بازار و رقابت بنگاه ها و ابتکار انسان ها و توجه اساسی به محیط زیست و زیستبومگرایی جهانی و نوعی عدالت اجتماعی و دمکراسی، بنیاد مطلوب یک نظام پویاست.” شفاف تر میساختید.
راستش اسم اقتصاد بازار و رقابت بنگاهها که که به میان می آید من یکی به مانند میلیونها نفر پشتم میلرزد. پشت این حرفها استثمار است، بی توجهی به محیط زیست “عدالت اجتماعی و دمکراسی” است.
همین الساعه که من دارم برای شما می نویسم از نظر محیط زیستی اروپا دارد میسوزد، امریکا را طوفانهای مهیب دریایی تهدید میکند، آسیا را سیل ویران میسازد، جنگلهای آماوزن محو میشوند و تیغ پیشرفت و توسعه سرمایه داری در افریقا به انسان و حیوان رحم نمی کند. و بی زحمت لطف کنید در اینترنت راجب به معادن در افریقا یک سرچ کوتاه بفرمایید، و فقط عکسهای مربوطه به تماشا بنشینید.
از ابتکار انسانها دردنیای اقتصاد بازار نوشتید. سه سال تمام کاربدستان سرمایه هی دور هم جمع شدند و “کنفرانس پلاستیک” گذاشتند که یک فکری به حال پلاستیک کنند که خطر جدی برای محیط زیست است. نتیجه چی شد؟ بعد از سه سال هیچی! چون این انسانها مبتکر بیش از هر چیزی فکر توسعه سرمایه داری و بهره کشی از انسانها و طبیعت هستند. و از جانب این انسانهای مبتکر در توسعه و پیشرفت اقتصاد بازار نفس حیات در کره زمین مورد تهدید قرار گرفته است.
امیدوارم خاطرتان باشد که همین پنج و شش سال پیش گرتا تونبرگ ( فعال محیط زیستی) در سازمان ملل خطاب به دولتمردانی که در جهت پویایی اقتصاد بازار و رقابت بنگاهها تلاش میکنند با بغض و نفرت چنین گفت:”… شماها رؤیاها و کودکی من را با حرفهای پوچ خود دزدیدهاید. تازه من جز خوشاقبالها هستم. مردم دارند زجر میکشند. مردم دارند میمیرند. اکوسیستمها بهطور کلی دارند فرو میپاشند. ما در آغاز یک انقراض بزرگ هستیم. با این حال شما فقط درباره پول و افسانههای رشد اقتصادی بینهایت بحث میکنید؟ چه طور جرأت میکنید؟”
و ما در ایران در عطش آب بسر میبریم. برق نداریم، هوا نداریم و از زندگی، فقط زنده بودن نصیب ما شده. میدانید چرا؟ بخاطر همان اقتصاد بازار و رقابت بنگاه ها. که برای تضمین پویایی آن دیکتاتوری خشن طبقاتی سرمایه داری بر گرده مان سوار است.
اگر در اروپا و امریکا و بخصوص فرانسه( شما آنجا ساکن هستند) یک نگاهی از سر انصاف به تاریخ آن بیندازید “عدالت اجتماعی و دموکراسی” نه نتیجه کارکرد اقتصاد بازار و رقابت بنگاه ها، بلکه نتیجه مبارزات طبقه کارگر همان پرولتاریا معروف بوده است.
یک مثال دم دستی یادآور شوم و بگذاریم و بگذریم. همین دو سه سال پیش بود که کارگران فرانسه اعتراض سراسری داشتند که مانع افزایش سن بازنشستگی شوند. به یک دلیل خیلی ساده، چون خود را آدم حساب میکنند و میخواستند در سالهای آخر عمر اگر میشود حظی از زندگی ببرند. اما دولت فرانسه و شخص امانوئل مکرون چکار کردند؟ بخاطر اقتصاد بازار و رقابت بنگاهها با یک دهن کجی آشکار به جامعه این افزایش را اجرایی کردند. و من بیشتر از این از اقتصاد بازار و رقابت بنگاهها نمی نویسم که مبادا خاطر مبارک شما مکدر شود.
استاد گرامی
نوشتید: “این تاریخ را بدون شیفتگی ایدئولوژیکی باید نگاه کرد.” اشاره شما به تاریخ بلوک شرق و دیکتاتوری خشن و بی رحم حاکم بر آنجا است. چشم! نصیحت شما را آویزه گوشمان میکنیم. شما ابتدا به ساکن لنین را متهم به استبداد کردید، و از استالین و مائو به خمرهای سرخ کامبوج رسیدید که ثابت کنید:” میلیون ها انسان توسط کمونیست های جهان قتل عام شده اند”. مال بد بیخ ریش صاحبش!
اما اجازه هست من یک لیست به درازای چند قرن از فجایع و دیکتاتورهای که دنبال توسعه اقتصاد بازار ورقابت بنگاهها بودند ردیف کنم؟ از ترامپ بگیریم بروم پایین و به ناپلئون ختم کنم؟ از شصت میلیون کشتار در جنگ دوم جهانی بگویم، و یا از بمباران اتمی هیروشیما؟ از کشتار سی هزار نفره کارگران کمون پاریس بنویسم یا از کشتار کارگران شیکاگو در اواخر قرن نوزدهم و اعدام رهبران آنها بخاطر درخواست هشت کار روزانه؟ کشتار چپ ها در شیلی در استادیوم ورزشی. ناپدید سازی چپ ها در آبهای اقیانوس در آرژانتین. کشتارچپ ها در زندانهای ایران از رضا شاه تا همین الان. نسل کشی دو ساله در یک منطقه محدود به اسم غزه. از نتانیاهو بگویم یا از پینوشه که مشاورش مشهورترین اقتصاددان بازار آزاد بود. از دیکتاتورهای آدم خوار افریقا بگویم یا کشتار کمونیستها به صورت میلیونی توسط محمد سوهارتو در اندونزی. از فجایعی که ژاپن در شرق آسیا در جنگ جهانی دوم آفرید بنویسم یا از نسل کشی میلیوسویچ، در یوگسلاوی سابق. چطور است از صدام حسین یادی کنیم؟ یا اگر ناراحت نمی شوید از ربایش سیاه پوستان از افریقا و به بردگی کشیدن آنها در امریکا. از آپارتاید نژادی افریقای جنوبی بنویسم مکدر نمی شوید؟ و یا …؛ آیا میخواهید ادامه دهم؟ بنویسم یا بس است؟
در مورد نقش چپ در انقلاب 57 که شما آنرا شوم میخوانید، لطفا بگذارید ما سکوت کنیم. به خاطرات سیاستمداران و دست اندرکارانی که تصویر خمینی را بر ماه انداختند و با ایر فرانس، تضمینی به ایران آوردند مراجعه کنید کافی خواهد بود.
خواننده گرامی
(با عرض معذرت از استاد، چون نامه سرگشاده است لازم است یک کلامی خطاب به خوانندگان عمومی نامه بنویسم. شاید برای شما این سوال پیش آمده است چرا استاد محترم یاد چپ و کمونیسم و مارکس افتادند و از خجالت ایشان درآمدند؟)
بر خلاف ادعای استاد ایجادی که :” چپ ایران بطور وسیع آسیب دیده است و در چنین شرایطی هیچ کار جدی و هیچ پروژه جانانه ای نمی تواند ارائه دهد فرسودگی عمیق است، این مطلب را تجربه 47 ساله می گوید.” هم ما میدانیم همه استاد و هم شما خواننده این سطور تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها!
چپ در جامعه ایران با استقبال مواجه است. این ادعای ما نیست همین مطلب استاد بازگونه کننده آن است. بر خلاف ادعای ایشان این چپ برنامه دارد و در 47 سال گذشته کارهای جدی زیادی هم صورت داده است. مهمترین کارش انسان و انسانیت را به سیاست ایران آورده است. که اساس سوسیالیسم انسان است.
این چپ رهایی زن در جامعه به معیار واقعی رهایی جامعه تبدیل کرده است. چپ در ایران جان انسانها برایش مهم است که مجازات اعدام را قتل دولتی اعلام کرد و اکنون جنبش وسیع توده ای علیه این حکم که بسیار برای جا افتادن اقتصاد بازار کاربرد دارد، براه افتاده است. این چپ حقوق کودک را به مسئله سیاسی تبدیل کرده است. این چپ 47 سال بر آزادی بی قیدوشرط سیاسی تاکید کرده است. این چپ بر مبارزه علیه مذهب بدون هیچ لکنت زبانی تاکید کرده است.
این چپ این اندیشه را جا انداخته است که طبقه کارگر رها نمی شود اگر جامعه رها نشده باشد. طبقه کارگر برای این چپ در دستان پینه بسته او ( که نشانه شرافت است) خلاصه نمی شود، بلکه این چپ به این طبقه به چشم یک نیروی اجتماعی نگاه میکند که رهایی او به رهایی کل جامعه گره خورده است. چپ در تلاش برای سازماندهی مبارزات طبقه کارگر است، نه برای اثبات ماتریالیسم تاریخی، بلکه برای ریشه کنی استثمار و اینکه انسانها یک بار به دنیا می آیند و حق دارند از زندگی لذت ببرند. که این امر ساده، بطرز سبعانه ای از سوی اقتصاد بازار مورد هجوم همیشگی است، چون برای “پویایی” خود نیاز به کارگر ارزان و خاموش دارد.
ظاهرا این عادت استاد ایجادی است که هر چند سال یکبار به مارکس حمله کند و کلیشه های رایج و نخ نما شده علیه مارکس و کمونیسم و چپ را ردیف کند.
و بار دیگر استاد گرامی
شما هر وقت یاد گرفتید که یک شخص معین را با نام مشخص خطاب قرار دهید نه ژن برتر شاهزادگی، آنوقت فکر میکنم یک قدم بزرگ در زندگی خود برداشتید. اینکه چپ در جامعه ایران چه نقشی ایفا کرده است، اگر جسارت نباشد از سر شما زیادی است….
همان اول نوشتم که نباید زیادی خودمانی شویم…!
از ما بخیر از شما بسلامت!
